نقصان زراعت و کمبود ارزاق و بروز قحطی در کشور، روستائیان را بر آن میداشت که یا از محل فرار کنند، یا برای امرار معاش، غارت و شرارت را پیشه گیرند و عصیانهای جلالی و ناامنیهای محلی را پیریزی نمایند. در جنوب شرقی آناطولی که اکثریت مردم به صورت عشایری زندگی میکردند، روستاها بیشتر در معرض خرابی قرار گرفته بود و اهالی فرار...
برای مطالعه اوضاع نظامی و سیاسی دولت عثمانی، و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم آناطولی در زمان شاهعباس، در مقاله پرفسور آقداغ چنین نوشته شده است:
طولانی بودن جنگهای عثمانی و اتریش، در سال 1596 حیات اجتماعی مردم آناطولی را فلج کرد. روستائیان از کشت و کار دست کشیدند و این رویداد باعث قحطی در کشور شد. بحرانهای مالی و کمبود درآمد، صنعت و کشاورزی را به نابودی و نابسامانی سوق داد.
نویسنده با ارائه آمار و ارقام، نرخ ارزاق عمومی، کاهش عیار آقچه، بالا رفتن قیمتها، مقایسه دستمزد کارگران، افزایش عوارض و مالیاتها و سایر اوضاع اقتصادی را در چندین صفحه مورد بحث و بررسی قرار داده و مرقوم میدارند:
نقصان زراعت و کمبود ارزاق و بروز قحطی در کشور، روستائیان را بر آن میداشت که یا از محل فرار کنند، یا برای امرار معاش، غارت و شرارت را پیشه گیرند و عصیانهای جلالی و ناامنیهای محلی را پیریزی نمایند. در جنوب شرقی آناطولی که اکثریت مردم به صورت عشایری زندگی میکردند، روستاها بیشتر در معرض خرابی قرار گرفته بود و اهالی فرار میکردند. در سال 1007هـ . ق، قراء و قصبات شهرهای ماردین و دیار بکر و بیرهجیک اکثرآ خالی از سکنه بودند. در شمال، در ایالت سیواس همچنان وضع وحشتناک قحطی و ناامنی برقرار بوده و روستائیان به شهرهای مجاور و کوهستانها متواری میشدند.
به واسطه بستن جرایم و مالیات سنگین و عوارض متعدد محلی، مردم مجبور به ترک روستا شده به نقاط دیگر مهاجرت میکردند. دهاتی را که 8 سال و 10 سال خالی مانده بود، به سفارش قضات، زمینهای دهات مزبور را در مقابل مبلغی عشریه، بیست ساله به ایلات و عشایر مقاطعه میدادند به این امید که آنها در اثر اسکان ویرانهها را آبادان نمایند. بیگلربیگیها و نظامیان قلدر که زمینهای مفت و مجانی را به نام تیمار یا به رشوت غصب و قبضه کرده بودند، راضی به واگذاری زمین به عشایر و ایلات و مردم روستا نبودند. به استانبول نامههای اعتراض میفرستادند و از قطع درآمدهای خود سخن میراندند. زمامداران و زورمندان دهاتیان را اجیر کرده و رعیت خود محسوب میداشتند و بیشتر به دامپروریهای بزرگ میپرداختند. زمینهای قراء مرزی و مردم آن به وسیله: ینیچری، قاضی، بیگلربیگی، سپاهی، ارباب عرف و مباشرین آنها غارت میشد.
مأمورین اجرایی و مباشرین والیان ایالات را «لوندها» و «سگبانها» 1 تشکیل میدادند. آنان را نه برای خدمت به مردم، بلکه برای غارت و اعمال زور استخدام میکردند. در حقیقت بیگلربیگیها و امرای محلی باعث و بانی عصیانهای جلالی بودند.
دولت به منظور اینکه از غارت و چپاول عشایر کرد و عرب در جنوب آناطولی جلوگیری نماید، به رؤسای عشایر مقام و منصب اعطا میکرد. والی دیاربکر قورد احمدپاشا به میرمحمدبیک رئیس عشایر میریملی سنجاق خابور را اعطا کرد تا بلکه عشایر مزبور قراء خالی را مسکون و معمور گردانند. ولی همین شخص بعد از یکسال با در دست داشتن حکومت خابور، با والی دیار بکر درافتاد و به دولت عاصی شد. اختلافات آنها دهات دیاربکر را بیشتر به غارت و ویرانی کشانید و باعث فرار سکنه آن ناحیه گردید. همین جریان درباره عشایر «میشکی» اتفاق افتاد. در این کشمکش قدرت و تصاحب حکومت، فقط رعایا ضرر میدیدند و از چپ و راست پا به فرار میگذاشتند. چه بسا عشایر همدیگر را غارت میکردند، دولت هم یکی را بر ضد دیگری تحریک میکرد بدین منظور که شاید با قدرت گرفتن یکی از آنان، امنیت در منطقه برقرار گردد.
اگر قارایازیچی و برادرش دلیحسن رؤسای مشهور جلالی هم از بین میرفتند، آنان که هوادار او بودند و دوروبرش را گرفته بودند هر یک به نفس خود قارایازیچی شده مردم را میچاپیدند و مجبور به فرار میکردند.
در سال 1604 (13ـ1012هـ.) از قراحصار 500 خانوار کوچ کردند. دربار چینلی قلدران و اشقیای جلالی و طایفه ترکمن تحت ریاست کافر مراد و «بنلی احمد»، با 800 سوار خونریز قرا و قصبات را غارت و مردم را لخت کردند. زنان و دختران را به اسارت گرفتند، سر دختران را تراشیدند و به کارهای پسرانه گماردند. افراد و اکراد کردعلی و کردحیدر، در ناحیه قرامان پس از یغما زنان و دختران را همراه خود میبردند.
قلدران بزرگ چماق که آنها را «آلتی بلوک» میگفتند 2 برای جنگ با شاهعباس به ایران رفته بودند. بعد از شکست، در مراجعت به استانبول، دهات را غارت کردند و اغنام و احشام روستائیان را با خود بردند. (ربیعالاول 1014هـ.) این اقدام چپاولگرانه آنان را در تاریخ «سپاه سورکونی» نام نهادند که یکی از مهمترین علت و خاطره غمانگیز فرار فقرا و ضعفا از منطقه به شمار آمد. همین سپاهیان عثمانی زنان زیبا را ربوده با خود میبردند.
آدمهای بیکار و تهیدست نیز گاهی با زن و بچهشان به گروه جلالی میپیوستند و غارت انجام میدادند. اهالی شهرها برای رهایی از چپاول و مرگ «فدیه نجات» میپرداختند.
جلالیها به هر شهر و روستا میرسیدند، پس از غارت اموال خانهها، گاو و گوسفند را با خود برده در سایر جاها میفروختند. آغاجدان پیری با 700 لوندوسکبان، قیصریه را محاصره نمود و آب قلعه و شهر را قطع کرد. گاهی اشقیا افراد خانوادهها را میکشتند اموالشان را میبردند.
دولت مرکزی از عهده یاغیگران برنمیآمد و نمیتوانست امنیت برقرار نماید. هیچ؛ به اشخاص ماجراجو و رؤسای جلالی، بیگلربیگی هم میداد. این اقدام ناشایست و نسنجیده دولت، اوضاع را بیشتر وخیم کرد.
برای کسان فرومایه و بیفرهنگ، بیکاران و بیزاران از کار و کشاورزی و روستانشینی، تهاجم و تجاوز و چپاول، سرداری و سرکردگی عدهای از اشقیا، سرگرمی و حرفه حساب میشد. دهاتیان بیکار و لوندها دوروبر قلدری را فراگرفته به چپاول و زورگویی پرداختند. چون مردم زورشان بدین قلدرها نمیرسید و دولت هم از عهده آنان برنمیآمد، آنان نامور میشدند.
قارایازیچی یکی از غلامان سرای اندرون بود. به امارت و والیگری رسید و سنجاق بیگی دریافت کرد. این بدعت و حمایت از یاغی و چپاولگر، رسمی شد و دوام پیدا کرد. ینیچریان استانبول هم همین راه را در پیش گرفتند و در شهرهای بزرگ برای خود محل و مقام به دست آورده و براقران و امثال خود برتری یافتند.
کسانی که از طریق سوابق و سلسله مراتب و طی مدارج نمیتوانستند به مقامی برسند «روستائیان بیکار و ترکان آناطولی را دور خود جمع کرده از طریق غارت به نان و نوا میرسیدند.»
پروفسور آقداغ ضمن بحث از بیتوجهی دولت به نتایج نوازش قلدران و مقامبخشی به یاغیگران، از عاشقهای نوازندهای که در کوی و برزن سران جلالی را مدح نموده، تصنیف و ترانه درباره آنها میسرودند، سخن رانده و چنین نتیجه میگیرند:
از زبان مردم قلدری و یاغیگری را ستودن، سران جلالی را در تصنیف و ترانهها مدح گفتن، به نام آنها سرود و داستان ساختن و به وسیله عاشقها در دهات و قصبات با آهنگ حزین آنها را به گوش مردم رسانیدن، چنین نتیجه میداد که جوانان روستائی با گردآوری چند لوند به چپاول و جلالیگری روی میآوردند تا از تمجید و تحسینهای عاشقها برخوردار شوند. سرگروه جلالی و یاغی نامور بودن، برای آنها نهایت آرزو به شمار میرفت.
در سال 1603 دلیحسن بیگلربیگی بوسنی شد. اعطای منصب و مقام در حقیقت عفو عمومی شورشیان جلالی به حساب آمد. نوح پاشا به عنوان اعتراض گفته بود: دادن مقام بیگلربیگی به دلیحسن، هفتاد دلیحسن دیگر را به وجود خواهد آورد. ذوالفقار پاشای جلالی حاکم قیصریه بود. قارایازیچی بیگلربیگی اماسیه و چوروم را داشت. قلندر اوغلو محمد در آنکارا و جلالیهای دیگر در سایر شهرها حکمرانی میکردند.
لوندها در مسافرتهای خود به قراء و قصبات، به عنوان مأمور والی یا بیگلربیگی، وسیله مردم روستا پذیرائی میشدند. اکثر آنان سربازان مزدور و مجرد بودند، افراد متأهل نیز به واسطه دوری از خانواده حکم مجرد را داشتند. این اشخاص به زنان و ناموس روستائیها تجاوز میکردند.
در سال 1603 وقتی که دَلی فرهادپاشا با نیروهای نظامی عازم سفر ایران بود، ضمن عبور آنان از بورسا، مردم به سردار شکایت کردند که: بعضی از سربازان زنان را میبرند. پاشا با قیافه حق به جانب پاسخ داده بود: «انتظار دارید مرا ببرند؟» 3
در مقابل این همه تهاجم و ستم همهجانبه، در حالی که بیشتر از غارت و ظلم جلالیان، عوارض و جرایم و مالیاتهای سنگین دولت انسانها را به وحشت انداخته و روستاها را ویرانه کرده بود، بهترین وسیله رهائی از انواع بلایا این بود که روستائیان بیکار و ناچار گروههای مسلح تشکیل داده یک قسمت از سرزمینهای مجاور را غارت نمایند، یا اینکه ترک ملک و مال نموده با اهل و عیال به نقاط امن فرار کنند.
فرار بزرگ و بیسابقه در سال 1603 (1011ـ1012هـ. ق) آغاز شد. فرار مردم بیپناه و فلکزده روستاها به سه صورت زیر انجام میگرفت:
1. با اخذ جواز از دولت، در جاهای مناسب قلعههای کوچک محصور به سور و خندق میساختند و در آنجا اسکان و پناه میجستند.
2. به درهها و جنگلهای دور از جاده میرفتند و در چادرها و یا بناهای موقت میزیستند.
3. به ولایات دور، مخصوصآ به شهرهای مرزی شرق مهاجرت میکردند.
با این وصف، اوضاع به قدری وخیم بوده که ساختن قلعه نیز دردی را دوا نمیکرد. زیرا قلعهای که امسال از طرف دولت برای اسکان رعایا بنا میگردید، دو سال دیگر همان قلعه مرکز یاغیان جلالی دیگر میشد و ساکنانش بر علیه حکومت قیام میکردند. دولت نمیدانست قلعه بسازد یا تخریب نماید.
خود خراب کردن قلعه یاغیان، بر عده ناراضیان میافزود. تنها جای امن برای مردم آناطولی، استان روم ایلی بود وشهرهای شرقی در جوار مرزهای ایران و ترکیه. بیگلربیگی ارزنالروم در سال 1602 به استانبول گزارش میکند که: «در اثر فرار مردم و ویران ماندن قراء و قصبات، درآمد استان تکافوی حقوق سربازان را نمیکند. رعایای مرعش، سیواس، و ارزنالروم جلای وطن کرده به شهرهای مرزی شرق کوچ کردهاند.» 4
نظریات کوچیبی
کوچی بِی را محققان ترک، منتسکیوی عثمانی، و رسالهاش را برتر از کتاب: نهجالسلوک فی سیاستالملوک ابونجیب سهروردی معرفی کردهاند. او سبب اختلال و اغتشاش اوضاع سیاسی دولت و علل بروز قیامهای جلالی را در رساله خود رقم زده و در سال 1041هـ. به سلطان مراد چهارم تسلیم کرده است. چون از کارهای شاهعباس هم در این رساله به نیکی یاد کرده و به رخ فرمانروایان عثمانی کشیده است، برای بررسی تاریخ صفویه هم این رساله در خود اعتنا و اعتبار میباشد.
کوچیبی، در آغاز رساله آمار و ارکان و قوانین ینیچریان را مورد بحث قرار داده و مینویسند:
«طبق قوانین ینیچریان، افراد این طایفه از میان جوانان مسیحی ملل: آرناوود، بوسنا (بوشناق) بلغار، روم و ارمنی انتخاب میشدند و پس از اعزام به پادگانهای ویژه، زبان ترکی یاد گرفته و با آئین اسلام پرورش مییافتند. از اهالی عثمانی و ملتهای دیگر کسی را ینیچری استخدام نمیکردند. «تیمار» و «زعامت» نیز مطابق قانون به فرماندهان زبده و جنگاوران نظامی تفویض میشد. این افراد در قراء و قصبات مابین استانبول، بورسا و ادرنه در نهایت رفاه آموزش دیده و مقیم میشدند و در شهرها به کسی اذیت و آزار نمیرساندند، این رسم و مقررات تا سال 992 جاری بوده و دوام داشت.
در سال 992هـ. اوزدمیر اوغلو عثمان پاشا (فاتح شیروان و تبریز) ینیچریانی که خدماتشان مفید بود، مزد روزانه آنها را به 9 آقچه ترفیع داد، و دستههای مزدور محلی (قول) استخدام نمود و بدینوسیله افراد اجنبی را وارد ارتش و مقامات نظامی کرد.
در سال 1003هـ. ق، قوجاسنان پاشا برای محافظت قلعه یانیک به نام «قول اوغلو» اشخاص متفرقه را به خدمت فراخواند و اسلحه به دستشان داد. با این بدعت نظم و نظام ارتش بهم خورد. 5
تا سال 992هـ. منافع و مزایای تیمار و زعامت مخصوص عساکردین بود. از آن به بعد به دست اشقیا و اراذل افتاد، اراضی قراء و قصبات به تصرف افراد مسلح درآمد. مقامات را با رشوت به این و آن دادند. زمامداران و صاحبان قدرت ارباب سیف را خلع ید کرده املاک و اراضی را به اعوان و انصار خود بخش کردند. در شهرها بیگلربیگیها برای حفظ نفوذ و املاک شخصی، از هر صنف و از هر ملتی سپاهیان محلی و مزدور بیشمار استخدام کرده آمارهای مفصل نوشتند و مواجب آنها را اکثرآ خود رؤسا از خزانه دریافت میکردند. ولی در موقع جنگ و ترتیب سفر، بیش از 10 تا 15 هزار نفر عمله و عجزه مفلوک حاضر نمیشدند. بدین جهات هر قلدری صاحب قدرتی شد و فتنه و فساد کشور را فرا گرفت.
کوچیبی، در فصل دیگر رسالهاش از قضات و شیخالاسلام «مفتی وقت» بحث کرده و مینویسد: «تا سال 1003هـ. ق شیخالاسلام مفتی شرع، از میان علما و دانشمندان بر حسب فضل و کمال، نطق و بیان و علم و ایمان انتخاب میشد. این اشخاص اعلم و اصلح قوانین شرع و عرف را با نهایت دقت و عدالت اجرا نموده و تا آخر عمر عزل نمیشدند. ولی در این تاریخ با عزل شیخالاسلام صنعالله افندی وضع قضائی کشور دگرگون شد. قضات وفقهای جدید از ترساینکه معزول نشوند جرأت حرف زدن نداشتند. به جای عالم جاهل نشست، فریبکاری و تزویر و تعدی رواج یافت، مفتی و قاضی لشکر نوکر حکومت و حاکم بودند، آنان عزت و حرمت شرع و علم و عرفان را از بین بردند. املاک اوقاف با رأی اینگونه قضات بیایمان به قلدران و زورمندان اختصاص یافت.»
کوچی بی، امور اقتصادی دولت را چنین توصیف کرده است:
تا سال 990هـ. ق در ترکیه سالیانه هر نفر 40 تا 50 آقچه جزیه، و هر خانه 40 آقچه به عنوان عوارض به دولت پرداخت میکرد، برای هر دو رأس گوسفند نیز یک آقچه رسم غنم دریافت میشد. مباشرین در موقع وصول رسوم فوق، از 3 تا 5 آقچه به نام «غلامیه» اضافه دریافت میکردند و بیش از آن جرأت تجاوز و اخاذی را نداشتند. بدین ترتیب عواید سالیانه خزانه همایون به 244 میلیون آقچه (2440 یوک) بالغ میشد.
از سال 990هـ. به بعد، عده سربازان مزدور و محلی افزایش یافته و مخارج عمومآ بالا رفته است و به همان نسبت به عوارض و تکالیف رعایا افزودهاند. در نتیجه فزونی تحمیل و تعدی، اقشار مردم گرفتار فقر و تنگدستی شده و کشور رو به ویرانی نهاده است. در مقابل 40 و 50 آقچه جزیه قبلی، امروزه هر نفر 240 آقچه جزیه، و هر خانه 300 آقچه عوارض به دولت میپردازد، و برای هر رأس گوسفند یک آقچه «رسم غنم» تعیین شده است. چند سال است طایفه «آلتی بلوک» به بهانه: تحصیل اموال پادشاهی، دفاتر سلطانی را با تقلب به دست آورده در مسجد سلطان محمد علنآ به حراج و مزایده گذارده و به اشخاص متفرقه حواله میفروشند. خریداران طماع و کلاش برای مجموع در حدود 700، 800 آقچه از مردم عوارض وصول مینمایند.
عوارض گوسفند را دولت 7 و 8 آقچه تعیین نمود، ولی در آناطولی برای هر رأس گوسفند 20 الی 30 آقچه عوارض میگیرند. رعیت مظلوم و بیپناه به این همه ظلم چگونه میتواند طاقت بیاورد. از املاک خاص همایون در گرجستان و گنجه و ایروان و بغداد سالیانه 000,400,48 آقچه عاید خزانه میشد. امروزه اوضاع برگشته و درآمدها قطع شده است. قسمت اعظم قراء و قصبات شهرهای مذکور به دست دشمن افتاده و قسمت دیگر با عناوین مختلف به خواص و وزراء انتقال یافته است. بعضی از املاک برخلاف شرع تملیک و وقف شده یا به ویرانه تبدیل گشته است. حالیه به خزانه عامره به زحمت در سال ده میلیون آقچه واصل میشود. خلاصه اینکه امروزه ظلم و تعدی که به فقرا و رعایا تحمیل میشود، در هیچ تاریخ و هیچ کشور و اقلیم پادشاهی دیده نمیشود و اعمال نمیگردد، آه سرد مظلومان خانمانها خراب میکند و اشک چشم دردمندان دنیا را غرقاب فنا میسازد. دنیا به کفر پایدار میماند ولی به ظلم قرار نمیگیرد. این حرفها از من نیست از گفتههای علما و مشایخ است.»
کوچیبی، در فصل دیگر، چنین اظهارنظر مینماید:
از سال 990هـ. به بعد، آنگاه که مناصب و مقامات کشوری و لشکری اکثراً با رشوت به اشخاص نااهل و بیتجربه و فرومایه داده شد و زعامت و تیمار از بین رفت، نخست در سال 1004 هـ . در آناطولی اشقیای جلالی ظهور کرده قراء و قصبات شهرهای: قرامان، سیواس، حلب، شام، اورفه دیاربکر، وان، ارزنالروم و موصل را غارت کردند و چندین ایالت را ویران ساختند حتی پایتخت قدیم «بورسا» نیز غارت شد. ترکمنهای بدوی و چادرنشین آناطولی از اطاعت درآمده رعایا را یغما نموده ظلم و تعدی را از حد گذرانیده و چندین دهکده را ویران کردند.
در همین اوضاع آشفته دولت و پریشانی ملت، قزاقها از جانب دریای سیاه تجاوز کردند. سپس شاه عجم پس از گرفتن چندین ایالت، حصن حصین بغداد را هم تصرف کرد و مرقد امام حنفی را ضبط نمود. تاکنون چندین بار بر علیه ایشان لشکر آراسته و سفرها ترتیب دادهایم و در این راه بیتالمال بیشمار تلف کردهایم اصلا مفید واقع نشده حتی نتوانستهایم یک دهکده دو خانواری را از دست ایرانیان بگیریم. با قشون امروزی مقابله با شاه عجم محال است. دراینباره پادشاه شخصآ باید اقدام نماید.
رساله کوچیبی 130 صفحه بزرگ را در برگرفته و مطالب مفید و مفصل دارد. داستان شاهعباس را از آن رساله نقل نموده و بدین فصل خاتمه میدهد.
کوچیبی، چنین مینگارد:
شاه عباس شوکتالتباس در آغاز جلوس، علما و عقلا، امراء و وزراء را فراخواند و در یک نشست همگانی مسائل کشور را مطرح نموده و بیان داشت که: علت عدم موفقیت و نداشتن کفایت و اقتدار ما در مقابل دولت قوی شوکت عثمانی چیست؟ برای دریافت پاسخ، مهلت کوتاهی به اعضای مجلس داد و منتظر اعلام رأی آنان شد. علما و وزراء پس از مطالعه و مشورت، جملگی چنین رأی دادند که: علت پیشرفت و پیروزی دولت عثمانی این است که، در آن دیار اقتدار امور و اداره کشور به عهده وزیراعظم محول گردیده و کسی حق مداخله در کارهای او ندارد و وزیر مزبور زود به زود عزل و نصب نمیشود. ارتش عثمانی از افراد برگزیده و آموزش دیده و پیراسته تشکیل یافته و اشخاص بیگانه را در آن راه نمیدهند. رعایا آسودهحال و بیتالمال مالامال بوده، از مردم به جور و ستم یک درهم دریافت نمیدارند و مال وقف نمیخورند.
شاه عباس پس از دریافت پاسخ مشاوران، جمله را تأیید نموده لباس فاخر و خنجر گرانبها را از تن خود دور کرد، پوشاک ساده پوشید و سلاح معمولی بکار برد. با دولت عثمانی صلح برقرار نموده ضمن سروسامان دادن به مشکل ازبکها، در سراسر کشور فرمان صادر کرد که: هر کس رخت فاخر و گرانقیمت پوشد و به رعایا و برایا ستم و بدرفتاری کند جگرش را درمیآورم و خاندانش را بر باد میکنم. سپس خانها را گرد آورد و از میان آنان یکی را که اعلم و عاقل و مجرب بود به خانلرخانی برگزید و زمام امور کشور را به دست باکفایت او سپرد. بقیه خانها را به قید حیات سمت خانی داد و بعد از خودشان اولادشان را وارث مقام دانست و در قول خود ثابتقدم ماند. حتی پیر بداقخان حاکم تبریز را که 30 سال در آن مقام بود عزل نکرد، بعد از آنکه محمدپاشا حاکم وان پیربداق را کشت پسرش را جانشین پدر کرد و هماکنون ولایت تبریز در حکومت نوه پیربداق میباشد. همینطور امیرگونه خان را 28 سال حاکم ایروان کرد بعد از فوت او حکومت به پسرش رسید. سایر خانهای ایالات هم بدین منوال بودند. شاهعباس با این تدبیرات، پس از مدتی توانست 000,12 نفر «قول» برای خودش فراهم آورد و 000,40 مرد جنگی هم حاکمان ولایات زیر فرمان داشتند. با این نیروهای وفادار به پیروزی رسید و کشورش را وسعت داد .... 6
پی نوشت:
1. لوند: درباره لوند به لغتنامه دهخدا مراجعه نمایند. کتاب تواریخ آل عثمان نوشته لطفی پاشا به وسیله عالی مدیر کتابخانه موزه آثار عتیقه استانبول تصحیح و تحشیه شده است. در صفحات 357، 415 و 416 کتاب مزبور، درباره لوندها بیشتر از مندرجات لغتنامه دهخدا شرح و بسط به قلم آمده است. پروفسور آقداغ نیز ضمن بحث از لوندها و سگبانها نوشته است: «جوانان از دهات و قصبات به شهرها هجوم آورده در اثر بیکاری و بیخانمانی، در خانها و منازل به زشتکاریها و حرامیگری پرداختند و بدینجهت فحشا و میگساری و سایر بدآموزیها رواج پیدا کرد.»
Mustafa Akdag. "genel Gizgileriyle XVll. yuzyil Turkiye Tarihi" Tarihi Arastirmalari dergisi, eilf IV Sayi: 6-7, Ankara, 1966. S: 204.
سگبان: جوانان روستائی که در مواقع ضروری و فوقالعاده به رضایت خود خدمت سربازی را میپذیرفتند. نقل از لغتنامچه پایان رساله کوچیبِی.
2. عثمانیان سربازان پیاده را ینیچری میگفتند و سواره را «آلتی بلوک». که شامل گروههای ششگانه زیر بودند: سپاهی، سلحدار، غربای یمین، غربای یسار، علوفچیان یمین، علوفچیان یسار.
3. Paìa Cevabinda: "ya Benimi kaldinsinlar" demiìti.
4. Akday, Mustafa. "Celali isyanlarindan Buyuk Kacgunluk. 1603-1606." Tarih Arastirmalari dergisi. Celt II Sayi: 2-3, Ankara, 1964. S: 1-49.
5 . صفحه 32 رساله اینگونه نگارش یافته است: «و حرم همایونا خلاف قانون تورک و یوروک و چینگنه و یهودی و بیدین و بیمذهب نیچه کلاش و عیاش شهر اوغلانلاری گیرر اولدی ...»
6. Koci Bey. Risalesi Eseri bulup Tahsiye eden: Ali Kemal Aksut Vakit: gazete. Matbaa. Kutiiphane. Istanbul, 1939.