نگاهی به جشن هزاره فردوسی؛

جشنی، به نام فردوسی به کام دیگری

در نگاه اول شاید چنین به ذهن خطور کند که جشن هزاره فردوسی به‌منظور بزرگداشت این شاعر ملی و قدردانی از خدمات وی در راه حفظ زبان و تاریخ ایران برپا باشد، اما هدف اصلی نهفته در برگزاری این جشن چیز دیگری بود
جشنی، به نام فردوسی به کام دیگری
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: 
از برجسته‌ترین جشن‌های برگزارشده در دوره پهلوی اول جشن هزاره فردوسی بود؛ جشنی که به مناسبت نهصدمین سال تولد این شاعر و ورود به هزاره فردوسی در سال 1313 در ایران و برخی کشورهای جهان برگزار شد. تأمل درباره برگزاری گسترده جشن هزاره فردوسی این پرسش را ایجاد می‌کند که تحت چه شرایطی و چرا حکومت پهلوی اول به برگزاری آن اقدام کرد. این نوشتار در پاسخ به این پرسش شکل گرفته است.
 
زمینه برگزاری جشن
تأثیرات فکری نهضت مشروطیت و حضور طبقه جدید تحصیل‌کردگان در کنار طبقه حاکم، بیش از هر عامل دیگری، سبب توجه پهلوی اول به اصلاحات متجددانه شد. رضاشاه تا پیش از تکیه زدن بر جایگاه شاهی و آغاز خودکامگیف از حمایت بسیاری از روشنفکرانی برخوردار بود که اندیشه‌های اصلاحی و متجددانه در سر داشتند.1 باستان‌گرایی نیز بخشی از اندیشه آنها بود که حول «وحدت ملی ایران»2 و «تأکید بر ملیت و ایرانیت» می‌گشت؛3 افرادی چون حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، کیخسرو شاهرخ، عیسی صدیق، حسن تقی‌زاده، سعید نفیسی و علی‌اصغر حکمت که ساخت آرامگاه‌هایی برای شاعران قدیم حاصل تأملات آنها بود. آرامگاه فردوسی در سال 1310 ساخته شد. این بنا که سازه‌ای مدرن با الهام از فرم‌های پیشااسلامی بود، نماد «ملت آریایی مدرن در مسیر آینده‌ای درخشان» در معماری تبلیغاتی حکومت شد. این طرح «انجمن آثار ملی» در آغاز غیردولتی بود و هزینه آن از بخش خصوصی تأمین شد اما حکومت خیلی زود به حمایت از ساخت آرامگاه برخاست. آنگاه کاملا شکلی دولتی یافت و سال 1313 در جشن هزاره‌ فردوسی، خود رضاشاه شخصا بنا را افتتاح کرد. این رویداد، در کنار چاپ نسخه‌های تازه‌ای از شاهنامه با حمایت دولت، پوشش گسترده‌ای در مطبوعات دولتی به‌دست آورد. علاوه بر این، عیسی صدیق زندگی‌نامه‌ فردوسی را نگاشت و او را قهرمانی ملی خواند که «شکوه ایرانِ باستان» را احیا کرده بود. شباهت آرامگاه فردوسی با آرامگاه کوروش نتیجه طبیعی این باور اعضای انجمن بود که «خدمات فردوسی در احیای تاریخ و فرهنگ ایران شبیه خدمات کوروش بزرگ است و آرامگاه فردوسی باید تا حدی شبیه آرامگاه کوروش در پاسارگاد باشد».4
 
اعضای هیئت‌رئیسه جشن هزاره فردوسی
اعضای هیئت‌رئیسه جشن هزاره فردوسی
شماره آرشیو: 351-4ع
 
از هویت‌آرایی باستانی تا برتری‌نژادی
چرایی برگزاری جشن‌های هزاره‌ فردوسی را ورای علاقه‌مندی خودخوانده‌ کسانی به فرهنگ و ادبیات یا مواریث ایران، در پرتو اهداف حکومتی می‌توان سنجید. رضاشاه پس از به‌دست گرفتن قدرت با افرادی که دانشی داشتند همنشین شد. یکی از این افراد مراد اورنگ بود که مردی بلیغ و دارای طلاقت لسان و خوش‌بیان بود. او بعضی داستان‌های شاهنامه را که موردعلاقه پهلوی بود به نظم و نثر افسانه‌سرایی می‌کرد. در این میان اشعار میهنی توجه رضاشاه را به خود جلب کرد.5
 
در مدت برگزاری جشن هزاره فردوسی، این شاعر ایرانی قهرمان ملی، حافظ تاریخِ ایرانیانِ آریایی‌نژاد و مخالف ترکان و اعراب معرفی شد. بی‌تردید تأکید بر مسائل نژادی در کنفرانس فردوسی و اصلاحات پس از آن گامی مهم در جهت پیشبرد سیاست‌های فرهنگی دولت ایران برای بازپردازی هویت ایرانیان به‌عنوان ملتی آریایی‌نژاد بود، اما رضاشاه که خود را از قاجارها تفکیک می‌کرد، به دامگاه برتری «نژاد پاک آریایی» افتاد  
در چنین شرایطی رضاشاهی که تبار شاهی نداشت و نمی‌توانست به ساحت مشروعیت‌بخشِ قاجار بازگردد، فردوسی و ایرانِ پیشااسلام را منبعی مناسب جهت بهره‌برداری برای مشروعیت حکومت خود یافت. اکنون شرایط مهیا شده بود تا رضاشاه با برگزاری جشن هزاره فردوسی از چشمه مشروعیت‌بخش خود بهره‌برداری کند. وزارت فرهنگ مدلی به یادگار آن جشن سکه کرد و منتشر نمود. گزارش جشن‌ها و خطابه‌ها و مقالات تاریخی که در این موقع ایراد شده بود در دی‌ماه 1313 منتشر شد. تبلیغات رسمی حکومت این بود که مملکت باستانی ایران روزگاری دراز مهد تمدن بوده است. دعوت از شمار زیادی خارجی نشان از آن داشت که دولتمردانِ رژیم پهلوی قصد دارند در جشنی بزرگ، رسما بازگشت به ایرانِ باستان و ایدئولوژی حکومت پهلوی را اعلام کنند. شاید از این رو بود که این کنگره اهمیت جهانی یافت، خبرهای مربوط به آن به تمام دنیا مخابره شد و جشن‌های خارجی نیز برگزار گردید.6
 
 رضاشاه هنگام سخنرانی در مراسم افتتاح آرامگاه فردوسی در طوس
آرامگاه فردوسی در طوس
شماره آرشیو: 5776-1ع
 
بعدازظهر مراسم بود که مستشرقین و دانشمندان خارجی و سایر مدعوین داخلی و خارجی همه با لباس‌های تمام‌رسمی آرامگاه را حلقه‌وار در آغوش گرفتند و در همین موقع رضاشاه پس از چند دقیقه استراحت به محوطه آرامگاه وارد شد و در مقابل صف مستشرقین قرار گرفت. او این جشن و به‌صورت غیرمستقیم خود را به‌عنوان فردی معرفی کرد که یکی از آرزوهای ملی ایرانیان را برآورده کرده است و فردوسی را احیاکننده زبان و تاریخ مملکت دانست.7 بدین ترتیب این فرصت برای رضاشاه فراهم شده بود تا به معرفی خود بپردازد. در مدت برگزاری جشن هزاره فردوسی، این شاعر ایرانی قهرمان ملی، حافظ تاریخِ ایرانیانِ آریایی‌نژاد و مخالف ترکان و اعراب معرفی شد. بی‌تردید تأکید بر مسائل نژادی در کنفرانس فردوسی و اصلاحات پس از آن گامی مهم در جهت پیشبرد سیاست‌های فرهنگی دولت ایران برای بازپردازی هویت ایرانیان به‌عنوان ملتی آریایی‌نژاد بود، اما رضاشاه که خود را از قاجارها تفکیک می‌کرد، به دامگاه برتری «نژاد پاک آریایی» افتاد.8
 
حکومت پهلوی در سراسر سال 1313 کمابیش یکسره درگیر افتتاح بنا و برگزاری کنگره‌ جهانی اندیشمندان بود. باستان‌گرایی به‌شدت در حال رشد و گسترش بود و فردوسی به ابزاری برای باستان‌گرایی رضاشاه تبدیل شده بود. پورداود برای یادگار جشن سال هزارم فردوسی کتابی را به کشته شدن «یزدگرد شهریار» (آخرین پادشاه ساسانی) و «ویران شدنِ ایران به دست عرب‌ها» اختصاص داد که هدف از نگارش آن ارج نهادن به ایرانِ باستان بود.9 همه این اقدامات و هزینه‌ای هنگفت نشان می‌دهد که شاه و یارانش چه اولویتی برای برقراری نسبت مستقیم حکومت با افتخارات پیشااسلامی از طریق فردوسی قائل بودند.10 چون شاهنامه بسیاری از سنن، حماسه و نمادهای ایرانی را به زبان فارسی به دوره اسلامی منتقل کرده بود که ارزش‌های نمادین، فرهنگی، سیاسی و فلسفی ایرانِ باستان را به دوران اسلامی متصل می‌ساخت، بزرگ‌نمایی آن این امکان را فراهم می‌کرد که جامعه ایران تحت تأثیر جهانِ نمادین ایرانِ باستان قرار گیرد.11
 
نمودِ اندیشه اصلاح زبان
آنچه در جشن هزاره فردوسی در حال رخ دادن بود را باید نمودِ اندیشه جناح اصلاح زبان فارسی قلمداد کرد. دولتمردان پهلوی اول شاهنامه فردوسی را به‌مثابه گونه‌ای پیرایش آگاهانه مظهر هویت ملی در واکنش به چیرگی عرب و پیروزی قریب‌الوقوع زبان عربی و همچنین بازسازی زبانِ فارسی و نگهبانی از آن می‌دانستند. آنان تأکید داشتند که فردوسی، جز در موارد نیاز مبرم، از کاربُرد واژگان عربی پرهیز کرده و مثلا هنگام گردآوردن یک سپاه اساطیری، «بسیج» را بر «تهیه» ترجیح داده بود. جشن هزاره فردوسی این پیام را به جامعه ایران منتقل می‌کرد که از این امثال بیاموزند و هنگام ستایش از اصل تلاش‌های سَره‌خواهان، «راه سنجیده» فردوسی را به‌جای سرزنش‌های پُرسروصدا طی کنند.12 به عبارت دیگر، رضاشاه به پیروی از الگوی ترکیه مبادرت به اصلاح زبان فارسی کرد تا واژه‌هایی را که ریشه فارسی نداشتند حذف کند و کلمات فارسی را جانشین آنها سازد. آنگاه برای ایجاد تفاوت میان حکومت خود و قاجار، در سال 1314 دستور داد که دولت‌های خارجی به‌جای نام «پارس» در مکاتبات رسمی، از نام «ایران» استفاده کنند.13 در این شرایط بود که فرهنگستان زبانِ ایران در سال 1314 به ابتکار محمدعلی فروغی، نخست‌وزیر ایران، بنیان گذاشته شد و هدفش جایگزینی کلمات عربی با معادل‌های برگزیده‌ دقیق فارسی بود. براساس این سیاست، فرهنگستان اول در مدت شش سال فعالیت خود تا سال 1320، بیش از 3500 کلمه، از جمله نام مکان‌ها را عرضه کرد.14
 
اعضای ایرانی و خارجی شرکت‌کننده در کنگره بزرگداشت هزارمین سال تولد فردوسی در محوطه مدرسه دارالفنون 
اعضای ایرانی و خارجی شرکت‌کننده در کنگره بزرگداشت هزارمین سال تولد فردوسی
در محوطه مدرسه دارالفنون
شماره آرشیو: 1-515-1ع
 
فشرده سخن
در نگاه اول شاید چنین به ذهن خطور کند که جشن هزاره­ فردوسی به‌منظور بزرگداشت این شاعر ملی و قدردانی از خدمات وی در راه حفظ زبان و تاریخ ایران برپا باشد، اما هدف اصلی نهفته در برگزاری این جشن، اجرای برنامه‌های فرهنگی و سیاسی حکومت پهلوی اول بود. رضاشاه پس از آشنایی با فردوسی و به دلیل فقدان تبار شاهی، ایرانیان را به «احیای تاریخ پرشکوه ایرانِ باستان» و پاک‌سازی زبانِ فارسی در جهت کم‌رنگ کردن هویت اسلامی فراخواند. علاوه بر این، رضاشاه برای معرفی خود نیز از این جشن بهره برد و نیز انتشار آگاهی‌ها و اخبار مربوط به جشن هزاره فردوسی در سراسر جهان می‌توانست منعکس‌کننده ایدئولوژی حکومت پهلوی باشد. در حقیقت دولتمردان پهلوی با تفاخر به تاریخ ایرانِ باستان و بازنمایی شکوهمندانه آن درصدد تزریق هویت باستانی به جامعه برای مقابله با هویت اسلامی برآمدند تا ایدئولوژی حکومتی را تثبیت کنند.
 
پی نوشت:
 
1. استفانی کرونین، شکل‌گیری ایران نوین: دولت و جامعه در دوران رضاشاه، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، 1382، ص 29.
2. آینده، 1304، س 1، ش 1.
3. ایرانشهر، 1302، س 2، ش 2، صص 74- 75.
4. رضا ضیاء ابراهیمی، پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد و سیاست بی‌جاسازی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1396، صص 281-282.
5. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران: استمرار دیکتاتوری رضاشاه پهلوی، ج 6، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 163.
6. همان، صص 171-173.
7. همان، ص 174.
8. پریسا ظهیر امامی، «هزاره فردوسی، فرهنگ پیرایی و هویت آرایی»، ایران‌نامه، ش 1 (1391)، ص 20.
9. ابراهیم پورداود، یزدگرد شهریار یادگار جشن سال هزارم فردوسی، بمبئی، 1933، ص 5.
10. رضا ضیاء ابراهیمی، همان، ص 296.
11. مجید استوار، انقلاب اسلامی و نبرد نمادها، تهران، نگاه معاصر، 1396، ص 83.
12. تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران، ققنوس، 1385، ص 232.
13. مایکل آکسورتی، امپراتوری اندیشه، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1394، صص 273-274.
14. احمد اشرف، هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی، ترجمه حمید احمدی، تهران، نشر نی، 1395، ص 215.
  https://iichs.ir/vdcd9j0f.yt0nz6a22y.html
iichs.ir/vdcd9j0f.yt0nz6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما