مقاومت مردمی در دو اپیزود؛

شهریور 1320 ≠ شهریور 1359

در بررسی علل دو واکنش ملی متناقض از سوی مردم ایران در فاصله چهل‌ساله‌ای میان دو شهریور باید به مبحث وفاق ملی و همبستگی اجتماعی و عوامل مؤثر در شکل‌گیری آن نظر کرد
شهریور 1320 ≠ شهریور 1359
 
مشروعیت سیاسی، یکی از مؤلفه‌های مهم و تعیین‌کننده در ایجاد وفاق ملی و همبستگی اجتماعی است. میزان وفاق ملی یک کشور را می‌توان در اموری چون تهدید سیاسی کشور توسط بیگانگان و یا به خطر افتادن تمامیت ارضی مشاهده نمود. پرواضح است زمانی که نظام سیاسی از مشروعیت کافی برخوردار باشد، مردم در همبستگی با نظامیان به دفاع از مرزها و سرزمین‌های خود خواهند پرداخت، اما در نقطه مقابل، وجود نظام غیرمشروع عامل ازهم‌پاشیدگی مقاومت نظامی و ملی است؛ زیرا مردم تهدید خارجی را به عنوان فرصتی مغتنم جهت برچیده شدن حاکمیت سیاسی دانسته و مقاومت را امری بیهوده تلقی می‌کنند. نمود این دو واکنش ملی متناقض را می‌توان به ترتیب در مقاومت مردم دزفول در جنگ تحمیلی و حمله متفقین به کشور در شهریور 1320 مشاهده نمود.
 
چرا دزفول به نماد مقاومت ملی تبدیل شد؟
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در شهریور 1359، بسیاری از شهرهای ایران زیر حملات هوایی و زمینی ارتش بعثی قرار گرفت. عراق که از نظر سیاسی و نظامی حمایت بسیاری از کشورهای غربی را در چنته خود داشت، با بمباران متعدد و گسترده شهرهای ایران از جمله شهرهای غربی و جنوب غربی کشور، بر آن بود تا به تصرف تک تک شهرهای ایران بپردازد، اما مقاومت مردم در شهرهای مختلف از جمله شهر دزفول، تمام نقشه‌ها و آرزوهای عراق و صدام حسین را بر باد داد. دزفول در طول حملات عراق، بالغ بر صدها و هزاران بار مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت، اما مقاومت مردم دزفول به حدی حماسی بود که این هدف هیچ‌گاه تحقق نیافت.
 
نمونه‌ای از این مقاومت را می‌توان در روز نهم حملات صدام به خوزستان و دزفول مشاهده نمود. در آن روز دشمن بسیار به دزفول نزدیک شده بود. با نزدیک شدن دشمن، مردم به‌ناچار، در روستاها و شهرهای اطراف پراکنده شدند. جوان‌ها و حتی نوجوان‌های کم‌سن و سال دزفول، گروه گروه به نیروهای مقاومت در شرق رودخانه کرخه پیوستند. نیروهای مدافع، اسلحه نداشتند. منافقان و گروهک‌ها فعال شده بودند و شایعه تمام شهر را فرا گرفته بود. دشمن چند بار سعی کرد از رودخانه کرخه بگذرد و تنها جاده ارتباطی خوزستان را که جاده اندیمشک اهواز است، قطع کند،1 اما در نهایت موفق نشد.
 
مقاومت مردم دزفول برگرفته از عوامل مهمی چون گفتمان مقاومت بود که از آرمان‌های حکومت تازه‌تأسیس جمهوری اسلامی و مشروعیت آن نشئت می‌گرفت. بر این اساس نظام جمهوری اسلامی که به رهبری امام خمینی و رفراندوم مردمی شکل گرفته بود، اهدافی چون مقاومت ملی، «بیان فریضه جهاد در دو بعد فرهنگی و نظامی، طرح موضوع استکبارستیزی و بیداری ملل مستضعف، بیداری ملل مسلمان جهان و اموری از این قبیل را شامل می‌شد»2 و با توجه به ماهیت نظام جمهوری اسلامی، می‌توان گفت بسیاری از اصول و ارزش‌های مهم آن از دین اسلام سرچشمه می‌گرفت. بنابراین با آغاز حملات رژیم بعثی عراق، مردم دزفول مقاومت در برابر دشمن را وظیفه‌ای دینی جهت حفظ حکومتی تلقی می‌کردند که با اراده مردمی شکل گرفته بود و درصدد حفظ و گسترش شعائر دینی بود.
 
نمایی از مقاومت مردمی در برابر حمله ارتش بعثی عراق به خرمشهر
 
به عبارتی مقاومت اسلامی در برابر ظلم، تجاوز و اشغالگری، دین‌ستیزی، سلطه استکبار و متحدان آنها شکل گرفته و هدفش حفظ حقوق، دفع ستم، رفع اشغال، حفظ استقلال، جلوگیری از سلطه و حفظ دارایی‌ها مطابق آموزه‌ها و احکام دین است. عدالت‌محوری، ظلم‌ستیزی، دفاع از مظلوم و نفی سلطه کفار، از جمله مهم‌ترین مؤلفه‌های مقاومت است. بر این اساس، مقاومت به عنوان محور اساسی نظام جمهوری اسلامی، از نظر درونی مبارزه با امیال نفسانی و از بعد بیرونی مبارزه با تجاوز، تهاجم و اشغالگری را شامل می‌شود.3 مطابق این دیدگاه، مردم دزفول نیز در راستای همسویی با ارزش‌های حکومت به دفاع در برابر دشمن پرداختند. طبیعی است مهم‌ترین عامل در تقویت روحیه ایثارگری و مقاومت، وجود حکومتی بود که به خواست مردم تحقق یافته بود و پیوند استعماری با شرق و غرب را نفی می‌کرد. این ارزش در مخالفت با اصل سیاست خارجی حکومت پهلوی قرار داشت که در آن پیوند با غرب امری لازم برای توسعه محسوب می‌شد و مشروعیت حکومت پهلوی را خدشه‌دار کرده بود.
 
اپیزود دوم: متلاشی شدن ارتش در سال 1320
چند دهه قبل از شکل‌گیری مقاومت مردم دزفول، مردم و ارتش با اشغال کشور، عقب‌نشینی کرده و بدون هیچ‌گونه مقاومتی راه ورود اشغالگران را باز گذاشتند. این اتفاق در شهریور 1320 روی داد و طی آن متفقین کشور را اشغال کردند. بهانه این اشغال همکاری رضاشاه با دشمن متفقین، یعنی هیتلر، و نیز ارسال تجهیزات نظامی از مسیر ایران به شوروی بود. با اتخاذ این تصمیم در روز 3 شهریور 1320، با بمباران زمینی و هوایی نقاط مختلف کشور، تک تک شهرهای ایران تصرف شد و به اشغال متفقین درآمد. اما آنچه برای بسیاری از ناظران داخلی و حتی عجیب و قابل تأمل بود، عدم مقاومت جدی ارتش در برابر اشغالگران بود. مقاومت ارتش به حدی نازل و محقرانه بود که برخی از تسلیم فوری بسیاری از نظامیان با مقاومتی اندک سخن راندند.
 
در روز نهم حملات صدام به خوزستان و دزفول ... دشمن بسیار به دزفول نزدیک شده بود. با نزدیک شدن دشمن، مردم به‌ناچار، در روستاها و شهرهای اطراف پراکنده شدند. جوان‌ها و حتی نوجوان‌های کم‌سن و سال دزفول، گروه گروه به نیروهای مقاومت در شرق رودخانه کرخه پیوستند. نیروهای مدافع، اسلحه نداشتند. منافقان و گروهک‌ها فعال شده بودند و شایعه تمام شهر را فرا گرفته بود  
در برخی از این منابع آمده است: «همین که تانک‌‌های شوروی نزدیک شدند، افسران ایرانی به سربازانشان دستور دادند در پس تپه‌های خاکی پناه بگیرند و با تفنگ‌‌هایشان شلیک کنند. تعدادی از سربازان سینه‌خیز بسوی این مواضع رفتند، ولی هیچ کدامشان شلیک نکردند؛ زیرا گلوله‌هایشان در برابر تانک‌ها بی‌اثر بود. ایرانیان سلاح‌‌هایشان را به زمین افکندند و تسلیم شدند».4
 
در بررسی علل این موضوع قطعا اولین دلیلی که به ذهن متبادر می‌شود عدم مشروعیت حکومت رضاشاه در نزد مردم و نظامیان است؛ چنان‌که گفته شده است بعد از اشغال کشور و فراهم شدن مقدمات تبعید رضاشاه، «نارضایتی عمومی ‌به سرعت در پایتخت گسترش یافت. در یک مورد چند جوان ایرانی از برابر مجسمه رضاشاه سوار بر اسب در میدان سپه گذشتند. یکی از آنان ایستاد و به مجسمه پرابهت شاه نگریست و فریاد زد: "پدرسوخته، تو پول‌‌های ما را دزدیدی، به قند و شکر ما مالیات بستی، مجبورمان کردی در ارتش تو خدمت کنیم و اکنون ما را به بیگانگان فروختی!" آنگاه تفی به مجسمه ‌انداخت».5
 
گذشته از این موارد ارتش، به جای آنکه ابزار دفاع نظامی از میهن باشد، با سیاست‌های رضاشاه به عاملی مهم در سرکوب گروه‌های مردمی تبدیل شده و همبستگی خود با ملت را از دست داده بود. به عبارتی ارتش هم به عنوان یک نهاد مهم حکومتی، اعتبار و مشروعیتی در نزد مردم نداشت. رضاشاه همچنین با سیاست‌های خاص خود بدبینی گروه‌های چون عشایر، خوانین و روحانیون را برانگیخته بود؛ گروه‌هایی که هر یک به انحا مختلف می‌توانستند عامل مقاومت ملی و همبستگی با ارتش باشند؛ چنان‌که در بسیاری از جنگ‌ها از جمله جنگ ایران و روسیه در دوره قاجار شاهد هستیم که بسیاری از مردم با فتوای جهاد مراجع، پیکار با بیگانگان را وظیفه دینی خود تلقی کرده و با کمترین تسلیحات در برابر روسیه ایستادگی کردند، اما سیاست‌های رضاشاه وضعیت متفاوتی را رقم زده بود.
 
با توجه به این سیاست‌ها و ماهیت نظامی حکومت رضاشاه، فرماندهان ارتش در اداره امور به‌ویژه در سطح استان‌ها بر مقامات غیرنظامی تفوق یافته بودند6 و همین موضوع، بر مشروعیت سیاسی رژیم پهلوی و سیاست‌هایش در مقابل مردم تأثیر بسزایی گذاشته بود؛ چرا که نقطه اتکا رضاشاه ارتش بود نه مردم. «او به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم‌قوه تقسیم کرده بود... رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف می‌انداخت، به طوری که عملا دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکر یک، لشکر دو را بی‌عرضه می‌خواند و برعکس».7
 
مردم ایران در حال تماشای عبور نیروهای ارتش متفقین از خیابان‌های ایران ـ شهریور 1320
 
سخن نهایی
رضاشاه در راستای تکوین دولت مدرن، بسیاری از منابع پراکنده قدرت همچون عشایر و خوانین را از بین برد و به اشکال مختلف منزلت و شأن گروه‌هایی چون روحانیت را که از نهادهای مهم مشروعیت‌سازی دولت محسوب می‌شدند خدشه‌دار کرد؛ به خصوص آنکه قدرتیابی او از همان آغاز روی کار آمدن نیز با تردیدهای فراوانی همراه بود و بسیاری معتقد بودند که او با کودتای انگلیسی در سال 1299 به قدرت رسیده است. مجموع این عوامل، مشروعیت سیاسی رضاشاه را با چالش‌هایی مواجه ساخته بود؛ ازاین‌رو کاهش مشروعیت سیاسی به عاملی مهم جهت تزلزل حکومت تبدیل شد و در اشغال کشور در سال 1320 تجلی یافت. درحالی‌که وقتی تاریخ دوباره تکرار شد و از شهریور 1359، دزفول صدها بار مورد حمله نیروهای اشغالگر بعثی قرار گرفت؛ مردم با کمترین امکانات نظامی به دفاع از شهر پرداختند و دزفول را به نماد مقاومت ملی تبدیل نمودند. این مقاومت گذشته از ایثارگری مردم، مرهون مشروعیت سیاسی حکومتی بود که توسط مردم و رهبران آن شکل گرفته بود.
 
پی نوشت:
1. فاطمه دهقانی نیری، قطعه‌ای از آسمان، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، 1393، ص 33.
2. علیرضا ازغندی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، نشر قومس، چ سوم، 1384، ص 14.
3. بهزاد قاسمی، «ژئوپولیتیک محور مقاومت و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران براساس گفتمان انقلاب اسلامی»، فصلنامه آفاق امنیت، دوره یازده، ش 38 (بهار 1397)، ص 11.
4. ریچارد ا. استورات، در آخرین روز‌‌های رضاشاه، ‌تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1370، ص 290
5. ریچارد ا. استورات، همان، صص 321- 322.
6. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، چ پنجم، 1384، ص 71.
7. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1382، ص 76.
  https://iichs.ir/vdcj8oev.uqevozsffu.html
iichs.ir/vdcj8oev.uqevozsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما