نگاهی به رویکرد پهلوی اول به مطبوعات؛

معروف‌ترین ممیز تاریخ نشر ایران

در دوره رضاشاه، شهربانی مسئول بررسی و حک و اصلاح روزنامه‌ها و نشریات بود. از تشکیلاتی که مستقیما تحت کنترل و مدیریت شهربانی قرار داشت اداره راهنمای نگارش بود که هدف از آن اعمال سانسور در مطبوعات و نشریات ادواری با سبک و سیاقی جدید بود
معروف‌ترین ممیز تاریخ نشر ایران
 
یکی از دستاوردهای اساسی مشروطیت و نظام پارلمانی ایران، آزادی قلم و بیان و انتشار مطبوعات مستقل و منتقد بود. به‌رغم تمام مشکلاتی که پیش روی انتشار مطبوعاتِ آزاد بروز کرد و تندروی‌هایِ گاه و بی‌گاهی که از نشریات عصر مشروطیت سر می‌زد، روند انتشار مطبوعات مستقل و آزاد در عصر مشروطیت سیری صعودی طی کرد و به‌تدریج نشریات و روزنامه‌هایی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی شکل گرفت که حکایت از آینده‌ای درخشان در عرصه روزنامه‌نگاری داشت.1 اما با روی کار آمدن رضاشاه، نهادهای مشروطه از جمله آزادی مطبوعات و مقررات آن در محتوا تعطیل و معطل شد؛ به‌گونه‌ای که در دوران سلطنت وی، تقریبا هیچ روزنامه منتقدی در ایران منتشر نمی‌شد و همچنین سانسور شدیدی بر روند نشر روزنامه‌ها و مطبوعات در کشور حاکم گردید.
 
همان‌طور که گفته شد مطبوعات در دوره رضاشاه تحت کنترل و نظارت شدید حکومت قرار داشت. در این برهه زمانی، شهربانی مسئول بررسی و حک و اصلاح روزنامه‌ها و نشریات بود.2 مدیران جراید نیز حق نشر هیچ گونه مطلبی را بدون اجازه شهربانی نداشتند.3 باید توجه داشت دخالت شهربانی نه فقط نسبت به مقالات سیاسی و اخبار داخله و خارجه جراید بود، بلکه اعلانات روزنامه‌ها نیز قبل از انتشار به نظر اداره شهربانی می‌رسید.4
 
از تشکیلاتی که مستقیما تحت کنترل و مدیریت شهربانی قرار داشت اداره راهنمای نگارش بود که هدف از آن اعمال سانسور در مطبوعات و نشریات ادواری با سبک و سیاقی جدید بود. این اداره که رسما از زیرمجموعه‌های وزارت کشور محسوب می‌شد و عملا تحت کنترل و مدیریت شهربانی مختاری بود، در سال 1315 فعالیتش را آغاز کرد و تا سال 1319 ریاست آن بر عهده علی دشتی بود و پس از او عبدالرحمان فرامرزی عهده‌دار ریاست آن شد. این اداره مدت کوتاهی پس از سقوط رضاشاه منحل شد.5
 
ذکر این نکته در اینجا لازم است که اعمال محدودیت‌ها بر مطبوعات در عصر رضاشاه با عناوین گوناگون اعمال می‌شد و سرکوب و جلوگیری از ایفای نقش مطبوعات تنها به خشونت عریان و سخت محدود نمی‌شد، بلکه قوانینِ مطبوعات و جای‌گذاری کلمات و عبارات در متن این قوانین نیز در راستای تحقق سلطه دولت پهلوی اول بر مطبوعات بوده است. از جلوه‌های نظارت شهربانی بر جراید را در مسئله سانسور به‌عینه می‌توان دید.6
 
یکی از پدیده‌های سانسور در عصر پهلوی اول و دوم، محرمعلی زینعلی بود. محرمعلی زینعلی که در میان مطبوعاتی‌های آن زمان به «سانسورچی» ملقب شده بود، متولد 1289ش و از روستاهای آذربایجان بود که تحصیلات اندکی در حد خواندن و نوشتن داشت. او در سال 1307 به ‌عنوان کارمندِ دون‌پایه وارد خدمت نظمیه (شهربانی) شد و از سال 1317 در بخش کارآگاهی شهربانی که امور اطلاعاتی و امنیتی را هم انجام می‌داد، مشغول به کار شد. در آن زمان رئیس سانسور کتاب و مطبوعات ابوالقاسم شمیم بود و مُهر معروف «رَوا» در اختیارش بود؛ مُهری که تا بر کاغذ چاپی نمی‌خورد اجازه خروج از چاپخانه و انتشار نداشت.7 پس از مدتی استعداد سانسور و نگاه امنیتیِ محرمعلی‌خان توسط شمیم کشف و وی به اداره سانسور مطبوعات منتقل شد. محرمعلی‌خان پس از مدتی معاون شمیم و به عبارتی معاون ممیزی مطبوعات گردید.8
 
در خاطرات روزنامه‌نگاران قبل از انقلاب آمده است که محرمعلی‌خان مستقیما در دفتر نشریات پایتخت حاضر می‌شد و همراه با کشیدن چند نخ سیگار بی‌فیلتر و نوشیدن چند استکان چای قند پهلو، دانه دانه اخبار و یادداشت‌ها و مقاله‌ها و تیترهای نشریات را با همه کم‌سوادیِ آشکارش، شخصا می‌خواند و سانسور می‌کرد. سیدمحمد محیط طباطبائی درباره محرمعلی‌خان چنین اظهار عقیده کرده است:
 
«... به هر نسبت که به دوره حکومت و سلطنت رضاشاهی افزوده می‌شد این مراقبت از مطبوعات و اجتماعات شدت می‌یافت. در سال 1309 که از خوزستان به تهران باز آمدم و با مطبوعات محدود روز تماس پیدا کردم، دریافتم که بدون سروصدا و هیاهو یکی دو تنی از نمایندگان نظمیه که کارمند موظف آنجا بودند، به چاپخانه‌ها شبانه سر می‌زدند و اخبار روزنامه‌ها را که در حال چاپ بودند می‌دیدند؛ و اگر چیزی ممکن بود اسباب زحمت شود به سردبیر روزنامه که چاپخانه مراقب کارش بود، تذکر می‌دادند و اصلاح می‌شد. از این مأمورین اسم دو تا را به یاد می‌آورم. یک آدم عبوسی، که با دنیا سر ناسازگاری داشت، به نام شمیم؛ و یک زیردست همدست به نام محرمعلی‌خان که به یادم می‌آید در "شفق سرخ" رفت‌وآمد داشتند».9
 
محرمعلی‌خان مستقیما در دفتر نشریات پایتخت حاضر می‌شد و همراه با کشیدن چند نخ سیگار بی‌فیلتر و نوشیدن چند استکان چای قند پهلو، دانه دانه اخبار و یادداشت‌ها و مقاله‌ها و تیترهای نشریات را با همه کم‌سوادیِ آشکارش، شخصا می‌خواند و سانسور می‌کرد  
علی بهزادی نیز در کتاب «شبه خاطرات» درباره محرمعلی‌خان نوشته است: محرمعلی‌خان یک سانسورچی بود. روزنامه‌نویس‌ها با او خوب نبودند. اما او وظیفه‌اش را انجام می‌داد و البته، برای خوش‌خدمتی علیه کسی پرونده نمی‌ساخت تا تیشه به ریشه‌اش بزند. وظیفه اش را بدون کینه‌ورزی ولی با جدیت انجام می‌داد.10
 
فریبرز خسروی نیز در کتاب «تحلیلی بر سانسور مطبوعات در دوره پهلوی دوم» از قول تقی ارانی در مورد محرمعلی‌خان نوشته است: هرچه را نمی‌فهمید سانسور می‌کرد و چون هیچ نمی‌فهمید، همه چیز را سانسور می‌کرد. می‌گویند در دوره مسئولیت محرمعلی‌خان روی نشریه‌ای این مصرع از شعر حافظ را نوشته بودند:
 
«رضا به داده بده وز جبین گره بگشای»
 
محرمعلی‌خان با دیدن این مصرع در آن جریده گفته بود: این شعر را بردارید چون به رضاشاه برمی‌خورد. مسئولان روزنامه گفته بودند که این شعر متعلق به حافظ است و در مقاله مورد استناد واقع شده است. محرمعلی‌خان هم گفته بود من چه می‌دانم، بروید بنویسید:
 
حسن به داده بده وزحسین جبین بگشای11
 
رحمت مصطفوی، مدیر مجله «روشنفکر» نام او را «ژاور» گذاشته بود. ژاور بازرس کتاب «بینوایان» ویکتور هوگو است که در راه انجام وظیفه از هیچ کاری فروگذار نمی‌کرد در عین حال که سعی می‌کرد عملی خلاف حقیقت انجام ندهد.12
 
در پایان این یادداشت باید گفت در دوره رضاشاه، در شهربانی بخشی برای کنترل مطبوعات قرار داشت و تا سال 1320 سانسور کتاب و روزنامه‌ها بر عهده شخصی به نام شمیم بود که شنیدن نامش لرزه بر اندام نویسنده‌ها می‌انداخت. در این دوره، خط قرمز مطبوعات را سانسورچیانی مانند شمیم و محرمعلی‌خان بنا به سلیقه خود تعریف می‌کردند. در دوره پهلوی اول نگرش این گونه بود که اگر خودسانسوری در نشریات اعمال نمی‌شد، افرادی چون محرمعلی‌خان پرورش می‌یافتند تا در داخل روزنامه‌ها این سانسور را انجام دهند. به این ترتیب دوره آزادی مطبوعات با ظهور محرمعلی‌خان‌ها برای مدتی طولانی به محاق رفت. به طور کلی، محرمعلی‌خان نماد دقیق نظام امر و نهی حاکم بر فعالیت مطبوعاتی در آن دوران بود. او را می‌توان معروف‌ترین ممیز تاریخ نشر ایران لقب داد.
 
ارباب جراید در ضیافت پارلومک مدیر شرکت هواپیمایی یونکرس، در گراندهتل تهران (1301)
در دوره رضاشاه، مدیران جراید حق نشر هیچ گونه مطلبی را بدون اجازه شهربانی نداشتند
ارباب جراید در ضیافت پارلومک مدیر شرکت هواپیمایی یونکرس، در گراندهتل تهران (1301)
شماره آرشیو: 4415-1ع

پی نوشت:
1. اقبال حکیمیون، سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره رضاشاه، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1386، ص 321.
2. خسرو معتضد، چکمه و قلم: رضاشاه و روزنامه‌نگار (سیری در تاریخ مطبوعات و سانسور در ایران به پیوست یادداشت‌های عامی هاشمی حائری روزنامه‌نگار)، ج 1، تهران، نشر البرز، 1389، ص 180.
3. تا قبل از آغاز سلطنت رضاشاه، سانسور مطبوعات به عهده مدیران و سردبیران بود. آنها با سپردن تعهدنامه، خود این کار را به عهده داشتند، اما پس از روی کار آمدن رضاشاه، به صورت رسمی سانسور بر عهده اداره شهربانی قرار گرفت.
4. محمدرضا معین‌فرد، سیر تحول قوانین مطبوعات در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 88.
5. محمدابراهیم انصاری لاری، نظارت بر مطبوعات در حقوق ایران، تهران، سروش، 1375، صص 89-90.
6. در زمان رضاشاه، که مسئولیت سانسور با شهربانی بود، افراد سانسورچی افراد باتجربه و باسوادی نبودند که هم‌پایه روزنامه‌نگاران باشند.
7. برای مطالعه بیشتر در این زمینه بنگرید به: علی بهزادی، شبه خاطرات، تهران، نشر زرین، 1375، صص 509-537.
8. بعد از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه، مطبوعات شروع کردند به افشای نقش «شمیم» در سانسور مطبوعات و کتاب. شمیم مانند بسیاری از پایه‌گذاران دیکتاتوری رضاشاه از کار برکنار شد و محرمعلی‌خان جانشین استاد خود شد. با خروج رضاشاه از کشور و باز شدن فضای سیاسی تا دوران محمد مصدق، که همه سانسورها را لغو کرد، محرمعلی‌خان کار چندانی در مطبوعات نداشت، اما از کودتای 28 مرداد 1332 تا زمان فوتش (در بهمن 1354) با اینکه چند بار بازنشسته شد، ولی همچنان مشغول به کار بود.
9. به نقل از: سیدفرید قاسمی، خاطرات و مشاهدات به انضمام مکاتبات، تهران، انوشه، 1380، صص 154-156.
10. علی بهزادی، همان، ص 528.
11. به نقل از: سیدفرید قاسمی، خاطرات مطبوعاتی، تهران، نشر آبی، ص 86.
12. به نقل از: علی بهزادی، همان، ص 529. https://iichs.ir/vdcj.meofuqexysfzu.html
iichs.ir/vdcj.meofuqexysfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما