نگاهی به زیست نظامی عبدالحسین حجازی؛

ارتشبدی که عاقبت کارش خودکشی بود!

مدتی از انتصاب او به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران نگذشته بود، اما کم کم محمدرضا پهلوی و اطرافیان متوجه رفتار مشکوک او شدند؛ او به علت عدم حضور ذهن گهگاه از پاسخ به بعضی از پرسش‌های محمدرضا باز می‌ماند و از این حیث مورد ایراد شاه قرار گرفت؛ بنابراین قبل از هر شرفیابی ساعت‌ها به تمرین در مورد چگونگی ارائه مطلب و پاسخ پرسش‌های احتمالی شاه می‌پرداخت
ارتشبدی که عاقبت کارش خودکشی بود!
 
با ورود رضاخان به صحنه سیاسی کشور با کودتای ۱۲۹۹، رویکرد نظامی امنیتی وی در حل مسائل کشور سبب شد ضمن حذف جنبش‌های سیاسی اجتماعی ایران، برای استحکام قدرت خود ارتشی بسازد که بعدها به ارتش متحدالشکل معروف شد. جهت انجام این موعد، او تصمیم گرفت دانشجویانی را جهت آموختن فنون نظامی به اروپا اعزام کند. در میان دانشجویان فرستاده‌شده به اروپا، نام عبدالحسین حجازی نیز به چشم می‌خورد. او توانست با طی موانع گوناگون به مقامات عالی در رژیم پهلوی دوم دست یابد.
 
عبدالحسین حجازی در سال ۱۲۸۳ متولد شد. او پس از ورود به دانشکده افسری و فارغ‌التحصیل شدن از این دانشکده، جهت ادامه تحصیل به فرانسه عازم شد و در دانشکده جنگ فرانسه (دانشکده سن سیر) به ادامه تحصیل پرداخت. نظامی بودن و همچنین انضباط و فرمانبرداری از شاه، باعث شد مقدمات حضور حجازی در پارادایم قدرت رژیم پهلوی فراهم شود و او بتواند مناصب متعدد از جمله فرمانداری نظامی خوزستان و تهران، ریاست شهربانی، سفیر ایران در پاکستان، فرمانده نیروی زمینی و ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را به‌دست آورد. وی پس از مراجهت به ایران، ابتدا در ژاندارمری خدمت کرد و بعد به ارتش آمد.۱
 
نخستین مأموریت مهم او فرمانداری نظامی تهران بود که در 8 آذر ۱۳۲۳ به وی واگذار شد. ولی ازآنجاکه در تهران با بودن مقامات مهم نظامی در رأس لشکرها و اداره‌های شهربانی و نظایر آن انجام وظیفه وی با دشواری‌هایی روبه‌رو بود، او را با مقام فرمانداری نظامی و فرمانده لشکر خوزستان به اهواز فرستادند.۲ حجازی در این مأموریت با دو مشکل روبه‌رو شد: ابتدا اعتصابات شرکت نفت و سپس قوم بختیاری. در مورد مأموریت حجازی در رابطه با قیام بختیاری دو روایت متفاوت وجود دارد: روایت اول چنین می‌گوید: در این مأموریت حجازی به سرکوب پرداخت. وی همچنین در قتل عده‌ای از معترضان نیز دست داشت و به این دلیل از مأموریت عزل شد، اما براساس روایت دوم، مظفر فیروز سال‌ها بعد در نامه‌ای که از پاریس به دایی خود مصدق نوشت، ادعا کرد مدارکی دال بر ارتباط سرهنگ حجازی با انگلیسی‌ها و نقش داشتن او در توطئه قیام عشایر در اختیار داشته و حجازی عامل بی‌اختیار انگلستان بوده است.۳
 
حجازی در این مأموریت با تشنج و اعتصاب کارگران شرکت نفت نیز روبه‌رو شد. علاوه بر این، او در این مأموریت با کارشکنی مظفر فیروز، معاون نخست‌وزیر وقت، مواجه گردید. حجازی به ایستادگی در مقابل اوامر وی پرداخت. احمد آرامش در خاطرات خود دراین‌باره می‌گوید: «مظفر فیروز بلافاصله پس از ورود به آبادان و حضور در فرمانداری به فرماندار نظامی شهر دستور داد سران شورشی کارگران که به دستور فرماندار نظامی بازداشت شده بودند برای ادای توضیحات به فرمانداری احضار نمایند. پس از حضور  و مبادله سؤال و جواب، مظفر فیروز خطاب به فرماندار نظامی دستور داد که توقیف‌شوندگان را به قید ضمانت آزاد کنند. از آنها ضمانت بگیرد که فردا صبح بیایند، ولی سرهنگ حجازی و من قبول نکردیم».۴
 
این ایستادگی مقابل معاون نخست‌وزیر، روحیه خودمختاری و قلدرمآبانه عبدالحسین حجازی را به ما نشان می‌دهد. اما چندی بعد مظفر فیروز که دلش از حجازی پر بود، علیه او و چند تن دیگر از سران ارتش دست به اقدام زد. «چون فیروز ذاتا  مردی کینه‌توز و انتقام‌جو بود به فکر افتاد از سرهنگ حجازی که هنگام اعتصاب کارگران خوزستان از امیال او متابعت  نکرده بود، انتقام بگیرد؛ لذا نام وی را جزء عاملین توطئه اصفهان قرار داد و از قوام‌السلطنه مصرا تقاضا کرد که او را توقیف و مورد بازپرسی قرار دهد».۵ پس از اتمام مأموریت در خوزستان، حجازی به تهران بازگشت و به دانشکده جنگ رفت تا آموخته‌های خود از تحصیل در فرانسه را در اختیار دانشجویان ایرانی قرار دهد.
 
با قدرت گرفتن مجدد مصدق، حجازی یکی از افرادی بود که مورد حمله و انتقاد ملی‌گرایان قرار گرفت. وی دو ماه بعد مشاغل خود را از دست داد و دولت مصدق وی را به جرم فعالیت علیه دولت بازداشت کرد  
با شروع نهضت ملی شدن نفت و شکل‌گیری دوران نظم و آشوب، حجازی که حسن نیت خود را به شاه اثبات کرده بود، از دانشگاه خارج و به مقام فرمانداری نظامی تهران و ریاست شهربانی گمارده شد تا به مقابله با نهضت ملی شدن نفت بپردازد، اما پس از استعفای مصدق و آرام شدن نسبی اوضاع، حجازی کار ویژه مقطعی خود را از دست داد و دوباره به تدریس در دانشگاه مشغول شد. با قدرت گرفتن مجدد مصدق، حجازی یکی از افرادی بود که مورد نقد و حمله ملی‌گرایان قرار گرفت. وی دو ماه بعد مشاغل خود را از دست داد و دولت مصدق وی را به جرم فعالیت علیه دولت بازداشت کرد.۶ اما با انجام کودتای ۲۸ مرداد، او دوباره به پارادایم قدرت رژیم پهلوی بازگشت و مجددا در دانشگاه مشغول به کار شد، تا اینکه در سال ۱۳۳۳ به سمت فرماندهی نیروهای نظامی غرب گماشته شد، اما با آنکه مقامات نظامی به‌خصوص شخص شاه از فعالیت او راضی بودند، در 18 اردیبهشت ۱۳۳۶ به سمت سفیر کبیر ایران در پاکستان تعیین و این گونه عازم کراچی شد.۷  با پایان یافتن مأموریت دیپلماتیک، حجازی پس از بازگشتن به تهران ارتقای درجه یافت و به سمت ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران منصوب شد.
 
افول فعالیت نظامی عبدالحسین حجازی با آلزایمر رقم خورد و باعث شد او قوه حافظه خود را از دست بدهد. نصرالله توکلی نیشابوری در خاطراتش در مورد بیماری حجازی چنین می‌گوید: «در آن تاریخ ارتشبد عبدالحسین حجازی ریاست ستاد بزرگ [ارتشتاران] را بر عهده داشت. او از چند ماه قبل از آن به بیماری آلزایمر و فراموشی مبتلا شده بود، ولی به‌جز چند نفر از خواص کسی از بیماری او اطلاع نداشتند. یکی دو ماه بود به علت عدم حضور ذهن گهگاه از پاسخ به بعضی از پرسش‌های محمدرضا باز می‌ماند و از این حیث مورد ایراد شاه قرار گرفت؛ بنابراین قبل از هر شرفیابی ساعت‌ها به تمرین در مورد چگونگی ارائه مطلب و پاسخ پرسش‌های احتمالی شاه می‌پرداخت».۸
 
بیماری حجازی باعث شد او نتواند از عهده ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران بر بیاید. وقتی اطرافیان و زیردستان او مطلب را به شاه گزارش دادند، شاه از ترس اینکه برکناری او از مقام ریاست ستاد او را شوکه کند و حالش وخیم‌تر شود، با برکناری او موافقت نکرد و قرار شد امیر جانشین وظایف او را انجام دهد.۹ اما سرانجام حجازی در اواسط بهمن‌ماه همان سال بازنشسته و بهرام آریانا به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران منصوب شد.۱۰ با وقوع این جانشینی، بیماری حجازی تشدید شد؛ همچنین این جانشینی سبب شد او جایگاه خود را نزد محمدرضا پهلوی از دست دهد و مورد بی‌مهری شاه قرار گیرد. رابطه حجازی و محمدرضا به جایی رسید که حتی شاه به او وقت ملاقات نمی‌داد. بی‌مهری شاه، آلزایمر و افسردگی و سرانجام بی‌آبرویی دخترش باعث شد به خودکشی روی آورد؛ بدین ترتیب، فرجام کار حجازی در سال ۱۳۴۸ با شلیک گلوله در سر خود به وسیله سلاح کمری رقم خورد.
 

عبدالحسین حجازی به دلیل بیماری فراموشی در سال ۱۳۴۴ از سمتش عزل شد و در سال ۱۳۴۸ خودکشی کرد
شماره آرشیو: 669-8ع
پی نوشت:
 
۱. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰، ص ۵۷۰.
۲. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، معماران عصر پهلوی، تهران، ثالث، ۱۳۸۸، ص ۸۲۲.
۳. همان، ص ۸۲۴.
۴. غلامحسین میرزا صالحی، خاطرات سیاسی احمد آرامش، اصفهان، انتشارات جی، ۱۳۶۹، ص ۱۴۲.
۵. همان، ص ۱۶۲.
۶. باقر عاقلی، همان، ص ۵۷۱.
۷. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، همان، ص ۸۲۵.
۸. نصرالله توکلی نیشابوری، آخرین سقوط آریاها: خاطرات اولین رئیس ستاد کل ارتش پس از انقلاب، واشنگتن، انتشارات ایران بوک، ۱۳۹۳، ص ۳۹۹.
۹. نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، همان، ص ۸۲۸.
۱۰. نصرالله توکلی نیشابوری، همان، ص ۳۹۹.
  https://iichs.ir/vdcf.edciw6dx1giaw.html
iichs.ir/vdcf.edciw6dx1giaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما