ماجرای شورش افسران و اعدام جهانسوز چه بود؟

مترجمی که به اتهام کودتا اعدام شد

در سال 1318 خبری منتشر شد مبنی بر اینکه مترجم کتاب «نبرد من» همراه تعداد دیگری از افراد جوان و عمدتا نظامی، قصد شورش و کودتا علیه رضاشاه را داشته است. حکومت جرم او را همکاری با بیگانگان از جمله آلمان و طراحی شورش علیه رضاشاه مطرح کرد، اما بسیاری از مردم این اتهام را قبول نداشتند و معتقد بودند ماجرا چیز دیگری است
مترجمی که به اتهام کودتا اعدام شد
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در سال 1318 خبری منتشر شد مبنی بر اینکه شخصی به نام محسن جهانسوز همراه تعداد دیگری از افراد جوان و عمدتا نظامی، قصد شورش و کودتا علیه رضاشاه را داشته است. محسن جهانسوز از نویسندگان و افراد فعال در حوزه فرهنگی و مترجم کتاب «نبرد من» بود. او به فاصله اندکی بعد از دستگیری اعدام شد. حکومت جرم او را همکاری با بیگانگان از جمله آلمان و طراحی شورش علیه رضاشاه مطرح کرد، اما بسیاری از مردم این اتهام را قبول نداشتند و معتقد بودند ماجرا چیز دیگری است. حال سؤال این است که ماجرای شورش جهانسوز چه بود؟ آیا این اتهام واقعیت داشت؟ بر فرض درستی اتهام، باز این سؤال مطرح است که چرا رضاشاه، که خود با حکومت آلمان در ارتباط بود، از همکاری افراد و نظامیان خود با این کشور واهمه داشت؟
 
محسن جهانسوز که بود و چه فعالیت‌هایی داشت؟
جهانسوز یکی از فعالان سیاسی و فرهنگی در دوره حکومت پهلوی اول بود. عمده فعالیت‌های او به ترجمه کتاب محدود بود. در زمینه سیاسی هم جهانسوز در قالب برخی از انجمن‌ها همچون انجمن «خلق» فعالیت‌هایی داشت. این انجمن فارغ از عقیده و مرام افراد، بیشتر به نشر فکر و ذوق مشغول بود.1 به‌رغم آنکه فعالیت‌های جهانسوز چندان سیاسی و شبهه‌برانگیز نبود، او در سال 1318 محکوم شد. ظاهرا شخصی به نام شیرعلی حیدری به سرلشکر یزدان‌پناه، فرمانده وقت دانشکده افسری، چنین گزارش داده بود:
احمد امیراحمدی و مرتضی یزدان‌پناه در یک مانور نظامی
احمد امیراحمدی و مرتضی یزدان‌پناه در یک مانور نظامی
شماره آرشیو: 187-2ع
 
«عده‌ای از افراد ماجراجوی دانشکده افسری در نظر دارند به حیات اعلیحضرت همایونی سوء قصد کنند» و سپس کتبا چنین می‌نویسد: «عده‌ای از افسران و دانشجویان دانشکده افسری برای سوء قصد علیه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و قیام مسلح علیه امنیت کشور به وسیله کودتا و جنبش ناگهانی، نقشه بس وسیع و شگرفی تهیه کرده‌اند که تسامح و تهاون در متوقف ساختن آن موجب پیشامدهای شوم و هولناکی خواهد شد».2
 
حیدری افسران جمعیت جهانسوز را چنین معرفی کرده است: «متهمین دانشکده افسری از دانشجویان سال دوم افسری: عطایی و مظاهری، از دانش‌آموزان آموزشگاه ستوانی: غلامعلی سیروس، از افسران نیروی هوایی: ستوان یکم جاوید، ستوان یکم عباسیان و ستوان دوم کهنمویی، از افسران پیاده: ستوان یکم میرمحمد صادقی، ستوان دوم نور هاشمی، ستوان دوم اصلان غفاری، از افسران سوار: پیشوای جمعیت محسن جهانسوز».3
 
نظامیان در دوره رضاشاه
شماره آرشیو: 377-1ع
 
آیا جهانسوز و گروهش راست‌گرای افراطی بودند؟
همان‌طور که گفته شد، جهانسوز از نظر سیاسی، فعالیت چندانی نداشت، بااین‌حال عده‌ای معتقد بودند که گروه او گروهی راست‌گرا و هوادار آلمان بود، اما همان‌طور که استفانی کرونین در کتاب خود آورده است: «این برداشت عمدتا از ترجمه‌ای که جهانسوز از گزیده‌های کتاب "نبرد من" هیتلر انجام داده بود سرچشمه می‌گرفت و بسیار در آن اغراق شده بود، گرچه جاذبه ایتالیا و آلمان برای روشنفکران ناسیونالیست، به‌ویژه افسران ارتش در سراسر خاورمیانه در دوره میان دو جنگ جهانی، زیاد بود».4
 
سهام‌الدین غفاری: «در دادرسی ارتش که جهانسوز را دیدم، اظهار داشت که بهترین روز برای بازپرسی من روزی بود که در شروع بازجویی در اداره سیاسی به من دستبند قپانی می‌زدند و با کشیده و فحش سؤالات را شروع می‌نمودند و از کشیدن گوش و کتک زدن با انبر پای بخاری فروگذار نمی‌کردند،... یک دفعه به‌قدری اذیت کردند که به خیال خودکشی افتادم، ولی فکر کردم اگر من خود را بکشم خواهند گفت او با خارجی‌ها ارتباط داشت و از برای آنکه اسرارش فاش نشود، خود را کشت»  
کرونین در بخش دیگری از مطلب خود یادآور شده است که جهانسوز و یارانش نه تنها طرفدار فاشیسم نبودند، بلکه «افرادی نوگرا و متجدد بودند که از بسیاری جنبه‌ها به مارکس‌گرایان شباهت داشتند: هر دو دسته از لحاظ اجتماعی افرادی هوشیار و آگاه، هوادار صنعتی شدن سریع، پیشرفت فناوری و پایان دادن به فقر و سلطه قدرت‌های امپریالیستی بر ایران بودند... اما شکست رضاشاه در انجام مؤثر برنامه خود، تجددگرایی ناسیونالیستی و انحراف از اصول عقیدتی‌اش، آنان را به دشمنی فعال با او کشانده بود. گروه جهانسوز غیر از این احساس کلی خیانت در مورد رضاشاه، شکایات ویژه‌ای نیز داشتند که بیشتر در مورد احداث راه آهن سراسری و مصادره اموال و املاک زمین‌داران بزرگ توسط شاه بود».5
 
علاوه بر این، برخی معتقدند که علت اعدام جهانسوز ناشی از اعتراض او به فضای خفقان سیاسی و اعمال محدودیت‌های شدید بر مطبوعات و حوزه فرهنگ از سوی رضاشاه بود. بر این اساس گفته شده است رضاشاه در دوران پادشاهی خود هر گونه تمهیدی به کار بست تا صاحبان اندیشه و قلم را به انقیاد خود درآورد. او همواره در کمین چهره‌های معترضی بود که به برنامه‌های وی باور نداشتند یا آنها را نقد می‌کردند، تا به هر شکل ممکن اینان را سرکوب یا وادار به ستایش از خود کند. محسن جهانسوز و تعدادی از افسران جوان تحصیل‌کرده دانشکده افسری هم، که مهم‌ترین اتهام آنها، اعتراض به تصرف املاک مردم به عنوان املاک سلطنتی و نیز انتقاد به تأسیس راه آهن دولتی، به این دلیل که کارکرد آن بیشتر جنبه استراتژیک دارد و نه بازرگانی، بود، دستگیر شدند.6
 
البته موضوع فشار بر مطبوعات نیز موضوعی جدی بود و احتمال می‌رود جهانسوز نسبت به آن اعتراضی داشته است. این فشار تا جایی بود که سی. ون اچ. انگرت، کاردار آمریکا، در گزارشی نوشته بود: «سانسور شدید مطبوعات ــ که از زمان شروع جنگ به مراتب شدیدتر هم شده است ــ مردم رنج‌کشیده ایران دیگر به فضای ابهام و رمز و راز عادت کرده‌اند».7 درکل مجموع این شرایط در کنار توهم ارتباط جهانسوز با کشورهای بیگانه باعث شد رضاشاه حذف جهانسوز را بهترین شیوه برای رفع هرگونه تهدید احتمالی بداند.
 
جالب آنجاست که سوءظن رضاشاه نسبت به کشور بیگانه، همان آلمان بود؛ کشوری که رضاشاه در عین همکاری و همراهی با آن، آرزوی پیروزی‌اش در جنگ جهانی را داشت. درواقع ترس رضاشاه از این بود که مبادا آلمان قصد کند او را کنار بگذارد و یک رژیم علنا هوادار آلمان و متکی به هواداران اندیشه نازی را در ایران سر کار بیاورد؛ ازاین‌رو بازجویی از متهمان گروه جهانسوز به سرلشکر رکن‌الدین مختار، رئیس شهربانی، که چهره اصلی دستگاه سرکوب سیاسی شاه به‌شمار می‌آمد، سپرده شد.8 بعد از بازجویی‌، جهانسوز به اعدام محکوم شد.
 
شکنجه و اعدام جهانسوز
جهانسوز پس از بازجویی و اتمام مراحل دادگاه اعدام شد. سخت‌ترین شکنجه‌ها در مورد او به‌کار برده شد تا به جرم ناکرده خود اعتراف کند، اما جهانسوز هیچ‌گاه زیر بار اتهامات وارده نرفت. درباره شکنجه‌ها و آزارهایی که به محسن جهانسوز و گروه او وارد آوردند، سهام‌الدین غفاری، که خود نیز متهم و در بازداشت بود، چنین نوشت: «در دادرسی ارتش که جهانسوز را دیدم، اظهار داشت که بهترین روز برای بازپرسی من روزی بود که در شروع بازجویی در اداره سیاسی به من دستبند قپانی می‌زدند و با کشیده و فحش سؤالات را شروع می‌نمودند و از کشیدن گوش و کتک زدن با انبر پای بخاری فروگذار نمی‌کردند، و الا از روزهای نخست چه بگویم. جهانسوز می‌گفت: یک دفعه به‌قدری اذیت کردند که به خیال خودکشی افتادم، ولی فکر کردم اگر من خود را بکشم خواهند گفت او با خارجی‌ها ارتباط داشت و از برای آنکه اسرارش فاش نشود، خود را کشت».9
 
سهام‌الدین غفاری
سهام‌الدین غفاری
شماره آرشیو: 3538-5ع
 
جهانسوز در اراضی کاظم‌آباد واقع در شمال شرقی قصر با حضور دادستان ارتش و سرگرد والی، نماینده لشکر ۲ پادگان مرکز، و دکتر خسرو خاور، پزشک قانونی، اعدام شد. جهانسوز نیز مانند علی‌مردان‌خان، از مخالفان حکومت پهلوی، که مانند او قربانی توهم توطئه شد، از بستن چشمانش با موافقت دادستان ارتش ممانعت به عمل آورد و پس از تیرباران جسد او را به اداره درگذشتگان تحویل دادند.10 بعد از اعدام، باور عمومی مردم هم این بود که جهانسوز قربانی ترس و توهمات رضاشاه و نیز دسیسه‌چینی دشمنان و چاپلوسان حکومت شده است.
 
سخن نهایی
در دوره رضاشاه به‌ویژه در سال‌های پایانی حکومت وی که از نظر استبدادی به اوج خود رسیده بود، توطئه‌ها و شورش‌های زیادی کشف و به افراد مختلف نسبت داده شد. بر این اساس تعداد زیادی از این افراد به اعدام محکوم یا در صورت خوش‌شانسی متحمل شکنجه‌های فراوان و حبس‌های طولانی شدند. اما واقعیت آن است که بیشتر آن توطئه‌ها، خیالی بودند و عمدتا ریشه در ترس رضاشاه داشتند؛ ترسی که ناشی از وابستگی شدید رضاشاه در آن دوره به کشورهای خارجی بود و همواره این تصور را برای او ایجاد می‌کرد که همکاری هر یک از نظامیان می‌تواند آنها را جایگزین او کند. از طرفی دسیسه‌چینی افراد برای چاپلوسی و افزایش قدرت در نزد شاه نیز در وقوع چنین حوادثی بی‌تأثیر نبود؛ چنان‌که بسیاری از عوامل شهربانی با بزرگ جلوه دادن جرم افراد و انتساب آن به رقبای خود، تلاش می‌کردند ضمن حذف رقبا، جایگاه خود را در نزد شاه ارتقا بخشند. این موضوع تأکیدی بر این اصل مهم است که در ساختار سیاسی ناسالم، افراد حتی اگر سالم هم باشند، بیمار می‌شوند و تلاش می‌کنند خود را با ساختار سیاسی و فرهنگی آن وفق دهند.
 
پی نوشت:
 
1. احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی فرهنگی، 1373، صص 36 و 37.
2. حسن مرسلوند، زندگی‌نامه رجال و مشاهیر ایران، ج 3، تهران، الهام، 1369، صص 32- 33.
3. همان، ص 33.
4. استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، 1382، ص 93.
5. همان‌جا.
6. کریم سلیمانی، «سانسور مطبوعات، کتاب، فیلمبرداری و عکس‌برداری در دوره رضاشاه»، پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ، سال اول، ش 2 (زمستان 1388)، صص 31- 32.
7. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، ص 454.
8. استفانی کرونین، همان، ص 96.
9. حسن مرسلوند، همان، ص 34.
10. یعقوب خزائی و شیرزاد خزائی، «تحول در آئین‌های اعدام در گذار از دوره قاجار به مشروطه و پهلوی (از مرگ هزارباره تا نقطه صفر تعذیب(»، پژوهش‌های تاریخی ایران و اسلام، ش 23 (پاییز و زمستان 1397)، ص 97. https://iichs.ir/vdcbz8b5.rhbg5piuur.html
iichs.ir/vdcbz8b5.rhbg5piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما