پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ انقلاب مشروطه ایران، یعنی یکی از تحولات سیاسی و اجتماعی بسیار مهم در تاریخ ایران، با هدف ایجاد عدالت، حکومت قانون، و تعدیل استبداد شکل گرفت، اما پس از پیروزی اولیه، این انقلاب بهطور چشمگیری از مسیر اصلی خود منحرف شد. یکی از عوامل کلیدی این انحراف، نیروهای چپگرای افراطی بودند که با ایدئولوژی و رویکردهای رادیکال خود، تعادل سیاسی را بر هم زدند.
اندیشههای سوسیالیستی و انقلاب مشروطه
اندیشههای سوسیالیستی در سده نوزدهم میلادی بهعنوان نقدی بر اقتصاد سیاسی کلاسیک و جامعه سرمایهداری مبتنی بر آن، در اروپا گسترش یافت. بااینحال، همه نقدهایی که به اقتصاد آزاد اسمیتی وارد میشد، لزوما سوسیالیستی نبود. ایرانیانی که در این دوره با اندیشههای نوین اروپایی آشنا میشدند، طبیعتا از نقدهای اجتماعی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی نیز اطلاع پیدا میکردند. این نقدها عمدتا به مشکلات ناشی از نظام سرمایهداری و تجارت آزاد اشاره میکرد. یکی از نخستین آثار اقتصادی ترجمهشده به زبان فارسی، کتابی از سیسموند د سیسموندی، اقتصاددان و مورخ فرانسوی ـ سوئیسی بود که به نقد اندیشههای آدام اسمیت و «سیستم آزادی طبیعی» او اختصاص داشت. این ترجمه، که حدود سال ۱۳۰۰ق در دارالترجمه وزارت انطباعات زمان ناصرالدینشاه انجام شد، کیفیتی بسیار نازل داشت و تأثیر چندانی برجای نگذاشت. درکل اندیشههای سوسیالیستی سهمی در شکلگیری نهضت مشروطه نداشتند، اما پس از ایجاد فضای آزادی بیان و فعالیتهای سیاسی، مبلغان چپگرا تلاش کردند جنبش را به سوی آرمانهای خود هدایت کنند.[1]
اندیشههای سوسیالیستی از دو طریق در میان ایرانیان گسترش یافت: نخست از طریق آشنایی مستقیم با نوشتههای متفکران غربی و دوم از طریق جنبشهای آنارشیست و سوسیالدموکرات روس که در اواخر سده نوزدهم میلادی (اواسط سده سیزدهم شمسی) بهسرعت رشد میکردند. میرزا آقاخان کرمانی و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی از نخستین پیشگامان این تفکر در میان روشنفکران ایرانی بودند. میرزا آقاخان بهطور مستقیم از افکار متفکران غربی متأثر بود و طالبوف، که در قفقاز زندگی کرده بود، با جنبشهای آزادیخواهی و آرای نویسندگان سوسیالدموکرات آشنایی داشت. جنبشهای سوسیالدموکرات با منشأ روسی ـ قفقازی تأثیر مهمی در ورود اندیشههای چپ در ایران داشتند. این تفکرات ابتدا در میان مهاجران ایرانی در قفقاز و روسیه رواج یافت و همزمان با نهضت مشروطه در مناطق شمالی ایران و تهران گسترش پیدا کرد.[2] آنها جنبش مشروطه را حرکتی بورژوایی در مسیر رسیدن به سوسیالیسم میدانستند؛ درحالیکه این جنبش، پیشینهای حکومتی از زمان عباسمیرزا به بعد داشت و پیشگامان آن از جمله قائممقام فراهانی، میرزا تقیخان امیرکبیر، حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله، از بزرگان حکومتی و صدر اعظمهای قاجار، بودند.
نیروهای چپ و دلایل انحراف
در سالهای پایانی حکومت قاجار و آغاز انقلاب مشروطه، گروههای چپگرای مختلف، از جمله سوسیالیستها و آنارشیستها، با شعارهای عدالتخواهانه و ضد استعماری وارد عرصه سیاسی شدند. این نیروها با تأکید بر برابری طبقاتی و توزیع عادلانه ثروت، حمایت بخشهایی از جامعه، بهویژه طبقات فرودست و روشنفکران رادیکال، را به خود جلب کردند. ایدئولوژی این گروهها مبتنی بر تفسیرهای خاصی از مارکسیسم و ناسیونالیسم بود که گاه با شرایط واقعی جامعه ایران سازگار نبود.
یکی از دلایل اصلی انحراف انقلاب مشروطه، نبود وحدت میان گروههای مختلف سیاسی بود. درحالیکه اعتدالگرایان خواهان اصلاحات تدریجی و حفظ برخی از نهادهای سنتی بودند، نیروهای چپ دگرگونی بنیادی و سریع ساختارهای اجتماعی و اقتصادی در سر داشتند.[3] این اختلافات ایدئولوژیک به چنددستگی و تضعیف اتحاد نیروهای انقلابی منجر شد. نیروهای چپگرا با اتخاذ سیاستهای افراطی مانند مصادره اموال طبقات مرفه و تلاش برای اجرای سریع اصلاحات اجتماعی، واکنش منفی طبقات متوسط و محافظهکار جامعه را برانگیختند. این سیاستها باعث ایجاد بیثباتی و بیاعتمادی در جامعه شد.[4]
یکی از ویژگیهای بارز نیروهای چپگرا، تحمل پایین نسبت به دیدگاههای مخالف بود. آنها به جای گفتوگو و مصالحه، اغلب به حذف و سرکوب رقبا متوسل میشدند. این رویکرد به افزایش خشونتهای سیاسی و کاهش مشروعیت انقلاب در نظر عموم مردم منجر شد.[5] در این دوره، نفوذ ایدئولوژیهای خارجی نیز تأثیر بسیاری بر جهتگیری نیروهای چپ داشت. ارتباط با احزاب و گروههای چپ اروپایی، انتقال ایدههای مارکسیستی و سوسیالیستی به ایران را تسهیل کرد، اما این ایدهها اغلب بدون در نظر گرفتن شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی ایران به کار گرفته شدند.
تأثیر تندروی بر کاهش همبستگی ملی
انقلاب مشروطه، که با شعارهای اتحاد ملی آغاز شده بود، به دلیل تندروی نیروهای چپ دچار شکافهای عمیق اجتماعی و سیاسی شد. نیروهای چپگرا که ابتدا با شعارهای عدالتخواهانه توانسته بودند حمایت بخشهایی از جامعه را بهدست آورند، با اتخاذ سیاستهای رادیکال، بسیاری از اقشار معتدل و محافظهکار را از خود دور کردند. در اولین اطلاعیه فرقه اجتماعیون عامیون ایرانی آمده بود که «ای فقرای ایران، ای فقرای کاسب ایران جمع شوید. اتحاد نموده اجتماع بکنید... خودتان را از دست این حاکمان لامذهب، بیدین... خلاص کنید».[6]
این رویکرد باعث شد مردم نسبت به آرمانهای انقلاب و توانایی آن در تحقق وعدهها، بیاعتماد شوند. اختلافات ایدئولوژیک میان گروههای مختلف انقلابی نیز به جای تقویت اتحاد، زمینهساز تشدید تفرقه و کاهش همبستگی ملی شد و طبقات متوسط و مرفه، که در ابتدا از انقلاب حمایت کرده بودند، به دلیل تهدید منافع خود به سمت نیروهای محافظهکار متمایل شدند. بیثباتی اقتصادی و اجتماعی ناشی از این سیاستها، احساس امنیت و اعتماد به آینده را در میان مردم از بین برد و تأثیر بسیاری در ناکامی انقلاب داشت.
همانگونه که پیش از این گفته شد، پایین بودن آستانه تحمل نیروهای چپ در برابر دیدگاههای مخالف یکی دیگر از عواملی بود که به کاهش همبستگی ملی منجر شد؛ زیرا آنها به جای مصالحه و تعامل، اغلب به سرکوب مخالفان و حذف رقبا متوسل میشدند. این رفتارها باعث شد بخشهای وسیعی از جامعه که به دنبال گفتوگوی مسالمتآمیز و اصلاحات تدریجی بودند، از صحنه سیاسی کنار گذاشته شوند. فضای خشونتآمیز سیاسی، نه تنها مشروعیت نیروهای چپ را کاهش داد، بلکه اعتبار کلی انقلاب را نیز خدشهدار کرد؛ بنابراین، سهم ایدئولوژیهای وارداتی در تشدید شکافهای اجتماعی چشمگیر بود.
بسیاری از ایدههای مارکسیستی و سوسیالیستی که توسط نیروهای چپ به ایران آورده شدند، با شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی ایران همخوانی نداشتند.[7] این ایدهها، به جای تقویت اتحاد ملی، موجب دوگانگی میان جامعه سنتی و نیروهای انقلابی شد. این دوگانگی به کاهش اعتماد عمومی نسبت به اهداف انقلاب انجامید. پیامد نهایی این تفرقهها، از دست رفتن فرصتها برای ایجاد یک نظام پایدار و کارآمد بود.
بازگشت قدرت سلطنت و افول آرمانهای مشروطه
افراطگرایی نیروهای چپ و تضعیف همبستگی ملی، فضای سیاسی را برای بازگشت نیروهای حامی سلطنت قاجار و محافظهکار آماده کرد. این نیروها، که در دوران پیش از انقلاب قدرت خود را از دست داده بودند، از بیثباتی و تفرقه میان انقلابیون بهره بردند تا مجددا کنترل امور را بهدست گیرند. تعطیلی مجلس شورای ملی به عنوان نماد اصلی انقلاب مشروطه و بازگشت قدرت سلطنت ولو به طور موقت، نقطه اوج این تحولات بود. واکنشهای منفی به سیاستهای چپگرایان، طبقات مختلف جامعه را به سوی حمایت از محافظهکاران سوق داد. نیروهای حامی سلطنت قاجار با وعده بازگرداندن نظم و ثبات، توانستند بخشهایی از جامعه را که از خشونتها و بیثباتی خسته شده بودند، به خود جذب کنند. در نتیجه، آرمانهای اصلی انقلاب مشروطه، از جمله عدالت، حکومت قانون، و تعدیل استبداد، بهتدریج رنگ باختند و فضای سیاسی کشور به وضعیت پیش از انقلاب بازگشت.[8]
یکی دیگر از دلایل شکست مشروطه، ادعاها و در عین حال ناتوانی نیروهای چپ در ایجاد یک نظام اقتصادی و سیاسی پایدار بود. سیاستهای ناکارآمد آنها، اعتماد مردم به توانایی انقلاب در اداره کشور را از بین برد. این بیاعتمادی عمومی، محافظهکاران را قادر ساخت تا با ارائه تصویر یک حکومت مقتدر و باثبات، مجددا حمایت جامعه را بهدست آورند.[9] در نهایت، بازگشت قدرت سلطنت به معنای پایان آرمانهای مشروطه و آغاز دورانی جدید از کنترل و سرکوب بود. این تجربه تاریخی نشان داد که انقلاب بدون مدیریت صحیح، انسجام ملی، و درک واقعیتهای اجتماعی و فرهنگی، نمیتواند به اهداف بلندمدت خود دست یابد و ممکن است به جای پیشرفت، بازگشتی به عقب را به همراه داشته باشد.
فشرده سخن
تأثیر نیروهای چپ در انحراف انقلاب مشروطه نمونهای بارز از تأثیر افراطگرایی بر سرنوشت انقلابهاست. گرچه ایدهها و اهداف عدالتخواهانه این نیروها الهامبخش بود، اتخاذ رویکردهای تندروانه و نادیده گرفتن واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زمانه، نه تنها به تقویت انقلاب کمک نکرد، بلکه به انحراف آن از مسیر اصلی انجامید و فرصتهای اصلاح و پیشرفت را محدود ساخت.
پینوشتها:
[1]. موسی غنینژاد، «اقتصاد و دولت در ایران»، تهران،
دنیای اقتصاد (وابسته به شرکت دنیای اقتصاد تابان)، 1396، صص 80-81.
[2]. سیدکمالالدین طباطبایی،
حزب سوسیالیست و انتقال حکومت از قاجار به پهلوی، تهران، زیبا، 1387، صص 27-30.
[3]. سهراب یزدانی،
صور اسرافیل، نامه آزادی، تهران، نشر نی، 1386، صص 143-148.
[4]. یرواند آبراهامیان،
ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۷ صص 44-50.
[5]. جعفر مرادحاصلی، «ماهیت گفتمان انقلابی چپ در ایران عصر مشروطه»،
تاریخ ایران، ش 1 (بهار و تابستان 1398)، صص 130-135.
[6]. غلامحسین میرزا صالح،
مذاکرات مجلس اول: 1326 - 1324 توسعه سیاسی ایران در ورطه سیاست بینالملل، تهران، مازیار، 1384، ص 41.
[7]. منصوره اتحادیه،
پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، تهران، گستره، 1361، صص 6-13.
[8]. مهدی نجفزاده،
جابهجایی دو انقلاب: چرخشهای امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، مؤسسه تیسا ساغر مهر، چ دوم، 1397، صص 261-268.
[9]. عباس بنیاسدی،
نهضت مشروطه و اقتصاد ایران: نگاهی به اقتصاد ایران در عصر مشروطه طی سالهای 1299 تا 1286، تهران، رزقی، 1402، صص 223-237.