پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ با بررسی حوادث بحبوحه شهریور 1320ش و ورود نیروهای متفقین به ایران و اشغال خاک این کشور این نکته روشن میشود که با پیشروی نیروهای متفقین در خاک ایران، حکومت از هرگونه رویارویی بازماند و رضاشاه بهناچار استعفا کرد. سقوط رضاشاه و به قدرت رسیدن فرزند جوان وی، خود به خود قدرت تصمیمگیری را از دربار، به مجلس و نخستوزیری انتقال داد. کابینههای بیثبات، که خود نماینگر آشفتگی اوضاع در این دوره بودند، یکی پس از دیگری روی کار آمدند. در چنین وضعیتی، متفقین که به منظور تحقق اهدافشان در ایران، به ثبات نیاز داشتند، خود دست بهکار شدند و ازآنجاکه تأمین ثبات دلخواه آنها ممکن نبود، مگر با کنترل و بازداشت شخصیتهای سیاسی و مردمی که میتوانستند این وضع را بر هم بزنند و مردم را علیه نیروهای اشغالگر بشورانند، این نیروهای بیگانه در صدد دستگیری و تبعید کلیه رجال و شخصیتهایی برآمدند که ممکن بود دردسری برای آنها ایجاد کنند. از جمله شخصیتهایی که متفقین، بهویژه انگلیسیها او را دستگیر و تبعید کردند آیتالله ابوالقاسم کاشانی بود. عللی که باعث شد انگلیسیها آیتالله کاشانی را تبعید کنند موضوع این نوشتار کوتاه است.
نخستین صحنه مبارزه با استعمار
آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی فرزند، آیتالله سیدمصطفی کاشانی، در سال 1303ق در تهران متولد شد؛ وی نزد پدر مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت و در شانزدهسالگی همراه او به عراق رفت و در نجف اشرف به تحصیل مشغول شد و در محضر علمای بزرگی مانند آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، آیتالله میرزا حسین تهرانی و آیتالله سیدمحمدتقی شیرازی کسب فیض کرد و در 25 سالگی به علت استعداد فوقالعاده به درجه اجتهاد رسید.[1]
در جنگ جهانی اول، هنگامی که انگلیسیها در جنگ با عثمانیها بنا داشتند عراق را تصرف کنند، مراجع تقلید با فتاوای جهاد به مقابله با آنها برخاستند. در زمره مراجعی که فتوای جهاد صادر کرده بود آیتالله سیدمصطفی کاشانی بود که خود وی نیز ده ماه در کنار علما و ملیون عراق علیه انگلیسیها مبارزه کرد.[2]

آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در کنار پدرش آیتالله سیدمصطفی کاشانی در مقطع انقلاب 1920م عراق
پس از پایان جنگ و اشغال عراق به دست قوای انگلیسی، انقلاب 1920م علیه انگلیس روی داد که باز هم فتوای جهاد مراجع تقلید برانگیزاننده آن بود و یکی از مراجع تقلید که فتوای جهاد داد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی بود. پس از شکست مسلمانان و ملیون عراق و تسلط انگلیس بر این کشور، سر پرسی کاکس، کمیسر عالی انگلیس در بغداد، تسلیم شدن هفده تن از سران مخالفان و کسانی را که در مقابل ارتش انگلیس مبارزه و بهشدت مقاومت کرده بودند، شرط برقراری صلح اعلام کرد. یکی از آن هفده تن آیتالله کاشانی بود، اما مردم عراق حاضر نشدند او را تحویل دهند و رؤسای عشایر و مراجع تقلید عراق از او خواستند این کشور را ترک کند.[3] با وجود این، آیتالله کاشانی دست از مبارزه برنداشت و همین مسئله سبب شد حکم اعدام ایشان به صورت غیابی صادر شود.[4] پس از صدور این حکم وی همراه یکی از رهبران ملی عراق در لباس مبدل کردی شبانه عازم ایران شد و در 2 دی 1299ش به مرزهای لرستان رسید؛ پس از آن روانه کرمانشاه شد و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم به تهران رسید.[5]
بازداشت آیتالله کاشانی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی
با آغاز شدن جنگ جهانی دوم و ورود نیروهای متفقین به ایران و اشغال آن، استعمار انگلیس، که از مبارزات آیتالله کاشانی در عراق بهشدت ضربه خورده بود، با انتشار شایعه همکاری او با آلمانیها، زمینه را برای دستگیری ایشان فراهم کرد تا به دور از فعالیتهای روشنگرانه این روحانی مجاهد بتواند در انتخابات دوره چهاردهم مجلس مداخله کند. در حقیقت، با پیشینه مبارزاتی آیتالله کاشانی طبیعی بود که نام وی بار دیگر در صدر فهرست افرادی قرار گیرد که متفقین به بازداشت آنها نظر داشتند. حکم بازداشت آیتالله کاشانی و 164 نفر از افراد متنفذ لشکری و کشوری که ممکن بود دردسری برای انگلیسیها ایجاد کنند، به بهانه تشکیل ستون پنجم آلمان در ایران و به اتهام «اقدام بر علیه استقلال و امنیت کشور و اقدام به نفع دشمنان مملکت» در زمان نخستوزیری علی سهیلی صادر شد.[6]

علی سهیلی هنگام مذاکره با سفیر انگلیس در ایران
شماره آرشیو: 2411-7ع
وقتی آیتالله کاشانی از دستور توقیف خود آگاه شد تلگرافی به فرمانداری نظامی فرستاد و تسلیم شدن خود را موکول به شرایطی اعلام کرد، اما فرماندار نظامی از طریق درج آگهی در جراید به وی اخطار کرد که خودش را تسلیم کند، اما او از تسلیم سر باز زد؛ بنابراین انگلیسیها جستوجوی خانه به خانه را برای یافتن ایشان آغاز کردند، یک بار نیز فرمانداری نظامی تهران با عدهای از افسران انگلیسی به منزل آیتالله کاشانی هجوم بردند، اما موفق نشدند او را دستگیر کنند؛ بااینحال، آیتالله کاشانی سرانجام در ۲۷ خرداد ۱۳۲۳ش، در محله «گلاب دره» شمیران دستگیر و بازداشت شد.[7] تعقیب و دستگیری آیتالله کاشانی اعتراض مردم را در پی داشت؛ علما و مردم درخواستهای متعددی ــ در قالب نامه و تلگراف ــ به منظور رفع تعقیب و سپس در اعتراض به بازداشت وی برای جراید، مجلس و مقامات مربوط ارسال کردند؛ همچنین دستگیری آیتالله کاشانی با واکنش تجار و کسبه همراه شد و به بستن بازار انجامید. در این میان نکته جالب توجه این بود که با وجود زندانی بودن آیتالله کاشانی، مردم تهران او را به نمایندگی مجلس چهاردهم انتخاب کردند، با وجود این، به دستور ستاد ارتش متفقین، اسمش از فهرست اسامی نمایندگان مجلس حذف و خوی وی نیز به زندان روسها در رشت فرستاده شد.
زندهیاد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در آغازین سالهای دهه 1320
«در کشور من بدون اجازه وارد شدهاید و حال توقع داری که من از تو اجازه بگیرم!»
آیتالله کاشانی در مجموع، حدود چهارده ماه در بازداشتگاه متفقین در اراک و کرمانشاه به سر برد و چند روزی نیز مقامات شوروی ایشان را به رشت بردند، اما پس از بازجویی به اراک بازگرداندند. وی در مدت حبس نیز با اشغالگران سازش نکرد و به مخالفت با آنها ادامه داد؛ بهطوری که هنگام بازپرسی و به محض ورود روی صندلی مینشیند؛ «بازپرس انگلیسی متغییر میشود و با خشونت به مترجم خود میگوید: بپرسید چرا بدون اجازه نشسته است؟ آیتالله هم با کمال خشونت و عصبانیت پاسخ میدهد: خیلی عجیب است در کشور من بدون اجازه وارد شدهاید و حال توقع داری که من از تو اجازه بگیرم!».[8]
در بازجوییها میگوید: «من اساسا با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال مملکت ایران باشد، مخالفم. این اجنبی خواه روس باشد خواه انگلیس یا آلمان یا آمریکا» و اضافه میکند: «اگر در زندان شما بمیرم، ننگ ابدی بر شما خواهد بود و اگر از زندان شما بیرون آیم، کاری خواهم کرد که یک نفر انگلیسی در این مملکت باقی نماند». وی از دریافت جیره در بازداشتگاه انگلیسیها نیز امتناع میورزید و میگفت: «من جیرهخوار کسی نبوده و نیستم و نمیخواهم زیر منّت کسی باشم حتی دولت بریتانیا».[9]
ازآنجاکه وضعیت بازداشتگاه باعث ناراحتی روحی آیتالله کاشانی شده بود، دکتر مبصر، کمیسر دولت شاهنشاهی ایران، مذاکراتی با مقامات انگلیسی انجام داد تا اینکه ابوالمعالی، یکی از فرزندان آیتالله کاشانی، با موافقت مقامات یادشده به خدمت پدرش برسد. وی در بازداشتگاه از پدرش مراقبت میکرد. در مدت بازداشت آیتالله کاشانی، مردم کرمانشاه، بستگان و آشنایان به ملاقات ایشان میرفتند و مقامات انگلیسی مجبور شدند که هفتهای یک روز به مراجعهکنندگان فرصت دهند تا به دیدار آیتالله کاشانی بروند.
آیتالله کاشانی در مدت کسالت در بازداشتگاه درخواست کرد پزشکان ایران بر بالین او بیایند؛ بنابراین از دکتر محمد دفتری، رئیس بهداری کرمانشاه، درخواست شد وظیفه معالجه و مداوای او را برعهده گیرد. از این پس، بهداری کرمانشاه مرتب شرح معاینه و حالت مزاجی آیتالله کاشانی را بررسی و گزارش میکرد. در اواخر دوره بازداشتِ آیتالله کاشانی در کرمانشاه، مقامات انگلیسی ملاقات با وی را ممنوع کردند، اما با مساعد شدن اوضاع جنگ جهانی دوم و پیشرفتهای چشمگیر متفقین در جنگ، بسیاری از بازداشتشدگان از جمله آیتالله کاشانی از تبعید و بازداشت آزاد شدند.[10] شهربانی کل کشور در گزارشی به وزارت کشور در 1 شهریورماه 1324ش آزادی آیتالله کاشانی را بدینشرح گزارش کرده است: «بر طبق گزارش شماره 1009 شهربانی کرمانشاهان معروض میدارد آقای حاجی سیدابوالقاسم کاشانی که در اردوگاه انگلیسیها تحت نظر بود، عصر روز 24 ماه جاری مرخص و در خانه آقای حاجی اسماعیل سالمی علاف وارد شده؛ عدهای از اهالی نامبرده را دیدن نمودهاند».
.jpg)
آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی در کنار چند تن از دیدارکنندگان لبنانی و ایرانی خود در تبعیدگاه بیروت (سال 1328)
|
فرجام سخن
فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی آیتالله کاشانی در تبعید و زندان انگلیسیها، بهرغم فشار استبداد داخلی و استعمار خارجی، پایان نیافت. همانطور که خود او در بازجوییها تأکید کرده بود، مبارزهاش با هدف آن بود که «یک نفر انگلیسی در این مملکت باقی نماند». این مقاومت ادامه یافت و نام آیتالله کاشانی را به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران گره زد؛ گرچه این مسیر بارها به حبس و تبعید ایشان منجر شد.
پینوشتها:
[1]. سیدمحمد موسوی،
زندگینامه آیتالله کاشانی، تهران، بشیر، بیتا، ص 7.
[2]. علی کریمیان، «گزیدهای از اسناد منتشرنشده آیتالله کاشانی»،
گنجینه اسناد، سال دوم، 1371، ص 88.
[3]. حسین مکی،
تاریخ بیستساله ایران، ج 8، تهران، علمی، 1364، ص 410.
[4]. محمدعلی کاتوزیان،
اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، 1371، ص 194.
[5]. حسین مکی، همان، ص 411.
[6]. حبیبالله حمیدی و بهنام صدری، «اسنادی از زندگی و مبارزات آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی: آیتالله کاشانی در زندان متفقین»،
گنجینه اسناد، ش 17 و 18 (1374)، ص 31.
[8]. حسین مکی، همان، صص 403-404.
[9]. حبیبالله حمیدی و بهنام صدری، همان.