در سالهای به قدرت رسیدن رضاشاه، هزینههای نظامی بزرگترین رقم بودجه را به خود اختصاص میدادند و این مبلغ به بیش از نصف کل بودجه کشور میرسید، اما با وجود این حجم از بودجه، هیچگونه شفافیتی درباره اینکه چگونه این بودجهها مصرف میشد، وجود نداشت؛ زیرا فقط بخش کوچکی از این بودجه، برای تأمین نیازهای ارتش و خرید تسلیحات صرف میشد
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و ورود نظامیان به عرصه سیاست، رویداد مهمی در سپهر سیاسی ایران بهشمار میآید. این رخداد نه تنها ساختار حکومت و نظامهای سیاسی کشور را به کلی دگرگون کرد، بلکه موجب شد نیروهای اجتماعی مختلف با تغییرات شگرفی در موازنه قدرت روبهرو شوند. به بیان دقیقتر، نیروهای نظامی که پیش از این عموما در سایه رهبران سیاسی عمل میکردند و سهم چندانی در تصمیمگیریهای کلان سیاسی نداشتند، پس از کودتا مرکز ثقل قدرت و تصمیمگیری سیاسی در ایران شدند.
در این فرآیند، رضاخان، که خود از درون ساختار نظامی برخاسته بود، به درستی دریافت که پایداری و تحکیم اقتداری که به واسطه کمک نیروهای انگلیسی در کودتا برای او شکل گرفته بود، تنها با تکیه بر قدرت ارتش و سازماندهی نظامی میتواند استمرار داشته باشد. رضاخان میدانست که نیروی نظامی، در کنار انسجام مالی، میتواند قدرتی غیرقابلچالش برای او فراهم آورد. این موضوع به قدری اهمیت داشت که حتی آبراهامیان نیز اذعان داشتهاند که رضاشاه در تمامی دوران خود در عرصه سیاست به وسیله همین ارتش بود که توانست نظام سیاسی را حفظ کند.[1] به این ترتیب، قدرتگیری رضاخان، از همان ابتدا به این مسئله منجر شد که تمام درآمدها و هزینههای کل کشور در سایه وزارت جنگ و مسائل مربوط به قشون قرار گیرد. این مسئله بهتدریج ساختار سیاسی و اقتصادی ایران را به شکلی بیسابقه در اختیار نظامیان قرار داد؛ به طوری که تمام بخشهای دیگر حکومت نیز در خدمت این نهاد نظامی قرار گرفتند.
نتیجه این فرآیند، افزایش چشمگیر بودجه نظامی و تغییرات ساختاری گسترده در نهادهای نظامی کشور بود. در واقع میتوان گفت که این تغییرات به گونهای بود که تمامی ساختارهای حکومتی برای خدمت به ارتش و تقویت آن بازسازی شدند. در کنار این تحولات، رضاخان توانست کنترل کامل خود را بر کشور و تمامی بخشهای مختلف آن تثبیت کند.
رضاخان و بودجه ارتش در دوره ریاست وی بر وزارت جنگ
خاستگاه و تمرکز اصلی رضاخان بر ارتش و منابع مالی بود؛ آنچه برای رسیدن به قدرت به آن نیاز داشت. او از این موضوع کاملا آگاه بود که بدون یک ارتش منسجم و قدرتمند، حفظ و گسترش قدرت سیاسیاش ممکن نخواهد بود. پس از آنکه احمدشاه قاجار، که در آن زمان همچنان شاه قانونی ایران بهشمار میآمد، در اقدامی نمادین رضاخان را به فرماندهی کل قوا منصوب کرد، رضاخان تمام همّ خود را به کار گرفت تا بر تمامی ارکان نظامی و مالی کشور کنترل پیدا کند. او بهسرعت فهمیده بود که کنترل ارتش تنها گام اول است و برای تثبیت قدرت خود باید منابع مالی کشور را نیز در اختیار گیرد.
رضاخان متوجه شد که بدون تسلط کامل بر بودجه و منابع مالی کشور، کنترل ارتش کافی نخواهد بود؛ به همین دلیل او به برکناری وزیر جنگ وقت اقدام کرد و خود با حفظ سمت به مقام وزارت جنگ نیز منصوب شد. این حرکت، نشانهای از قدرتطلبی و برنامهریزی دقیق رضاخان بود و در پی آن تلاشهای دیگری برای تحت کنترل درآوردن دیگر بخشهای دولت بهویژه وزارت مالیه آغاز شد. رضاخان با این انتصابات، کنترل کامل نیروهای نظامی و منابع مالی کشور را در اختیار خود گرفت و از این طریق توانست پایههای قدرت خود را مستحکم سازد.
در ادامه اقدامات یادشده، رضاخان ژاندارمری را نیز از وزارت داخله به وزارت جنگ انتقال داد؛ اقدامی که برای تسلط کامل بر نیروهای امنیتی کشور بسیار حیاتی بود. ژاندارمری، که وظیفه حفظ نظم داخلی و امنیت کشور را برعهده داشت، در پی این اقدام تحت فرمان مستقیم رضاخان قرار گرفت. این انتقال آشکارا نشان میداد که رضاخان میخواهد یک ساختار متمرکز و نظامیمحور برای کنترل کشور ایجاد کند. افزون بر این، او تلاش کرد افراد مورد اعتماد خود را در وزارت مالیه بگمارد تا بودجه لازم برای ارتش و استحکام بخشیدن به پایههای قدرت خود را فراهم کند. در واقع، تقریبا تمام افرادی که در دوره وزارت رضاخان از طرف او به وزارت مالیه رفتند، بعدها در دوره پهلوی اول منصبهای مهمی را در اختیار گرفتند.[2] مدیرالملک (محمود جم) یکی از این افراد است که به وزارت مالیه منصوب شد. او از همراهان بسیار مورد اعتماد رضاخان بود و این گزینش همراه دیگر انتصابات، وزارت مالیه را کاملا به کنترل رضاخان درآورد.[3]
در سالهای 1300 تا 1304، موقعیت رضاخان به صورت تصاعدی در درون ساختار قدرت مستحکمتر شد. در این سالها، او با استفاده از موقعیت خود، یعنی وزیر جنگ و فرمانده کل قوا، نه تنها جمعیت ارتشیان را بهطور چشمگیری افزود، بلکه به شکلی بیسابقه کنترل خود را بر تمامی بخشهای کشور گسترش داد. در این سالها تعداد نیروهای ارتش از حدود سیهزار نفر به حدود 41 هزار نفر رسید.[4] این افزایش نیروهای نظامی نه تنها از برنامههای گسترده رضاخان برای تقویت ارتش حکایت میکرد، بلکه راهی برای ایجاد شبکهای از وفاداران به او بود. رضاخان با این اقدام توانست یک شبکه از افراد وفادار و مطیع به خود را در ارتش و دیگر بخشهای دولتی ایجاد کند که به او امکان میداد بدون توجه به منافع سایر گروههای سیاسی و اجتماعی، منابع لازم برای اهداف خود را با توسل به زور طلب کند.
در سالهای وزارت جنگ تا ریاستالوزرایی رضاخان، ارتش بهطور مداوم و مکرر منابع مالی بیشتری را طلب میکرد. بودجهای که برای ارتش تعیین میشد، بهطور مداوم افزایش مییافت و این روند باعث شد ارتش 40 درصد از کل بودجه کشور را به خود اختصاص دهد.[5] در بهمن 1300، بودجه وزارت جنگ با وجود اعتراضات نسبت به غیرواقعی بودن تعداد افراد ارتش، حدود نُهمیلیون تومان تعیین شد.[6] این درحالی بود که کل بودجه ایران در آن سال حدود نوزدهمیلیون تومان بود. افزایش نجومی بودجه نظامی به معنای آن بود که دیگر بخشهای کشور بهناچار منابع مالی خود را به ارتش واگذار میکردند. افزایش روزافزون نیروهای نظامی باعث شد نیاز ارتش فراتر از بودجهای باشد که توسط دولت در نظر گرفته شده بود؛ ازاینرو، رضاخان برای تأمین هزینه این نیروی عظیم علاوه بر درخواستهای مکرر برای افزایش بودجه ارتش به غصب عایدات گمرکی، زمینها و حتی در برخی موارد جمعآوری مالیات از مردم اقدام کرد. نکته جالب توجه این است که هیچکدام از این عایدات را ارتش به وزارت مالیه گزارش نمیداد و درواقع این منابع بخش مهم بودجه مخفی ارتش را تشکیل میدادند.
بودجه ارتش پس از به قدرت رسیدن رضاشاه
با به قدرت رسیدن رضاشاه، وضعیت بودجهریزی در ایران به دلیل آنکه وزارت جنگ خارج از هرگونه نظارتی قرار داشت، همچنان بدون انضباط و غیرشفاف بود. ارتش که حالا به نهادی اساسی و تعیینکننده در ساختار حکومتی پهلوی تبدیل شده بود، بیش از هر زمان دیگری بودجه و منابع مالی کشور را به خود اختصاص میداد؛ برای مثال، در سال 1314 بیشتر افزایش هزینهها عمدتا در خصوص وزارت جنگ بود.[7]
با نگاهی به بودجه دولت در سالهای به قدرت رسیدن رضاشاه مشخص میشود که هزینههای نظامی هنوز هم بزرگترین رقم بودجه را به خود اختصاص میدادند و این مبلغ به بیش از نصف کل بودجه کشور میرسید،[8] اما با وجود این حجم از بودجه، هیچگونه شفافیتی درباره اینکه چگونه این بودجهها مصرف میشد، وجود نداشت؛ زیرا فقط بخش کوچکی از این بودجه، برای تأمین نیازهای ارتش و خرید تسلیحات صرف میشد و میزان زیادی از بودجه ارتش را پهلوی اول برای اهداف شخصی چپاول میکرد. درواقع هرچند از نظر قانونی، وزارت مالیه میبایست بر بودجه ارتش و نحوه خرجکرد آن نظارت میکرد، درعمل وزارت جنگ، خارج از هرگونه چهارچوب قانونی، مدیریت منابع مالی خود را در دست داشت و این وضع بهویژه در سالهای نخست حکومت رضاشاه به اوج خود رسید.
در این سالها، با افزایش درآمدهای نفتی و مالیاتی، منابع مالی کشور بهطور چشمگیری افزایش یافت و زمینه رشد روزافزون بودجه ارتش فراهم شد. این افزایش درآمد، که مستقیما به گسترش تولید و فروش نفت مرتبط بود، دولت را قادر ساخت تا بودجه دفاعی را به میزانهای بیسابقهای افزایش دهد، تا جایی که بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰، بودجه دفاعی سالانه بیش از پنج برابر شد.[9] این افزایش شدید بودجه دفاعی، علاوه بر آنکه نشاندهنده سیاستهای نظامیگرایانه رضاشاه بود، همچنین از قدرت روزافزون ارتش در صحنه سیاسی و اقتصادی کشور حکایت میکرد. بخش مهمی از این درآمدها مخفیانه و بهدور از نظارت رسمی دولت صرف امور ارتش میشد و نه تنها کارگزاران پهلوی اول از صورتهای مالی ارتش بیاطلاع بودند، بلکه نمایندگان مجلس به طور کل امکان ورود به دایره امور مالی ارتش را نداشتند.
حتی زمانی که میلسپو، مشاور مالی دولت، درباره بودجه مخفی ارتش و تأثیر آن بر نظام مالی ایران برای رضاشاه گزارشی نوشت، رضاشاه ترجیح داد آن را نادیده بگیرد و تنها به ذکر این نکته اکتفا کرد که افشای بودجه ارتش چه بسا سبب تضعیف ما در برابر خارجیها شود. این بیان رضاشاه نشاندهنده آن است که او بهعمد و آگاهانه، تمایل داشت بخشهای مختلفی از بودجه ارتش را از نظارت عمومی و حتی وزرای خود دور نگه دارد. به نوعی میتوان گفت که رضاشاه میخواست استقلال کاملی در مدیریت منابع مالی ارتش داشته باشد و این استقلال از طریق ایجاد یک ساختار مخفی مالی برای ارتش بهدست میآمد. بودجه مخفی، توسط وزارت جنگ از راه فروش درآمدهای ناشی از نفت جمعآوری میگردید. به گزارش دکتر میلسپو، وزیر مالیه پهلوی اول، به غیر از عایدات نفتی، وزارت جنگ وجوه هنگفتی را نیز از سایر منابع داخلی دریافت میکرد که وزارت مالیه رسما قادر به شناسایی و ثبت آنها نبود.[10]
درکل میتوان گفت که در دوره حکومت رضاشاه، منابع اختصاصیافته به ارتش بهواقع بسیار فراتر از ارقام اعلامشده در بودجه رسمی کشور بود. به اعتقاد فوران، اعتباری که بین سالهای 1305 تا 1320 صرف ارتش شد، بهطور تقریبی 5/ 33 درصد از کل درآمد دولت بود.[11] این رقم نشاندهنده جایگاه بینظیر ارتش در سیاستهای اقتصادی و مالی کشور است؛ بهطوری که بخش عمدهای از منابع ملی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم برای تقویت ارتش و زیرساختهای نظامی کشور هزینه میشد.
نتیجهگیری
کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و ورود نظامیان به عرصه سیاست، آغازی برای تسلط نظامیگری بر ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی ایران بود. تمرکز بیسابقه بودجه و منابع مالی کشور بر ارتش، بهویژه در دوره وزارت جنگ و سپس سلطنت رضاشاه، نشاندهنده اهمیت بنیادین ارتش در بقای نظام پهلوی بود. افزایش چشمگیر بودجه ارتش و مدرنسازی آن، همواره در سایه افزایش درآمدهای نفتی و دسترسی به منابع مالی، پنهان از نظارت عمومی شکل گرفت. نتیجه ساختاری بود که بهشدت متکی به ارتش و بودجه آن بود؛ به طوری که بخش بزرگی از درآمدهای ملی صرف ارتش میشد.
پینوشتها:
[1]. یرواند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، انتشارات نی، چ یازدهم، 1384، ص 171.
[2]. محمدقلی مجد،
از قاجار به پهلوی 1298-1309 بر اسـاس اسـناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه سیدرضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ دوم، 1389، ص 183.
[4]. استفانی کرونین،
ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، نشر خجسته، 1398، ص 189.
[5]. جان فوران،
مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارت رسا، چ هفتم، 1377، ص 305.
[6]. استفانی کرونین، همان، ص 197.
[7]. سی آرتور میلیسپو، ای آر لینگمن، س سیموندز،
وضعیت مالی و اقتصادی ایران در دوره رضاشاه، ترجمه شهرام غلامی، تهران، انتشارات تاریخ ایران، چ دوم، 1396، ص 217.
[8]. نیکی کدی،
ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، نشر قلم، 1396، ص 154.
[9]. یرواند آبراهامیان، همان، ص 169.
[10]. محمدقلی مجد، همان، ص 416.
[11]. جان فوران، همان، ص 333.