نگاهی به سیاست خارجی نیکسون در قبال ایران؛

منافعی که آمریکا از ژاندارمی شاه به‌دست آورد

سیاست دوستونی نیکسون در منطقه خیلج فارس را می‌توان اقدامی برای پایان دادن البته ظاهری آمریکاییها نسبت به دخالت در امور داخلی‌ سایر مناطق قلمداد کرد تا از این طریق رضایت بیشتری در میان افکار عمومی آمریکا به دست آورد.
منافعی که آمریکا از ژاندارمی شاه به‌دست آورد
روابط سیاسی ایران و آمریکا در دوران پهلوی دوم طیف متنوعی از دوران بدون ارتباط تا ارتباط سینوسی و سرانجام ارتباطات تنگاتنگ را در برمی‌گیرد. پس از شهریور 1320، آمریکاییهای صرفاً قدرتی در کنار سایر قدرتهای روز دنیا یعنی شوروی و انگلستان در معادلات ایران بودند و شاید بتوان گفت که عمده معادلات داخلی ایران در این دوره توسط شوروی به ویژه نماینده تام الاختیارش در ایران یعنی حزب توده و همچنین انگلیسیها رقم می‌خورد و ایران را به دو پهنه شمال و جنوب برای خود تقسیم کرده بودند. در سالهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332، حضور آمریکاییها در ایران حالتی سینوسی پیدا کرد و آنها کم کم به اهمیت ایران در معادلات به ویژه منطقه‌ای پی بردند و سرانجام پس از بازگشت شاه به کشور در پی پیروزی عملیات آژاکس در 28 مرداد بود که آمریکاییها به قدرتی تام الاختیار در ایران تبدیل شدند، تا جایی که ایران تبدیل به مهمترین متحد آنها در منطقه شد.
 
طی دهه پس از کودتا، ژاندارم منطقه و یا ژاندارم خلیج فارس عنوانی بود که شاه ایران را در معادلات منطقه‌ای بر مصدر امور نشاند؛ به این معنا که آمریکاییها متعهد شدند تا از طریق رئیس جمهور نیکسون، تمامی حوائج محمدرضا را تامین کرده و هر نوع سلاحی ــ‌ غیر از سلاح هسته‌ای ــ را که وی اراده کند در اختیارش قرار دهند و در مقابل وی را به ژاندارمی خلیج فارس ارتقا دهند. عنوانی که به اعتقاد دو طرف بازی برد ـ برد محسوب می‌شد و منافع متعددی را برای آمریکاییها نیز به ارمغان می‌آورد تا جایی که بعضاً می‌توان عنوان کرد که کفه ترازو به نفع آمریکاییها سنگینی می‌کرد و در مقابل ایران منافعی هرچند محدود پیدا می‌کرد.
 
شکل‌گیری ژاندارم منطقه
ریچارد نیکسون علاوه بر اینکه سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا بود، ویژگیهای منحصربه فرد دیگری نیز داشت؛ اول اینکه وی تبدیل به تنها رئیس جمهور این کشور شد که از سمت خود کناره‌گیری کرد؛ بحران واترگیت نیز تا ابد بر پیشانی وی باقی ماند در حالی که هم او بود که به جنگ ویتنام نیز خاتمه داد و اسرای آمریکایی را به کشورشان بازگرداند. اما آنچه مربوط به ایران بود این مهم بود که روابط ایران و آمریکا در هیچ دوره‌ای به گرمی دوره ریاست جمهوری وی نبود و اعطای عنوان ژاندارم منطقه از سوی وی به محمدرضا پهلوی خود موید این مسئله است. شاه و نیکسون بارها و بارها از یکدیگر تعریف و تمجید کرده بودند و حتی برخی اسناد راوی این مسئله بودند که شاه به صورت مستقیم و غیرمستقیم به ستاد انتخاباتی نیکسون نیز کمک مالی کرده است.
 
در اوایل دهه پنجاه میلادی بود که نیکسون پس از فراغت از حضور در اجلاس سران در مسکو، به همراه کسینجر به ایران آمد و به شاه وعده‌ای تاریخی داد: «هر میزان سلاح غیرهسته‌ای که می‌خواهی به تو می‌دهم».1 این پیام، برای محمدرضاپهلوی که رویای سومین ارتش بزرگ دنیا را در سر می‌پروراند حاوی کدهای مهمی بود. پهلوی دوم با این عنوان عطش قدرت و پرستیژ خود را ارضا می‌کرد و منافع متعددی نیز سرازیر آمریکا می‌شد؛ شاه آن قدر غرق این عنوان شده بود که حتی سیاست دوستونی آمریکاییها مبنی بر اینکه عربستان نیز قرار است در این معادله نقشی را ایفا کند با بی میلی پذیرفته بود. نخستین منفعتی که از این قرارداد نصیب دولتمردان آمریکا می‌شد این بود که در غیاب خود، شریکی مطمئن را به عنوان حافظ منافع خود در منطقه منصوب می‌کردند. هرچند که این نصب، به قیمت چرب کردن سبیل پهلوی دوم به انواع و اقسام تسلیحات غیرهسته‌ای باشد.
 
مترسک شوروی کار خود را بازهم کرده بود و آمریکاییها که به شدت از نفوذ شوروی در منطقه از سویی و اعراب افراطی از سوی دیگر هراس داشتند، قرار بود که خلأ قدرت انگلیس در منطقه را با رژیم پهلوی پر کنند و در عوض منافع خود را به صورت محفوظ داشته باشند. نگاه اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا در دوره نیکسون این بود که ایران حلقه‌ای از زنجیره دفاعی و گسترده غرب در مقابل نفوذ کمونیسم است و باید وظیفه خطیر اتصال پیمان ناتو به پیمان سیتو را عهده‌دار شود. تنها در این صورت بود که آنها خیالشان از بابت تشکیل یک سپر دفاعی مستحکم در برابر اهداف شوروی در خلیج فارس مطمئن می‌شد.
 
یک سال به اندازه 20 سال
بازی برد ـ برد آمریکاییها آغاز شده بود. شاه پهلوی هم در ابرها سیر می‌کرد؛ دست شاه برای خرید انواع و اقسام تسلیحات نظامی باز شده بود و سیل اسلحه کارخانجات تسلیحاتی آمریکا به سوی ایران سرازیر شده بود.2
 
مهمترین امتیازی که آنها به شاه دادند این بود که دست وی را برای خرید تمامی تسلیحات غیرهسته‌ای باز می‌کردند و شاه می‌توانست با فراغ بال تمامی درآمدهای سرشار نفتی خود را صرف خرید تجهیزاتی کند که حتی بسیاری از آنها هنوز به مرحله خط تولید نرسیده بودند و یا تکنیسین لازم در ایران برای آشنایی با عملکرد آنها وجود نداشت.  
منابع سرشار نفتی ایران بلافاصله با افزایش جهشی قیمت نفت تبدیل به منافعی بالفعل شده بود و تمامی منابع مالی لازم برای خرید انواع و اقسام این تسلیحات، به شاه پهلوی هبه می‌شد و این سود سرشار به سمت کارخانجات آمریکایی روانه شده بود. بنابراین دومین سود آمریکاییها در این معامله را می‌توان سرازیر شدن درآمدهای سرشار نفتی ایران به سوی آمریکا با هدف خرید تسلیحات دانست. طبق اسناد موجود، شاه پهلوی در همان نخستین سالی که عنوان ژاندارمی خلیج فارس را یدک می‌کشید، حدود بیست میلیارد دلار از ابزارهای جنگی ساخت آمریکا را به طرف ایران سوق داد و جیب کارخانجات تسلیحاتی آمریکا را پرپول کرد. این رقم تقریباً برابر آن چیزی بود که در بیست سال پیش از آن خریداری شده بود و عملاً، ایران را تبدیل به بزرگترین وارد کننده تسلیحات آمریکا در جهان کرد.3 و از سوی دیگر ایران نیز به صورت کامل میلیتاریزه شد.4
 
غریب آنکه در تجهیز شتاب‌آلود ایران به اسلحه‌های فوق مدرن از طرف آمریکا، محصولاتی خریداری شد که بسیاری به خط تولید نرسیده و یا هنوز در مرحله طراحی بود و این گونه بود که آمریکا علاوه بر فروش بخش عمده‌ای از تسلیحات حتی خام خود، زمینه حضور مستشاری خود در ایران را بیش از پیش فراهم می‌کرد و علاوه بر فروش، خدمات پس از فروش نیز به صورت مستقیم نصیب آمریکاییها می‌شد؛ به عبارت دیگر سیاست ژاندارمی خلیج فارس آمریکا، مستشاران آمریکایی‌ را بعضاً به صورت مستقیم ناظر بر محصولاتی می‌کرد که خود به ایرانیها فروخته بودند.
 
تمرکززدایی و افکار عمومی آمریکا
نیکسون که وارث جنگ ویتنام بود در یکی از مهمترین تصمیمات خود به جنگ ویتنام خاتمه داد و زمینه بازگرداندن اسرای آمریکایی را نیز فراهم کرد. سیاست دوستونی نیکسون در منطقه خیلج فارس را می‌توان اقدامی برای پایان دادن البته ظاهری آمریکاییها نسبت به دخالت در امور داخلی‌ سایر مناطق قلمداد کرد تا از این طریق رضایت بیشتری در میان افکار عمومی آمریکا به دست آورد. همچنان که وی در آمریکا نیز قدرت را از واشنگتن به تمامی ایالات آمریکا منتقل کرد و در بعد خارجی نیز همین تصمیم را اتخاذ کرد.
 
جوزف سیسکو، وزیر امورخارجه وقت آمریکا، در سپتامبر 1972 اصول عمده سیاست خارجی  آمریکا در منطقه خاورمیانه را شامل عدم مداخله در امور داخلی دیگر ملتها، تشویق همکاری‌های منطقه‌ای برای صلح و پیشرفت و تشویق کشورهای دوست برای اینکه وظیفه امنیتی را خود بپذیرند5 عنوان کرد؛ لب کلام این سیاستها این بود که شهروندان آمریکایی از مداخلات دولتمردانشان در امور سایر کشورها به ستوه آمده بودند و دولت نیکسون هوشمندانه شکل و جنس این مداخلات را با این سیاستها، غیرمستقیم کرد تا از این طریق در افکار عمومی آمریکا نیز جایگاه خود را افزایش دهد و ژاندارمی محمدرضا پهلوی در خلیج فارس را نیز باید در همین راستا تحلیل کرد و این چهارمین منفعتی بود که آمریکاییها مستقیم و غیرمستقیم از این عنوان می‌بردند.
 
نتیجه‌گیری
سیاست ژاندارمی منطقه خلیج فارس دارای دو ستون بود؛ اول ایران و دوم عربستان سعودی. ایران در نگاه سیاستمداران آمریکایی تمامی ویژگیهای لازم برای ایفای چنین نقشی را داشت. ایران در دوران اخیر خود به ثباتی نسبی رسیده بود و شاه با وجود اعتراضات گاه و بیگاه داخلی موفق شده بود بر اوضاع داخلی خود تا حدود زیادی مسلط باشد و همین برای آمریکاییها کافی بود زیرا نمی‌خواستند وظیفه خطیر تامین امنیت و منافع خود را به کشوری بسپارند که در امور داخلی خود ناتوان است و اساساً به همین دلیل بود که عربستان را ستون دوم خود انتخاب کردند. در این میان آنها در دوره نیکسون و به رهبری هنری کسینجر سیاست دوستونی خود در خاورمیانه را پیاده‌سازی کردند؛ مهمترین امتیازی که آنها به شاه دادند این بود که دست وی را برای خرید تمامی تسلیحات غیرهسته‌ای باز می‌کردند و شاه می‌توانست با فراغ بال تمامی درآمدهای سرشار نفتی خود را صرف خرید تجهیزاتی کند که حتی بسیاری از آنها هنوز به مرحله خط تولید نرسیده بودند و یا تکنیسین لازم در ایران برای آشنایی با عملکرد آنها وجود نداشت.
 
آمریکا ژاندارمی منطقه را به شاه داد و در مقابل چند منفعت را به صورت مستقیم و غیرمستقیم به دست آورد: اولاً سود سرشار مالی نصیب کارخانجات تسلیحاتی آمریکا شد و حجم عظیمی از تسلیحات آمریکایی روانه ایران شد؛ در ثانی، نیروی انسانی متخصص و مستشاران نظامی لازم برای بسیاری از این ادوات نیز رهسپار ایران شدند و نظارت مستقیمی بر نحوه عملکرد و استفاده ایران از این تسلیحات داشتند؛ در وهله سوم، خیال آمریکا و نیکسون از بابت تشکیل سپر دفاعی قدرتمند در منطقه در برابر نفوذ شوروی و بعضاً اعراب افراطی تا حدود زیادی راحت می‌شد، در وهله چهارم نیکسون می‌توانست ژستی بین‌المللی و داخلی بگیرد مبنی بر اینکه پای آمریکا را از معادلات منطقه‌ای بیرون آورده و امور داخلی هر منطقه را به یک کشور سپرده و دیگر قرار نیست مانند جنگ ویتنام حضوری دائمی و نظامی داشته باشد و این گونه در نزد افکار عمومی آمریکا نیز وجهه بهتری کسب می‌کرد.

مراسم مهمانی با حضور جمعی از مقامات بلند پایه ایرانی و آمریکایی
شماره آرشیو: 2143-115ز

پی نوشت:
 
1.سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی، توطئه در ایران؛ دو برداشت از یک متن، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته، 1362، ص 105.
2.مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کودتای نوژه، تهران، 1367، ص 12.
3.زیبا فرزین‌نیا، از نفوذ تا سد نفوذ؛ پیش زمینه‌های قانون داماتو، مجله سیاست خارجی، بهار1376، صفحه114.
4.علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 135- 1320، تهران، قومس، 1386، چاپ هفتم، ص338.
5.Davide Long, The Persian Golf, An Introdution to its Peoples, Politics And Economics, West Wiew Press. Boulder, Col rado, 1978, P. 139.
  https://iichs.ir/vdch.inmt23n-xftd2.html
iichs.ir/vdch.inmt23n-xftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما