نگاهی به زندگی علی دشتی؛

نجات‌غریق مقامات انگلیس

او مشتری سیاست نبود و قصد داشت به تهران برود و در اداره عدلیه یا معارف، کاری جهت یک زندگی آرام پیدا کند، اما دست تقدیر در شهر اصفهان آینده دیگری را برای او رقم زد و خواندن متن قرارداد 1919 در روزنامه «رعد»، مسیر زندگی او را تغییر داد
نجات‌غریق مقامات انگلیس
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: علی دشتی (1۲۷۳ ـ ۱۳۶۰ش) فرزند عبدالحسین، روحانی و روحانی‌زاده، با پا گذاشتن در عرصه مطبوعات جنجال آفرید. لباس روحانیت برای نشستن در کسوت روشنفکران مانع بود. چگونه این جوان با دِماغ پر باد که در حوزه علمیه مشق کرده بود، در جاده شبه‌مدرنیسم طی طریق کرد؟!
 
از کربلا تا دنیای سیاست
علی دشتی در فروردین ۱۲۷۳ در محله پشت بازار کربلا به دنیا آمد. پدرش، عبدالحسین، روحانی محترم و خوش‌نام روستای تلخو شهرستان دشتی استان بوشهر بود. دشتی تحصیلات را از مقدمات زبان فارسی، عربی و ریاضیات در مدرسه حسینی عراق آغاز کرد و در حوزه‌های علمیه نجف و کربلا ادامه داد. در منطق، کلام و فلسفه مطالعات عمیق‌تری کرد و به آموزش زبان‌های خارجی نیز روی آورد.۱ حاج سیدحسن فشارکی و حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی از استادان بنام او بودند.
 
علی دشتی در بحبوبه جنگ جهانی اول، همراه خانواده به ایران آمد. او برخلاف تربیت مذهبی و خانوادگی، به دنیای سیاست و مطبوعات وارد شد. فعالیت روزنامه‌نگاری را از شهر شیراز و با روزنامه «فارس» به مدیریت فضل‌الله بنان شیرازی آغاز کرد. اولین‌بار، خودش روزنامه «خلیج فارس» را منتشر کرد.
 
بااین‌حال، مشتری سیاست نبود. قصد داشت، به تهران برود و در اداره عدلیه یا معارف، کاری جهت یک زندگی آرام پیدا کند، اما دست تقدیر در شهر اصفهان آینده دیگری را برای او رقم زد. زمزمه‌های قرارداد ایران و انگلیس معروف به قرارداد ۱۹۱۹ دولت وثوق‌الدوله، مانند بمب در سراسر ایران پیچیده بود. خواندن متن قرارداد در روزنامه «رعد»، مسیر زندگی او را تغییر داد.
 
علی دشتی و جمعی از روزنامه‌نگاران و مدیران جراید کشور (سال 1298ش)
علی دشتی و جمعی از روزنامه‌نگاران و مدیران جراید کشور (سال 1298ش)
شماره آرشیو: 2927-۱ع
 
شور و هیجان سیاسی و قابلیت و مهارت مقاله‌نویسی علی دشتی با نوشتن مقالات علیه قرارداد عیان شد، ولی محیط اصفهان، برای جولان روح ناآرام او کافی نبود؛ بنابراین به تهران آمد و در مقام ناشر هفته‌نامه «ستاره ایران» مشغول به کار شد. این نویسنده جوان با قلم جادویی خود تعجب خوانندگان داخلی و خارجی را برانگیخت!
 
دشتی در فضای پرالتهاب سیاسی، به جمع مخالفان و آزادی‌خواهان پیوست و شب‌نامه‌ها و مقاله‌هایی در مخالفت با سیاست حکومت وثوق‌الدوله و قرارداد ۱۹۱۹ نوشت. او مدتی سردبیر روزنامه «ستاره سرخ ایران» بود، سپس روزنامه «شفق سرخ» را تأسیس کرد. درهرحال، از نوشتن مقالات تند سیاسی باز نایستاد و برای رشد افکار عمومی و اندیشه‌های تجددخواهانه تلاش بسیار کرد.۲
 
بنابراین این فعال سیاسی در تابستان ۱۲۹۹ تبعید شد و بعد از کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹ تا پایان دولت نودروزه سیدضیاءالدین طباطبائی زندانی شد. دشتی در مدت حبس، برداشت‌ها و انتقادهای خود را نوشت که ابتدا در روزنامه «شفق سرخ» و سپس در قالب کتاب «ایام محبس» منتشر کرد.
 
علی دشتی در مسیر تبعید به عتبات بیمار شد؛ لذا تا سقوط دولت وثوق‌الدوله در کرمانشاه ماند و نزد غلامرضا رشید یاسمی (شاعر و ادیب) زبان فرانسه خود را کامل کرد.
 
آس برنده
با آغاز اقتدار رضاخان، رقص قلم او تغییر کرد. آن انتقادهای خشن و شدید رنگ عوض کرد و نرم و آرام شد. او مانند ورق‌بازی حرفه‌ای که تک‌خال‌های آس برنده را به موقع رو می‌کند! سعی داشت، هم توجه مقتدر جدید را جلب کند و هم مقبولیت عامه داشته باشد؛ ازاین‌رو، مخفیانه به دیدار رضاخان رفت و گفت: «از تقویت و تأیید سیاست شما، دریغ نخواهم داشت»۳ و در نامه‌ای ناشناس در شفق سرخ در مدح جمهوری‌خواهی رضاخانی نوشت: «این صلای جمهوریت مانند نفخه صور مردم را از این خواب مرگ‌مانندی که یک قرن و نیم بر آنها مستولی شده بود بیدار کرد. انظار متوجه فجایع و مظالم طولانی قاجاریه گشت. امیدواریم سردارسپه تقاضای ملت را در برانداختن سلطنت نامیمون قاجاریه بپذیرد».۴
 
چگونه مخالف قرارداد ۱۹۱۹، زندانی دولت کودتا و حامی وطن و ملت، ناگهان تغییر چهره داد؟! جواب سؤال در پشت ماسک انسان‌دوستانه‌ای است که چند سال برای خوش‌خدمتی بالادستی‌های خود زده بود. درحقیقت، این شناگر واژه‌ها از آغاز نجات غریق مقامات انگلیس بود و حتی گاهی شنا کردن برخلاف امواج نیز به دستور اربابانش بود. آری! برای خوش‌رقصی بیگانه قلم را مثل شمشیر به‌دست می‌گرفت و به قلب سپاه نویسندگان سیاسی می‌زد.
 
ضیاءالدین طباطبائی به اتفاق علی دشتی و محمود جم در یک میهمانی
ضیاءالدین طباطبائی به اتفاق علی دشتی و محمود جم در یک میهمانی
شماره آرشیو: 1759-۱ع
 
به نظر می‌رسد زمانی که مقالات نافذ و مؤثر نقادانه دشتی صفحات روزنامه را پر می‌کرد، وزیرمختار بریتانیا با ارسال گزارش به لندن او را جهت انجام برنامه‌های دولت انگلیس معرفی کرده بود. این جوان ماجراجو هم که عطش شهرت و پیشرفت داشت، انتخاب شد. با عریان
شدن چهره اصلی، لباس روحانیت را کنار گذاشت و حرف خود را از کرسی مجلس بیان کرد: مجلس پنجم، نماینده ساوه؛ مجلس ششم، نماینده بوشهر؛ مجلس هفتم و هشتم، نماینده ساوه؛ مجلس نهم، نماینده بوشهر؛ مجلس دوازدهم و سیزدهم، نماینده دماوند.
 
علی دشتی، نماینده دماوند، در مجلس شورای ملی با لباس و کلاه رسمی در روز 4 آبان در محوطه کاخ گلستان (سال 1319)
علی دشتی، نماینده دماوند، در مجلس شورای ملی با لباس و کلاه رسمی
در روز 4 آبان در محوطه کاخ گلستان (سال 1319)
شماره آرشیو: 2914-۱ع
 
بعد از پایان وکالت مجلس نهم، دشتی مدتی مغضوب رضاشاه شد و در حصر خانگی درآمد. بعدها دلیل آن را کمتر تملق گفتن از پادشاه پهلوی بیان کرد. در آن مدت، یادداشت‌هایی با عنوان «تحت‌نظر» نوشت که به کتاب «ایام محبس» ضمیمه شد. دشتی بعد از آزادی، مدتی رئیس دایره سانسور مطبوعات شد. در شهریور ۱۳۲۰، اقتدار رضاشاه رنگ باخت و انگلیس تصمیم به عزل و تبعید وی گرفت. در این هنگامه مدافع این حاکم نظامی، که مجری اهداف رئیس خود بود، در شمار مخالفان قرار گرفت و با ساز مخالف زدن کوشید افکار عمومی را در جهتی که خط‌دهنده او می‌خواست، هدایت کند.
 
مداد رنگی
انگشت حیرت باید به دهان گرفت؛ چراکه تا چند روز پیش، علی دشتی رضاشاه را پدر ایران می‌دانست و او را می‌ستود، اما ناگهان زبان علیه او چرخاند و موضوع را به جواهرات سلطنتی و حق مالکیت مردم کشاند! آری! این مهره انگلیسی، مانند مدادی رنگیِ بود که در موقعیت‌های مختلف رنگ‌های متفاوت داشت. بعد از سقوط رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی، حزب‌ها و گروه‌های مختلف مانند مدادرنگی‌هایی که هر روز نقشی را بر صفحه سفیدی ترسیم می‌کنند، شروع به عرض اندام کردند. علی دشتی نیز همراه چند نفر دیگر، حزب عدالت را ایجاد کرد.
 
تشکیلات حزب یک مجمع اشرافی، فرمایشی و ضد ملی در جهت اهداف انگلیس بود. گویی! مانند مدادرنگی‌های سفیدی بودند که نقاشی آنها بدون تصویر بود. اعضای حزب عدالت هم خودشان را جدی نمی‌گرفتند؛ چون فاقد اصالت بودند.
 
دشتی در انتخابات دوره چهاردهم، به عنوان نماینده تهران به مجلس راه یافت. او عضو شبکه منسجم و مقتدر رجال سیاسی بازمانده پهلوی اول بود که اهرم‌های قدرت را در دست داشت. این کانون در مطبوعات و محافل سیاسی به جناح انگلوفیل شهرت یافت.۵ دشتی در مجلس قبل، در راستای یک مأموریت استعماری علیه رضاشاه جنجال و غائله برپا کرده بود، اما این بار دستور داشت این جنجال و غائله را به صورت دیگر بخواباند.۶
 
چند تن از نمایندگان مجلس شورای ملی دوره چهاردهم
چند تن از نمایندگان مجلس شورای ملی دوره چهاردهم
شماره آرشیو:‌ 612-۴ع
 
نقاشی‌های رنگ به رنگ سیاسی دشتی را از زندگی خصوصی بازداشت؛ به‌گونه‌ای که او هرگز ازدواج نکرد و تا پایان عمر مجرد زیست. کرسی دیگر ابراز وجود برای دشتی، سناتوری بود. او عضو مجلس سنا از تأسیس تا پایان سلطنت پهلوی و سفیر ایران در قاهره و بیروت بود.۷ در قاهره به شیخ‌السفرا ملقب شد و در بیروت درباره ناسیونالیسم عربی نظراتی داد. مدتی نیز وزیر مشاور دولت حسین علاء بود. سفارت لبنان او با رویداد مهم و تاریخی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مصادف بود که حتی باعث واکنش علمای شیعه لبنان نیز شد. دشتی تلاش کرد حوادث ایران را کار عده‌ای قانون‌شکن و ضد اصلاحات جلوه دهد و رایزنی‌هایی نیز با روحانیان و علمای شیعه لبنان به نفع رژیم پهلوی انجام داد.
 
پازل ناهماهنگ
علی دشتی که مانند پازلی شلوغ و جورنشدنی از تجربه‌هایی ناهماهنگ بود (مُهره انگلیس، روزنامه‌نگار، نویسنده و مترجم، دین‌ناباور و خردگرا و...) چند کتاب یا بهتر است گفته شود هزار مَن کاغذ نوشت: «تخت پولاد» در انتقاد از دین، «۲۳ سال» در نفی اسلام،۸ «پنجاه و پنج» بر له سلطنت پهلوی، «عوامل سقوط» علیه سلطنت پهلوی. البته قلم بر انتقاد پهلوی، به معنی تأیید انقراض سلطنت نبود. منظور وی با این جمله‌اش آشکار می‌شود: «اگر شاه اجازه داده بود، مانند این کتاب‌ها چاپ می‌شد و در اختیار مردم قرار می‌گرفت، ما هرگز انقلاب اسلامی را در کشور تجربه نمی‌کردیم».۹ آثار دیگر او، سه داستان کوتاه «فتنه»، «جادو» و «هندو»، «نقشی از حافظ»، «دمی با خیام»، «قلمرو سعدی»، «جبر یا اختیار»، «ابلیس در کسوت عرفان»، «عقلا برخلاف عقل» و... و ترجمه سه کتاب با عنوان «اعتماد به نفس»، «نوامیس روحیه تطور ملل»، «تفوق انگلوساکسون‌ها مربوط به چیست؟» است.
 
این نقاش و پازل ناهمگون سلطنت قاجار و پهلوی، به دلیل نقش‌های سیاه و سفید و رنگی، در دوره انقلاب اسلامی دوبار بازداشت شد، اما کهولت، بیماری و شکستگی پا حبس او را کوتاه کرد. او سرانجام در ۲۶ دی ۱۳۶۰ در ۸۷ سالگی در بیمارستان جم تهران جان داد و در شهرری مدفون شد.۱۰
 

پی نوشت:
 
۱. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۲، تهران، نشر گفتار و علم، ص ۶۷۳.
۲. یحیی آرین‌پور، از نیما تا روزگار ما، تهران، نشر زوار، ۱۳۷۴، ص ۳۳۱.  
۳. علی دشتی، پنجاه و پنج، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۵۴، ص ۲۹.
۴. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، ج ۹، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۹، صص ۶۶۸۹ ـ۶۶۹۰.
۵. یادداشت‌های دکتر قاسم غنی، ج ۴، تهران، نشر زوار، ۱۳۷۷، ص ۱۸۱.
۶. علی دشتی، همان، ص ۹۷.
۷. عبدالله شهبازی، زندگی و زمانه علی دشتی، شیراز، مؤسسه فرهنگی و پژوهشی، ۱۳۸۵، صص ۲۳ـ۲۶.   
۸. همان، ص ۳۰.
۹. ابن وراق، اسلام و مسلمانی، ترجمه مسعود انصاری، بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۷۸، ص ۴۶.
۱۰. علی دشتی، ۲۳ سال، بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۷۳، ص ۵۳. https://iichs.ir/vdcenv8z.jh8owi9bbj.html
iichs.ir/vdcenv8z.jh8owi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما