نگاهی به زندگی سیاسی سید ضیاء‌الدین طباطبایی؛

آمیزه سوسیالیسم و پوپولیسم

وی در تمام این مدت تلاش کرد تا انگلیسیها را همواره از خود راضی نگه دارد، اما در راستای سیاست دوگانه‌اش تمایل داشت تا انگلوفیل بودنش پنهان باقی بماند؛ برای همین بود که با یک دست انگلیسیها را پس می‌زد و قرارداد 1919 را لغو کرد و با دست دیگر آنها را به سوی خود می‌خواند و به آنان اطمینان می‌داد که لغو قرارداد منافاتی با استخدام مستشار انگلیسی ندارد...
آمیزه سوسیالیسم و پوپولیسم
"عامل اجرایی کودتای رضاخانی" شاید مهمترین عنوانی باشد که سیدضیاء را به واسطه آن در تاریخ می‌شناسند، به نحوی که عاملیت کودتا برای وی شهرتی بیشتر از حتی نخست وزیری‌اش را به ارمغان آورد. پدرش؛ سیدعلی آقای یزدی به‌رغم گرایشهای اولیه‌اش در مخالفت با مشروطه، بعدها به مشروطه خواهی جدی تبدیل شد و به‌تدریج در زمره یاران نزدیک شیخ فضل‌الله نوری قرار گرفت، اما آنچه تا انتها به عنوان مشخصه بارز سیدضیاء در وی نهادینه باقی ماند دوری از افکار و عقاید پدر بود و از این نظر سید شباهتی با پدرش نداشت.
 
سیاستمدار ژورنالیست
سیدضیاء از زمانی که وارد وادی سیاست شد، ژورنالیسم و روزنامه نگاری را نیز چاشنی فعالیت سیاسی خود کرد و این دو فعالیت را به صورت توامان و در کنار یکدیگر پیش می‌برد. اسلام، ندای اسلام، رعد و شرق؛ بخشی از تجربه سیدضیاء در کارنامه ژورنالیستی‌اش بود و البته وی تا زمان کودتای رضاخانی نیز به این جنبه فعالیت سیاسی و اجتماعی خود همچنان وفادار باقی ماند.
 
همه چیز در خدمت کودتا
قطعاً آنچه سیدضیاء را بر سر زبانها انداخت و نام وی را در تاریخ البته نه به نیکویی ثبت کرد، کودتای رضاخانی بود که مهمترین رکن آن سیدضیاء بود. کشور در دوران احمدشاه قاجار دچار بلبشو شده بود و در گوشه و کنار ایران نیز هر ازچندگاهی قدرتی سر برمی‌آورد و مقاومتهای نصفه و نیمه نیز در مقابل تعدیها و تجاوزات به ویژه در جنوب کشور صورت می‌گرفت و در همین شرایط بود که سیدضیاء در کنار رضاخان میرپنج و ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد امیراحمدی و کاظم خان سیاح برای کودتا هم‌قسم شدند و در این میان سیدضیاء نقش اساسی را ایفا کرد اما در تمامی مراحل به گفته یحیی دولت آبادی شاید خصیصه اصلی‌اش تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس بود1 و در نهایت نیز همان شد که انگلیسیها از مدتها قبل به دنبال آن بودند و تنها نیاز به چهره‌ای داشتند که سرانجام در اوایل 1920 این فرد را پیدا کردند.2 هرچند که بنا بر ادعای برخی دیگر از مورخان، سیدضیاء آن مهره نهایی بود که از سوی انگلیسیها برای حکومت ایران برگزیده شده بود.3
 
کودتای سوم اسفند، فصل جدیدی را در کارنامه سیاستمدار ژورنالیست رقم زد؛ البته وی مدتی قبل از کودتا نیز با هدف تعادل میان گرایش انگلیس و روسی‌اش به شوروی سفر کرد و دیداری نیز با لنین ترتیب داد و بهانه‌اش آشنایی بیشتر با آثار انقلاب بلشویکی بود.
 
با موفق پشت سرگذاشته شدن عملیات کودتای سوم اسفند، دوگانه رضا-ضیاء قدرت را در دست گرفتند و سیدضیاء حکم نخست وزیرش‌ای را از احمدشاه قاجار دریافت کرد و رضاخان نیز ریاست دیویزیون قزاق را عهده‌دار شد و بدین صورت بود که دوران نخست وزیری بسیار کوتاه مدت سیدضیاء آغاز شد و کابینه‌ای را تشکیل داد که تاریخ در مقام قضاوت، عنوان کابینه سیاه را برای آن برگزید.
 
سیدضیاء در کسوت نخست وزیری
عمر صدارت سیدضیاء کوتاه‌تر از آن چیزی بود که در مخلیه وی پیش از کودتای سوم اسفند می‌گذشت، وی که خود را شاید مهره نهایی انگلیسیها نیز می‌دانست اینک تنها برای 96 روز در مقام صدارت باقی ماند. وی بلافاصله پس از تشکیل کابینه، رضاخان را در مقام وزیر جنگ وارد کابینه خویش کرد و خود نیز علاوه بر سمت رئیس الوزرایی، وزیر داخله نیز بود.
 
"عامل اجرایی کودتای رضاخانی" شاید مهمترین عنوانی باشد که سیدضیاء را به واسطه آن در تاریخ می‌شناسند. به نحوی که عاملیت کودتا برای وی شهرتی بیشتر از حتی نخست وزیری‌اش را به ارمغان آورد.  
دیکتاتوری در باطن و عوامفریبی در ظاهر سیاست دوگانه‌ای بود که سیدضیاء بیش از 96 روز موفق به اجرای آن در کسوت نخست وزیری نشد؛ وی در تمام این مدت تلاش کرد تا انگلیسیها را همواره از خود راضی نگه دارد، اما در راستای سیاست دوگانه‌اش تمایل داشت تا انگلوفیل بودنش پنهان باقی بماند؛ برای همین بود که با یک دست انگلیسیها را پس می‌زد و قرارداد 1919 را لغو کرد و با دست دیگر آنها را به سوی خود می‌خواند و به آنان اطمینان می‌داد که لغو قرارداد منافاتی با استخدام مستشار انگلیسی ندارد. 4 البته از نگاه انگلیسیها این قرارداد از مدتها قبل اثرگذاری خود را از دست داده بود و عملا لغو شده بود و به قول خود انگلیسیها، عقل سلیم به گربه مرده چوب نمی‌زند زیرا قرارداد پیش از این مرده بود و از میان رفته بود. وی سیاست یک بام و دوهوایش را در تعامل با دول رقیب در ایران ادامه داد به نحوی که تنها 4 روز پس از مسکو بار دیگر راهی مسکو شد تا این بار قرارداد مودت و همکاری با روسها را نیز به امضا برساند.
 
سرکوب مخالفان
دیکتاتوری در باطن را سیدضیاء از همان روزهای ابتدایی نخست وزیری‌اش عیان ساخت؛ بسیاری از مخالفانش از جمله سیدحسن مدرس و احمد قوام را بازداشت کرد تا مانع ادامه فعالیت آنها شود و سپس با فراری رو به جلو، اعیان و اشراف را سیبل تمامی مشکلات و مصائب ایران قلمداد کرد. سیدضیاء مانیفستی برای نخست وزیری خود صادر کرد و براساس آن اعلام کرد که بنا دارد در ادارۀ مملکت از عواید داخلی بهره بگیرد و تاسیس یک عدالتخانۀ حقیقی در کنار تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت تمام طبقات را چاشنی فعالیتهای خود سازد.
 
سیاست خارجی کج‌دار و مریز
وی در این دوره تمام تلاشش را به کار گرفت تا با تمام توان، سیاست دیکتاتورانه خود را در داخل دنبال  و هرگونه حرکت مخالفی را در نطفه خفه کند و از سوی دیگر آنچه تمام دغدغه وی بود این بود که همواره میان انگلیسها و روسها تعادل برقرار کند به نحوی که نه تمایلات روسوفیلی‌اش مایه آزار انگلیسی‌ها شود و نه انگلوفیل بودنش، احساسات روسها را جریحه دار کند و در نهایت نیز همین سیاست کج‌دار و مریزش در قبال این دو دولت کار دستش داد و انگلیسی‌ها را که حامی ابتدایی وی بودند از تداوم حمایتش منصرف کرد.
 
از سوی دیگر، سیدضیاء همچنین معتقد بود می‌تواند فردی باشد که به سیاه‌روزی کارگران و دهقانان پایان دهد و در امتیازاتی که پیش از این به دول بیگانه واگذار شده است تجدیدنظر کند. وی در همین دوره، تولید و فروش تمامی مشروبات الکلی را متوقف کرد و زبان فارسی را به عنوان زبان مورد استفاده در تابلوهای مغازه‌ها اعلام کرد و تمام هدفش این بود تا از این طریق خود را مدافع حقوق مردم قلمداد کند.
 
بخشی از برنامه‌های اعلام شده از سوی سیدضیاء با اقبال مردمی روبه‌رو شد و در چهره سیدضیاء فردی را می‌دیدند که می‌تواند همچون یک منجی تاریخی برای آنها ظاهر شود و بسیاری از مشکلات تاریخی آنها را برطرف کند، جالب اینکه حتی برخی همچون عارف قزوینی و عشقی نیز از حرکات اصلاح‌طلبانه سیدضیاء حمایت کردند، اما از همان ابتدا مشخص بود که اعیان و اشراف در مقابل برنامه‌های به ظاهر اصلاح طلبانه سیدضیاء قیام خواهند کرد و تن به آنها نخواهند داد. تداوم حکومت سیدضیاء که موافقت ابتدایی توده مردم را به دنبال داشت خیلی زود تبدیل به شب‌نامه‌هایی شد که علیه وی در تهران مانند قارچ بیرون می‌آمد. از سوی دیگر، گرفتاریهای مالی نیز چاشنی بدبیاریهای سیدضیاء شده بود و انگلیس نیز دیگر آن یار سابق نبود و قرار نبود تا انتها پای سیدضیاء بایستد، به ویژه اینکه مضیقه‌های مالی صدای شاهزادگان و کاخ نشینان را نیز درآورده بود و سیدضیاء پرداخت حقوق آنان را به بودجه دربار منوط کرده بود.
 
در چنین شرایطی بود که سیدضیاء نتوانست به ویژه نسبت به اجرای برنامه‌هایش در قبال قشر پایین جامعه به ویژه کارگران و کشاورزان وفادار باقی بماند و از سوی دیگر احمدشاه نیز با ناامید شدن از رفتارهای سیدضیا به سمت رضاخان متمایل شده بود و تمام این عوامل دست در دست یکدیگر داد تا زمینه سقوط سیدضیاءالدین طباطبایی اندکی بیش از 90 روز پس از آغاز صدارتش به پایان برسد و وی را مجبور به ترک ایران کند و پس از سقوط با دریافت 25 هزار تومان‌ تحت الحفظ به سوی قزوین و از آنجا به خارج از ایران تبعید گردید و جای خود را به میرزا احمد قوام السلطنه داد.
 
فرجام سخن
می‌توان اقدامات سیدضیاء الدین طباطبایی را در دوران نخست وزیری‌اش آمیخته با پوپولیسم و سوسیالیسم تلقی کرد زیرا رفتار وی همواره به صورت آونگی میان این دو قطب گفتمانی در نوسان بود. وی در دوره صدارتش وعده‌هایی سوسیالیستی و عوام پسند مانند رسیدگی به وضعیت کارگران و کشاورزان و تقسیم اراضی کشاورزی سر می‌داد و همین امر سبب شد تا بسیاری از توده‌ها به وی دل ببندند و وی را منجی خود بدانند اما هرچه از عمر صدارت سیدضیاء می‌گذشت از میزان غلظت این شعارهای سوسیالیستی کاسته شد و رگه‌های پوپولیستی آن هرچه بیشتر برای مردم عیان می‌شد.
 
از سوی دیگر اشتباه عمده سیدضیاء این بود که هیچگاه نتوانست توازن مثبت و تعادل مفیدی میان انگلیس و روسها برقرار کند و حتی تلاش مستمری نیز برای تحت الحمایه قرار دادن خود زیر سایه انگلیسیها نمی‌کرد و دائماً به دنبال تعادل آفرینی میان این دو قدرت بود؛ امری که چندان به مذاق انگلیسیها خوش نمی‌آمد زیرا آنها ترجیح می‌دادند نیروی تحت الامر آنها حتی در ظاهر و برای خوشایند توده نیز اقدام به لغو قرارداد 1919 نکند.
نکته آخر اینکه شاید مهمترین اشتباه سیدضیاء این بود که از همان ابتدا نمی‌دانست که انگلیسیها دل در گروی آن دیگری دارند و درصدد بودند تا در بهترین فرصت از رضاخان رونمایی کرده و وی را به عنوان غلام حلقه به گوش خود بر مصدر امور ایران قرار دهند.
 

شماره آرشیو: ۲۰۶۴-۱ع

پی نوشت:
 
 
1.یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، بی نا، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۲۲۷، ص۱۵.
2.ماروین زونیس، شکست شاهانه، عباس مخبر، ص 18.
3.سیدجلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۶۱، ص ۹۸.
4.رامین یلفانی، زندگی سیاسی ناصرالملک، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، ص 317.
  https://iichs.ir/vdce.o8ebjh8oz9bij.html
iichs.ir/vdce.o8ebjh8oz9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما