کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

به مناسبت نگارش کتاب «به سوی تمدن بزرگ»

توهماتی که شاه را دست به قلم کرد!

5 بهمن 1395 ساعت 10:24

فریدون هویدا سفیر ایران در سازمان ملل در آخرین سالهای عصر پهلوی بیان داشته بود که اگر کتاب «به سوی تمدن بزرگ» را حاصل تراوشات مغز یک مجنون ندانیم، چاره ای نداریم جز اینکه مطالبش را نوعی هذیان گویی تلقی کنیم. او از واکنشهای منفی نسبت به ترجمه این کتاب به زبانهای انگلیسی و فرانسوی ابراز نگرانی می‌کند...


 
تاریخ به ندرت شاهد دیکتاتورهایی بوده است که خودشان را منجی تلقی نکرده و در راه آن ایده‌هایی را مطرح نکرده باشند. این وضعیت زمانی سیاه تر جلوه می‌کند که وضعیت جوامع تحت سلطه چنین افرادی روز به روز از هر نظر بدتر شود. دیکتاتورهایی چون استالین و هیتلر جامعه خود را مدلی موفق برای دیگران ترسیم کردند. در این بین محمدرضا پهلوی نیز چنین تصوری در سر می‌پروراند. در واقع شاه پهلوی مانند هر دیکتاتوری ترسیمی از گذشته، حال و آینده را مطرح کرده بود. او در کتاب "ماموریت برای وطنم" که رویکردی به گذشته افنخار آمیز دارد به یک همذات پنداری با غرب می‌پردازد. چند سال بعد کتاب "انقلاب سفید" را می‌نویسد که وصف حال جامعه ایران آن زمان از منظر سیاستهای خود شاه است. شاه پهلوی در بخشی از آن کتاب بیان می‌دارد انقلابش خیرخواه همه بوده و هدفش رساندن حق به مردم آنگونه که خدا می‌خواهد ترسیم شده بود.1
 
در واقع هر دو کتاب ذکر شده پیش درآمدی بودند برای وصف آینده‌ای که مورد نظر شاه پهلوی بود و این آینده در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" جلوه گر شده بود. در واقع کتاب گواهی بر این است که شاه مملکت از اوضاع حال مملکت خود خبر ندارد. ایده «به سوی تمدن بزرگ» عنوانی است که شاه در نوروز سال 1355 از آن برای اشاره به پیشرفتهای جاری و برنامه‌های آینده ایران استفاده کرد. اهمیت این ایده به میزانی بود که با حمایت دربار پهلوی کتاب به دو زبان فرانسوی و انگلیسی نیز ترجمه و چاپ شد. نکته جالب در بیان این ایده به زمان آن مربوط می‌شود؛ دو سال قبل از وقوع انقلاب اسلامی. گویا پادشاه دربار پهلوی هر چه به پایان عمر خود نزدیکتر می‌شده، بیشتر دچار خیال پردازی و توهم شده است. این نوشته در این راستا چنین ایده آلی را به نقد می‌کشاند.
 
توصیفی از ایده به سوی تمدن بزرگ
در کتاب «به سوی تمدن بزرگ» شاه در واقع رسالت خود و هر فرد ایرانی را برای جامعه بشری ترسیم می‌کند. رسالتی که به نظر می‌آید برای ایران آن روز منطقی نبود. صحبت شاه از مولفه‌هایی همچون حقوق و مسئولیتهای ملت ایران، مشارکت آزادانه و افزایش آگاهی ملت در مقدمه این کتاب گویای آن است که از نظر وی انقلاب سفید نقطه عطف تحول بزرگی در ایران بوده که ایران جدیدی را برای جهانیان به نمایش گذاشته و در نتیجه این انقلاب موفقیت آمیز بوده است. حال که ایران این تحول مترقی را طی کرده، می‌تواند دروازه تمدن باشد. اگر شاه پهلوی در کتاب اول درصدد همذات پنداری با غرب بود، در این کتاب ترسیم‌گر چشم اندازی است که غرب را نیز پشت سر می‌گذارد. شاه مبدا واقعی تلاش برای سازندگی ایران را 28 مرداد 1332 می‌داند. از نظر محمدرضا پهلوی پیشرفتهای سالهای پس از کودتا فاصله ایران با کشورهای غربی را کاهش داده است.2
 
در ارتباط با این ایده، شاه پهلوی نخست چشم اندازی از جهان آن روز را نشان می‌دهد و معتقد است با جهانی مواجه هستیم که واقعا "جهانی" است و در آن زیادی قدرت برجسته است و ایران در همه تحولات آن ذی نفع است. شاه برای تایید گفته‌های خود به ارائه آمارهای زیادی می‌پردازد و نتیجه می‌گیرد که تمدن با بحران رو به رو است. با این سلسله مباحث، محمدرضا پهلوی راه آینده را مطرح می‌کند. تمدنی که در آن بشریت به اوج پیشرفت مادی و معنوی خود رسیده و در دنیایی واحد زیست می‌کند و ایران پیشگام این تمدن بزرگ است. شاه همه تحولات پس از کودتا را در این راستا تفسیر می‌کرد. راه رسیدن به این ایده تبدیل ایران از جامعه‌ای نیمه سنتی فئودال به جامعه‌ای مدرن بود.3
 
ودیعی، وزیر کار دولت پهلوی معتقد بود اولویت خدمت به بیگانه بودجه‌ای را برای خدمت به مردم کشور باقی نمی‌گذاشت. از این رو رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ در حد حرف بود. ودیعی بیان می‌کند مردم در آستانه ورود به تمدن بزرگ و ژاپن منطقه حتی از ابتدایی‌ترین خدمات عمرانی محروم بودند و نمونه آن در زلزله طبس دیده می‌شد.  
از نظر شاه تمدن بزرگ تمدنی بود که «در آن بهترین عناصر دانش و بینش بشری، در راه عالی‌ترین سطح زندگی مادی و معنوی برای همه افراد جامعه به کار گرفته شده باشد. تمدنی که بر پایه انسانیت پی ریزی شده و در آن هر فرد آدمی در عین برخورداری از رفاه کامل مادی، از حداکثر تامین اجتماعی و از غنای سرشار روحی و اخلاقی بهره‌مند باشد.» شاه معتقد بود که بیش از هرچیز تضمین رفاه جامعه ایرانی مورد توجه است و اگر تمدن بزرگ ما جذابیتی داشته باشد، از مرزها عبور می‌کند و در اختیار دیگران قرار می‌گیرد.4
 
به سوی تمدن بزرگ از خیال تا واقعیت
ایده «به سوی تمدن بزرگ» هم در کتاب و هم در واقعیت جامعه ایران آن روز قابل نقد و رد است. امیر عباس هویدا در اعترافات خود این کتاب را بیشتر حاصل کمک شجاع الدین شفا می‌دانست. فریدون هویدا سفیر ایران در سازمان ملل بیان داشته بود که اگر این کتاب را حاصل تراوشات مغز یک مجنون ندانیم، چاره ای نداریم جز اینکه مطالبش را نوعی هذیان گویی تلقی کنیم. هویدا معتقد بود شاه جامعه‌ای را ترسیم کرده بود که نمی‌شد نمونه آن را در هیچ جا یافت. و ما از واکنشهای منفی نسبت به ترجمه این کتاب نگران بودیم. فریدون هویدا معتقد بود پول حاصل از فروش نفت شاه را به توهم راجع به آینده سوق داده بود، گویی که یکی از بزرگان جهان است. هویدا در خاطرات خود کتاب شاه را نوعی بازگشایی عقده های درونی او می‌دانست.5
 
ایده به سوی تمدن بزرگ نیز در عرصه واقعیت با شرایط ایران هیچ سنخیتی نداشت. دکتر کاظم ودیعی وزیر کار عصر پهلوی دوم در خاطرات خود اشاره به انبوهی از مشکلات اقتصادی، زیربنایی و معیشتی مردم سالهای اواخر عمر پهلوی می‌کند. ودیعی معتقد بود اولویت خدمت به بیگانه بودجه‌ای را برای خدمت به مردم کشور باقی نمی‌گذاشت. از این رو رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ در حد حرف بود. ودیعی بیان می‌کند مردم در آستانه ورود به تمدن بزرگ و ژاپن منطقه حتی از ابتدایی‌ترین خدمات عمرانی محروم بودند و نمونه آن در زلزله طبس دیده می‌شد. دکتر مقتدر مژدهی وزیر بهداشت دربار پهلوی نیز در سمیناری در سال پایانی رژیم پهلوی گفته بود 70 درصد جمعیت ایران از ابتدایی‌ترین خدماتی درمانی و بهداشتی به عنوان یکی از زیر ساختهای توسعه محروم هستند.6
 
دکتر محمد حسین موسوی که در دوره بیست و سوم مجلس از هشترود نماینده مجلس شورای ملی بود، به ارائه آمارهایی از وضعیت مناطق اطراف به ویژه وضعیت راههای ارتباطی ایران می‌پردازد و معتقد بود که این وضعیت هیچ تشابهی با وعده‌های شاه برای رسیده به دروازه تمدن نداشت. البته در میان اطرافیان دربار برخی معتقد بودند که تلاشهای شاه پهلوی برای مدرن کردن ایران و رفتن به سوی تمدن بزرگ منجر به انقلاب شد. همان تمدنی که معتقد بود هر کس به آن نپیوندد مثل موش بیرون انداخته می‌شود. از این رو این ایده مناسب مردم جامعه ای مانند ایران آن زمان نبود.7
 
در واقع منتقدین ایده «به سوی تمدن بزرگ» از مدرنیزاسیون به عنوان علت انقلاب نام می‌برند و آن را ناشی از بی‌اطلاعی شاه و اطرافیانش از واقعیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران می‌دانستند. اگرچه در زمان حکومت و اقتدار شاه حتی برخی از این منتقدین  به تعریف و تمجید از خیال پردازیهای شاه در این زمینه می‌پرداختند. نتیجه ایده به سوی تمدن بزرگ حاکی از آن بود که فاصله شاه با مردم روز به روز بیشتر شده، به گونه‌ای که رئیس مملکت از وضعیت ملت خود بی‌اطلاع بود، موضوعی که فریدون هویدا نیز به آن اعتراف کرده بود. وی بر آن بود که شاه با رویدادهای کشور از طریق درباریان متملق و چاپلوس آشنا می‌شد.
 
فرجام سخن
ایده به سوی تمدن بزرگ شاه پهلوی در واقع یک ناکجا آباد بود. در ارتباط با این ایده و کتاب شاه می‌توان به دیدگاه واقع گرایانه شاه در صفحات نخست و دیدگاه خیال پردازانه او در انتهای کتاب پی برد. گویی شناختی که شاه از جهان آن روز داشت، بیشتر از شناخت او از وضعیت مملکت تحت سلطه خودش بود. از این رو در مقام ارائه راه حل مشکلاتی که در ابتدای کتاب به آن اشاره کرده بود، ایده‌ای توهم گونه را مطرح کرد که در تضاد با شرایط پیش روی ایران بود. او در آستانه واژگونی نظام شاهنشاهی به ارائه مطالبی همچون برقراری دموکراسی، عدالت اجتماعی و اقتصادی و رفاه برای همه می‌پردازد. مولفه‌هایی که حتی با نوع حکومتمداری او در تقابل است. از این رو طبیعی بود که این ایده و مولفه‌های آن دروغی بیش نیست. وقوع انقلاب اسلامی دوسال بعد از ارائه این ایده نیز نشان داد که آنچه شاه ترسیم کرده بود خیالی بیش نبود. در واقع طرح این ایده به نظر می‌رسد بیشتر برای همسو کردن مردم با شاه در برابر جریانهای مخالف نظام بود، غافل از اینکه خود مردم  همراه جریان مخالف با دربار هستند. در واقع به گواه تاریخ اغلب دیکتاتورها برای تداوم خود به چنین توهماتی روی آورده‌اند و محمدرضا پهلوی نیز از این سنخ بود.

از راست: شجاع الدین شفا،کریم پاشا بهادری،‌علیرضا هروی راد،حسین نصر،‌ عبدالعلی بختیار، رضاقطبی و داریوش همایون
شماره آرشیو: 1111-128پ

پی نوشت:
 
1. محمد رضا پهلوی، انقلاب سفید، تهران، انتشارات کیهان، 1360، ص 51.
2. محمد رضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، تهران، نشر البرز، 1389،ص 9.
3. صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سمت، 1390، ص 86.
4. محمد رضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، ص 223.
5. فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1388، ص 142.
6. کاظم ودیعی، شاهد زمان، جلد دوم، پاریس، نشر دایره مینا، 2007، ص 267.
7. عباس مخبر، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، تهران، طرح نو، 1372، ص 312.


کد مطلب: 4205

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/4205/توهماتی-شاه-دست-قلم

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir