نگاهی به زندگی سیاسی عبدالصمد کامبخش؛

حامی حضور شوروی در ایران

انور خامه‌ای درباره او می گوید: در آن دو سالی که من با کامبخش ارتباط تشکیلاتی داشتم تقریبا هیچ چیز درباره او نمی‌دانستم نه اسم، نه آدرس، نه محل کار، نه شغل، نه درجه تحصیلات، نه تخصص، نه سوابق مبارزه سیاسی... یک چیز را تشخیص داده بودم و آن اینکه این آدم از قماش دیگری غیر از دکتر ارانی و دوستان او مانند اسکندری و علوی و ملکی و غیره است...
حامی حضور شوروی در ایران
عبدالصمد کامبخش، فرزند کامران‌میزا عدل‌الممالک (عدل قاجار)، در 1282 خورشیدی در قزوین متولد شد.1 هفت سال بیشتر(1328 ق/1289 خ/1910 م) نداشت که برای ادامه تحصیل به روسیه رفت و تحصیلات ابتدایی را در مسکو آغاز کرد: "... شاهزاده عدل الممالک برای بردن پسرش به مسکو و مدرسه دولتی باید زودتر شهر بیاید که هفتم ماه نو [ شعبان 1328] عبدالصمد‌میرزا پسرش را در مسکو حاضر کند..."2 وقوع انقلاب اکتبر 1917 روسیه بر شاهزاده جوان قاجاری تاثیر گذاشت و به عضویت حزب کمونیست درآمد.3 در 1298 به ایران بازگشت. قهرمان‌میرزا عین‌السلطنه در روزنامه خاطرات خود به تاریخ 26 خرداد 1300 از دیدارش با عبدالصمد میرزای جوان در مجلسی در قزوین می‌نویسد: "قدری گذشت عبدالصمد‌میرزا، پسر عدل‌الممالک با یک جوان روسی وارد شد. حیدری معرفی کرد. معلوم شد آتاشه میلیتر سفارت روس است... من از عبدالصمد حال و احوال عدل‌الممالک را پرسیدم. گفت این دو روزه می‌آید و خودش هم در سفارت جدید روس سمت مترجمی دارد و با این شخص، برای طی محاسبه اجزا را با میرزا احمدخان موقتا قزوین آمده است...".‌4
عبدالصمد کامبخش در 1302 فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد، جمعیت پرورش را در قزوین بنیاد گذاشت.5 در 1304 با اختر کیانوری، عضو حزب کمونیست، ازدواج کرد.6 در 1307 از سوی دولت ایران برای تحصیل در رشته مهندسی هواپیما به شوروی اعزام و در مدت تحصیل در این دوره با سازمان جاسوسی شوروی مرتبط شد. همسر او اختر کیانوری نیز در این مدت با وی همراه بود و در مدرسه قابلگی تحصیل کرد.7 چهار سال بعد در 1311 با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و در نیروی هوایی ایران به فرماندهی مدرسه مکانیک منصوب شد.8 فعالیت سیاسی، در این دوران منجر به دستگیری او و انتقالش به زندان دژبان پایانی بود بر ارتقاء در نیروی هوایی. نه ماه در زندان دژبان بود.9 پس از آزادی از ارتش اخراج شد. این بار او به استخدام شرکت اتوبوس‌رانی زایس شوروی در تهران درآمد، فعالیت سیاسی او که بسیار مورد اعتماد حزب کمونیست شوروی بود همچنان ادامه داشت. در 1313 از سوی کمینترن، تاسیس حزب کمونیست ایران به او، نصرالله اصلانی و دکتر تقی ارانی واگذار شد.10 سه سال از فعالیت سیاسی او نگذشته بود که در بیستم اردیبهشت 1316 به جرم فعالیت در سازمان حزب کمونیستی دستگیر و در 1317 در دادگاه جنایی محاکمه و به ده سال حبس محکوم شد.11 گروهی که بیشتر موسوم به پنجاه و سه نفر است. در این مورد گمان بر این است که او در اولین روز دستگیری و در پاسخ به اداره سیاسی تمام اعضای حزب و ساختار آن را به پلیس معرفی کرد. گرچه او همواره این اتهام را رد می‌کرد و حتی در دوران حبس نیز : "به طور غیر مستقیم و... به طور مستقیم برعلیه ارانی تبلیغ می‌کردند و می‌خواستند به جوانان زندانی چنین حالی کنند که گویا دکتر ارانی همه جوانها را لو داده است".12
او در گزارش خود به کمینترن نیز بر بی‌گناهی خود تاکید کرد و دکتر ارانی، شورشیان، دکتر بهرامی،... را متهم کرد.13 حامیان او چون نورالدین کیانوری نیز با این اتهام مخالفند: «دروغ است.... در اولین برخورد با سرپاس مختاری، رئیس شهربانی متوجه می‌شود که او با استناد به بازداشت پیشین وی می‌خواهد برای این گروه پرونده جاسوسی ترتیب دهد. کامبخش تصمیم می‌گیرد که موضوع تشکیلات را از ارتباط با دولت شوروی خارج کرده با طرح این که سازمان کمونیستی بوده مسئله جاسوسی را حذف کند» و شورشیان را مسئول لو رفتن گروه پنجاه و سه نفر معرفی می‌کند. بعد از وقایع شهریور 1320، زندانیان سیاسی دوره رضا شاه آزاد شدند و عبدالصمد کامبخش نیز در آبان از زندان بندر گناوه آزاد14 و «آمده یا نیامده به شوروی رفت و در آنجا گوینده رادیوی دولتی باکو شد».15 با تشکیل حزب توده در ایران بنا به خواسته شوروی، صلاحیت او برای عضویت در این حزب از سوی مقامات شوروی تایید شد. در بازگشت به ایران در مرداد 1321 به‌رغم مخالفت برخی از اعضای کمیته به عضویت کمیته هشت نفره مرکزی حزب درآمد. ایرج اسکندری که از مخالفان او بود در این مورد می‌نویسد:"وقتی پیشنهاد عضویت کامبخش را کردند من در کمیته مرکزی مخالفت کردم. گفتم آقا این آدم در حدود بیست و پنج یا سی نفر آدم را لو داده و دکتر ارانی در دادگاه راجع به او آن حرف را زده که همه شنیده اند و می‌دانند. گفتم اقا حالا که این آمده نمی‌شود ما همین جوری قبولش کنیم. او را محاکمه کنید.... خوب یادم هست، یزدی هم مخالف بود".16
 
در اردیبهشت 1316 به عنوان یکی از اعضای گروه 53 نفر دستگیر شد. در این مورد گمان بر این است که او در اولین روز دستگیری و در پاسخ به اداره سیاسی تمام اعضای حزب و ساختار آن را به پلیس معرفی کرد. گرچه او همواره این اتهام را رد می‌کرد.  
باحضور او در کمیته مرکزی دو دستگی ایجاد شد. گروه اول موافقان حضور او در حزب بودند مانند احسان طبری، اردشیر آوانسیان، انور خامه ای... و گروه دوم نسبت به او بدبین بودند وخصومت داشتند. در اسفند 1322 با هفت هزار و هفتصد و هفتاد و نه رای17 به نمایندگی مردم قزوین به دوره چهاردهم مجلس شورای ملی راه یافت و در فراکسیون هشت نفره حزب توده قرار گرفت: "شاهزاده عدل‌الممالک که در قزوین مقیم است باغ و خانه خوب و ملک دارد پنجاه سال است با من و برادرهایم سوای خویشی دوستی داشت. امروز کاغذی در جواب مراسله من داده بود از پیری شکایت داشت.... عابد و زاهد و درویش مسلک است. اما پسر بزرگش عبدالصمد کامبخش از آن بولشویکهای کذایی است که در ایام آن پهلوی پای دار رفت و چند مرتبه حبس شد. بعد ده سال حبس مجرد. رفتن و نیست شدن پهلوی باعث نجاتش شد. به زور روسها وکیل قزوین شد. جزو توده‌ گردو دولاخ (گردوخاک) می‌کند. پدرش از او راضی نیست".18 در مجلس چهاردهم به پیروی از سیاست فراکسیون حزب توده از موافقان واگذاری نفت شمال به شوروی بود و گفت: تا وقتی تبعیض نسبت به یک همسایه ایران  وجود دارد نیروهای اشغال کننده ایران را ترک نخواهند کرد و دولت را به علت تعطیلی روزنامه ها و دفاتر حزب توده محکوم کرد.19 عبدالصمد کامبخش در دهم مرداد 1323 در نخستین کنگره حزب توده به عضویت کمیته مرکزی این حزب انتخاب شد و در همین سال با همکاری سرهنگ عزت‌الله سیامک و سروان خسرو روزبه سازمان نظامی حزب توده ایران را به‌وجود آوردند. 
 کامبخش مسئول سازمان و رابط آن با کمیته مرکزی حزب توده بود.20 او از سوی کمیته مرکزی مامور رسیدگی به امورات افسران و سربازان و مامورین ارتش بود.21 قیام این افسران در مرداد 1324 در خراسان منجر به کشته شدن و شکست این حرکت شد. بعد از نابودی غائله فرقه دموکرات در آذربایجان تعدادی از سران حزب توده که دست‌اندرکار بودند به شوروی گریختند: عبدالصمد کامبخش از جمله این سران بود که در دی ماه 1325 از ایران خارج و به اتحاد جماهیر شوروی رفت. در سال 1327 در انتخابات کنگره حزب توده ایران بار دیگر به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شد و در 1336 در چهارمین کنگره کمیته مرکزی، به عضویت هیئت اجرایی و دبیری کمیته مرکزی حزب انتخاب و تا 1350 در این سمت باقی بود. عبدالصمد کامبخش کتابی با عنوان نظری به جنبش کارگری در ایران تالیف کرد. کامبخش در نوزدهم آبان 1350/ 1971 در لایپزیک درگذشت.22 و تا آخرین روزها ی عمر خود نیز رابطه خاص با شورویها را حفظ کرد.23 
اغلب سران حزب توده از مخالفان کامبخش بودند و تنها نورالدین کیانوری، برادر اختر کامبخش بود که همواره از او دفاع کرد. انورخامه ای یکی دیگر از اعضای گروه پنجاه و سه نفر در خصوص وی می‌نویسد: "در آن دو سالی که من با کامبخش ارتباط تشکیلاتی داشتم تقریبا هیچ چیز درباره  او نمی‌دانستم نه اسم، نه آدرس، نه محل کار، نه شغل، نه درجه تحصیلات، نه تخصص، نه سوابق مبارزه سیاسی... یک چیز را تشخیص داده بودم و آن اینکه این آدم از قماش دیگری غیر از دکتر ارانی و دوستان او مانند اسکندری و علوی و ملکی  و غیره است... نخست اجتناب و پرهیز کامبخش از درگیر شدن در بحثهای تئوریک و فلسفی بود... کامبخش از هرگونه بحث در این زمینه ها خودداری می‌کرد و...به نحوی از سرخود باز می‌کرد".24 
 
شماره آرشیو: 1-861-288م

14 مهر 1325 در ساعت ده و نیم صبح روز دوازدهم ماه جاری، دکتر کشاورز، رضا روستا، دکتر رادمنش، کامبخش، صالح، دکتر یزدی و چند نفر دیگر از افراد سازمان جوانان حزب توده با فروزش پادگان و شبستری در بالکن شهرداری برای رژه افراد حزب توده ایستاده بودند و هر یک به‌نوبه خود در پشت میکروفن جشن مهرگان حزب توده را به کمیته مرکزی و افراد حزب توده تبریک گفتند.25  نفر دوم ایستاده در سمت چپ عبدالصمد کامبخش است

پی نوشت:
 
                                                                                                                                                                                                                                                                           
1. مصطفی الموتی. ایران در عصر پهلوی، ج 9. لندن: بی نا، 1370. ص 200.
2. قهرمان‌میرزا سالور، روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، به کوشش: ایرج افشار، مسعود سالور، تهران: اساطیر، 1377. ج 4. ص 3166.
3. گفتگو با تاریخ: مصاحبه با کیانوری. تهران: موسسه مطالعات و و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 42.
4. قهرمان میرزا سالور، ج8 ص 6036.
5. الموتی، همان، ص 200.
6. گفتگو با تاریخ: مصاحبه با کیانوری ، ص 40.
7. گفتگو با تاریخ: مصاحبه با کیانوری ، ص 43.
8. الموتی، ص 201.
9. الموتی، ص 201 و کیانوری، ص 45.
10. احسان طبری، کژ راهه، تهران: امیر کبیر، 1366، ص 281.
11. الموتی، ج 9، ص 201
12. محمدعلی کاتوزیان ، خاطرات سیاسی خلیل ملکی،  تهران: انتشار، 1368، ص271.
13. احسان طبری، ص20.
14. احسان طبری، ص 282.
15. احسان طبری، ص 44.
16. ایرج اسکندری، خاطرات ایرج اسکندری، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1372، ص267.
17. سپهر ذبیح، تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، تهران: عطایی، 1364، ص 196.
18. قهرمان میرزا سالور ، ج 10، ص 8046.
19. سپهر ذبیح،  ص 196.
20. محسن مدیر شانه‌چی، پنجاه سال فراز و فرود حزب توده ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 67.
21. انسیه شیخ رضایی و شهلا آذری، گزارشهای نظمیه از محلات طهران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1377، ج1، ص26.
22. گفتگو با تاریخ: مصاحبه با کیانوری، ص 42.
23. همان، ص 53.
24. انور خامه‌ای، خاطرات سیاسی، تهران: گفتار، علم، 1372.ص 29.
25. مجید تفرشی، گزارشهای محرمانه شهربانی،  تهران:  سازمان اسناد ملی ایران، 1371، ج 1، ص191. https://iichs.ir/vdch.xn-t23nkxftd2.html
iichs.ir/vdch.xn-t23nkxftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما