پست نخستوزیری برای منصور بار دیگر در سال 1328 رقم میخورد. آغاز کار نخستوزیری وی در این دوره مصادف بود با مطرح شدن قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان و اصرار انگلیس بر تصویب این قرارداد. در این زمان، انگلیس بسیار تلاش کرد منصور به نخستوزیری برسد تا از طریق وی بتواند مجلس را به تصویب قرارداد الحاقی مجبور کند.
یکی از ویژگیهای خاص دوران پهلوی اول و دوم، وجود و حضور چهرههای مرموز و گاه ناشناخته در دستگاه سیاسی کشور است. برخی از این چهرهها با وجود آنکه تا حدود زیادی ناآشنا و غریب هستند، در پشت پرده اتفاقات و رویدادهای مهم سیاسی، دارای تأثیر و نفوذ فراوان بودهاند. رجبعلی منصور معروف به منصورالملک و پدر حسنعلی منصور، از جمله این شخصیتهاست که در بسیاری از کنشها و اتفاقات سیاسی کشور حضوری پررنگ و تأثیرگذار داشته و اقدامات زیادی را برای تحقق اهداف حکومت، بهویژه در دوره رضاشاه انجام داده است. بیشتر فعالیتهای سیاسی منصور به دوران رضاشاه بازمیگردد؛ البته بعد از سقوط حکومت پهلوی اول در دوران محمدرضاشاه نیز به شکلهای متفاوت ادامه یافت. در نوشته پیشرو، این شخصیت معرفی و فعالیتهای سیاسی او در دوران حیاتش برشمرده شده است.
رجبعلی منصور کیست؟
رجبعلی منصور در سال 1267ش (1305ق) به دنیا آمد. او از جمله فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی بود که بعدها به مدت چند سال به تدریس در آن مشغول گشت. منصور بعد از فارغالتحصیلی مدتی نیز در وزارتخانه به عنوان کارمند فعالیت کرد. وی بعد از تدریس توانست با بر عهده گرفتن ریاست اداره تحریرات انگلیس، به منصورالملک ملقب گردد. منصور از همین مسیر بهتدریج به سیاستهای انگلیس و همراهی با آن علاقهمند شد و همکاری صمیمانه خود با دولت انگلیس را نشان داد و همین موضوع باعث جلب توجه و اعتماد سفارت انگلیس به وی شد.1 این اعتماد با نقش مؤثر منصور در ماجرای قرارداد 1919 وثوق بهوجود آمد.
فعالیتهای سیاسی منصور از قرارداد 1919 تا سفارت در سازمان ملل
آغاز فعالیتهای سیاسی منصور را میتوان در سال 1298 و در دوره قاجار مشاهده نمود که طی آن توانست به کفالت وزارت خارجه منصوب گردد. در این سال، قرارداد 1919 وثوقالدوله منعقد شد و منصور از جمله کسانی بود که توانست نقش خاصی در آن عهدهدار شود. علاوه بر باقر عاقلی، که به نقش و نفوذ منصور در این قرارداد و تلاش برای انعقاد آن اشاره نموده،2 محمدجواد شیخالاسلامی نیز بر این موضوع تأکید کرده است. وی از منصورالملک در کنار افرادی چون میرزا حسنخان وثوقالدوله، صارمالدوله اکبر میرزا قاجار و نصرتالدوله فیروز میرزا قاجار نام برده و از آنها به عنوان محارم ایرانی یاد کرده است که در جلسات مربوط به قرارداد، گزارشهایی درباره پیشرفت مذاکرات به احمدشاه میدادند و تلاشهایی نیز برای انعقاد آن مینمودند.3
منصور بعد از سقوط کابینه وثوقالدوله و نیز حکومت قاجاریه، با اخذ سمتهای مختلف کار خود با حکومت رضاشاه را آغاز نمود. او در سالهای 1307 تا 1311، در کابینه مخبرالسلطنه هدایت در سمت وزارت کشور به فعالیت مشغول شد و علاوه بر این سمت، وزارت راه و ترابری و وزارت صناعت را نیز طی حکومت پهلوی اول بهدست آورد، اما مهمترین پستی که منصور توانست در اواخر حکومت رضاشاه کسب نماید، نخستوزیری ایران در یکی از مقاطع حساس تاریخ کشور، یعنی اواسط سال 1319 تا شهریور 1320، بود. فردوست درباره انتخاب منصور به نخستوزیری گفته است: با شروع شکست آلمانها در جبهه ها، رضاخان دستپاچه شد و منصورالملک را که از مهره های انگلیس بهشمار می آمد، به جای متین دفتری نخست وزیر کرد. مذاکرات با متفقین، بهویژه انگلیسیها را او انجام می داد.4 حسین مکی نیز به طور ضمنی بر استفاده از منصور به عنوان مهرهای انگلیسی و ابزاری برای جلب توجه متفقین توسط رضاشاه صحه گذاشته و معتقد است رضاخان بر اثر فشارهای متفقین، «دکتر متین دفتری» را که طرفدار آلمان بود، از نخستوزیری بر کنار کرد و به جای او «علی منصور» (منصورالملک) را به نخست وزیری برگزید.5
درواقع این دوره مصادف است با جنگ جهانی دوم و فشار کشورهای درگیر در جنگ برای نفوذ در ایران؛ ازاینرو علی منصور، بعد از انتصاب به این سمت، بسیار تلاش کرد تا مانع از تجاوز یا حمله احتمالی کشورهای درگیر در جنگ به ایران شود. وی به اروین اتل اظهار کرد که در صورت تهاجم نیروهای انگلیسی به ایران، دولت متبوع وی از آلمان تقاضای کمک خواهد کرد. منصور در ادامه سخنانش با حزم و احتیاط افزود که اگر هم آلمان در مقام تجاوز برآید، دولت ایران از انگلستان تقاضای کمک خواهد کرد.6 وی حتی به متفقین اطمینان داده بود که مانع از فعالیتهای آلمانیها در ایران گردد.
حسین مکی نیز به طور ضمنی بر استفاده از منصور به عنوان مهرهای انگلیسی و ابزاری برای جلب توجه متفقین توسط رضاشاه صحه گذاشته و معتقد است رضاخان بر اثر فشارهای متفقین «دکتر متین دفتری» را که طرفدار آلمان بود، از نخستوزیری بر کنار کرده بود، به جای او «علی منصور»(منصورالملک) را به نخست وزیری برگزید.
به گفته منصور، انگلیس و شوروی، در دو نوبت (بیستوهشتم تیر و بیستوپنجم مرداد) به وسیله نمایندگان خود تذکاریههایی تسلیم داشته بودند که متضمن درخواست و سپس الزام ایران به اخراج آلمانیهای مقیم بود. دولت ایران هر دو تذکاریه را به ترتیب در هفتم و سیام مرداد پاسخ و اطمینان داده بود که «نسبت به رفتار کلیه اتباع بیگانه مراقبتهای لازم را دارد...»7 با این حال بهرغم انتصاب منصور به نخستوزیری با انگیزه استمرار حکومت رضاشاه، متفقین در شهریور 1320 به حاکمیت کشور تعرض کردند. «طبق متن سخنرانی علی منصور در مجلس، در همان ساعت که برخی از نمایندگان در منزل نخستوزیر مشغول مذاکره بودند، نیروهای نظامی آنها [متفقین] از مرزهای ایران تجاوز نموده شهرهای بیدفاع را بمباران کرده بودند. قوای متجاوز تمام مناطق مهم، بهویژه مناطق نفتی و تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس در خوزستان، را تصرف کردند»8 که در نهایت همین اقدام برکناری منصور از نخستوزیری و نیز سقوط پهلوی اول را به دنبال داشت.
منصور بعد از برکناری از نخستوزیری و روی کار آمدن پهلوی دوم، در دیماه همان سال به استانداری خراسان رسید. وی تا سال 1324 در این سمت ماند و پس از غائله پیشهوری در آذربایجان، در سال 1325 به استانداری آذربایجان منصوب گردید. اما پست مهم و کلیدی وی بار دیگر در سال 1328 و به عنوان نخستوزیر رقم خورد. آغاز کار نخستوزیری وی در این دوره مصادف بود با مطرح شدن قرارداد الحاقی گس ـ گلشائیان و اصرار انگلیس بر تصویب این قرارداد. در این زمان، انگلیس بسیار تلاش کرد منصور به نخستوزیری برسد تا از طریق وی بتواند مجلس را به تصویب قرارداد الحاقی مجبور کند. منصور هرچند در ابتدا بسیار کوشید نظر ملیگراها را جلب نماید و از این طریق خود را حافظ منافع ملی نشان دهد، در اصل «به خاطر طرح لایحه نفت آمده بود و میخواست سیاست گام به گام را در راه تصویب آن به کار برد؛ به همین منظور تقاضا کرد لایحه در کمیسیون نفت که مجموعهای از نمایندگان شعب باشد رسیدگی شود».9
فعالیتهای منصور در این زمینه در نهایت با اعتراض شخصیتهایی چون آیتالله کاشانی، که به دعوت خود منصور به ایران آمده بود، متوقف شد. این اعتراضها حتی باعث برکناری وی از نخستوزیری بعد از سه ماه گردید. البته این موضوع پایان فعالیتهای سیاسی منصور نبود؛ وی بعد از نخستوزیری به عنوان سفیر ایران در بریتانیا و ترکیه فعالیت کرد. سفیر ایران در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل آخرین پست سیاسی منصور بود که تا سال 1346 ادامه داشت. البته این دوران با اتفاقات خاصی در زندگی شخصی منصور نیز همراه بود. در سال 1343 و در حالی که وی به واسطه شغل و نیز درمان بیماری همسرش در ژنو به سر میبرد، پسرش حسنعلی منصور در جریان تصویب لایحه کاپیتولاسیون ترور شد. چند سال بعد از این اتفاق، دختر و همسرش را نیز از دست داد و در نهایت خود وی نیز در همان سالها به بیماری مبتلا شد و بر اثر همان بیماری در سال 1353 در تهران از دنیا رفت.10
با توجه به زندگی و فعالیتهای سیاسی علی منصور کاملا روشن است که وی از نظر فکری گرایش خاصی به منافع و سیاستهای انگلیس داشت. این وجه سیاسی منصور را میتوان از نقش و نفوذ او در قرارداد 1919 وثوقالدوله تا تلاشش برای تصویب قرارداد الحاقی نفت مشاهده کرد. البته سرانجام هیچ یک از این تلاشها به تحقق اهداف مورد انتظار وی و حامیانش منجر نشد و حتی منصور، تنها پسر و وارث سیاستهای پدر، نیز با وجود حرکت در مسیر وی نتوانست اهدافش را محقق کند. منصور در اولین تجربه نخستوزیریاش در دوره بحرانی و پرالتهاب پایان حکومت رضاشاه نیز کارنامه درخشانی از خود برجای نگذاشت و حضور او در این سمت نتوانست مانع از حمله متفقین به کشور گردد.
محمد نخجوان ، محمدحسن فروزانفر ، رجبعلی منصور ، حبیب دادفر به اتفاق مهمان خارجی و عده ای دیگر
شماره آرشیو: 188-121د
پی نوشت:
1. سعید قانعی، دو چهره مرموز، تهران، زریاب، 1377، صص 13- 14.
2. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نشر نامک، صص 471- 472.
3. محمد جواد شیخالاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، ج 1، تهران، گفتار، 1372، چ دوم، ص 202.
4. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 86.
5. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران (استمرار دیکتاتوری رضاشاه پهلوی)، ج ۶، 1362، ص ۴۴۷.
6. ریچارد استوارت، آخرین روزهای شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، انتشارات معین، 1370، چ دوم، ص 94.
7. رسول افضلی، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، 1393، ص 5100.
8. همان، ص 5100.
9. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 349.
10. سعید قانعی، همان، ص 181.