«آیتالله محمدعلی تسخیری و صدور انقلاب اسلامی» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی تسخیری
در روزهایی که از آن عبور کردیم، عالم تقریباندیش و پرتلاش، زندهیاد آیتالله حاج شیخ محمدعلی تسخیری دار فانی را وداع گفت. کارنامه پربار این اندیشمند پرآوازه، ما را بر آن داشت که در بازخوانی بخشهایی از آن، با برادر ارجمندش حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی تسخیری به گفتوگو بنشینیم. با سپاس از ایشان که در این شرایط، پذیرای این گفتوشنود شدند.
مرحوم آیتالله تسخیری در نخستین دهه از انقلاب اسلامی، در سازمان تبلیغات اسلامی منشأ خدمات فراوانی بودند. در آغاز بفرمایید که ایشان در چه بخشی از این سازمان مسئولیت پذیرفتند و چه فعالیتهایی انجام دادند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از توجه جنابعالی، وقتی که بنا شد سازمان تبلیغات اسلامی تأسیس بشود، نخست شهید حجتالاسلام شیخ عباس شیرازی و سپس حضرت آیتالله جنتی، به این اندیشه بودند که در مقوله صدور انقلاب اسلامی، چه باید کرد؟ دشمنان ما، صدور انقلاب را به معنای جغرافیایی آن تفسیر میکردند! بدین معنا که میخواهیم کشورها و سرزمینهای اطراف را بگیریم! لذا با تبلیغات مسموم خود، بخشی از کشورهایی را که در اطراف ما بودند، ترساندند و فوبیایی را بهوجود آوردند که اصلا واقعیت نداشت، کما اینکه هنوز هم، صهیونیستها دارند روی این موضوع کار میکنند! مفهومی که در ذهن بانیان اولیه سازمان تبلیغات اسلامی قرار داشت، صدور اندیشه انقلاب بود، همان تلاش طبیعیای که همه مکتبها، برای معرفی خود دارند. مرحوم آیتالله تسخیری، حقیقتا متخصص تبلیغ و یک مبلغ جامعنگر بود، که اگر نبود، نمیتوانست در سطح گفتوگوهای دینی و فرهنگی بینالمللی، تا این حد موفق باشد؛ لذا بخش بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی، به ایشان سپرده شد.
ایشان در این مسئولیت، در چند جهت حرکت کردند: اول: ایجاد شورای ترجمه و تألیف از علمای مختلف. مخصوصا ترجمه از کتابهای فارسی به عربی، انگلیسی ، اردو و دیگر زبانها. من آمار دقیق ندارم، ولی اگر به کتابهای تألیفی و ترجمهای آن دوره مراجعه کنید، یک رقم غیرقابل باور را خواهید دید! دوم: مجلاتی که در آن دوره تأسیس شدند، از قبیل: «الهدی»، «العالم»، «التوحید»، مجموعههایی هستند که به عنوان رفرنس، برای بسیاری از رسالههای فوقلیسانس و دکترا، از آنها استفاده میشد و هنوز هم میشود. سوم: ایشان بحث اعزام مبلغ را بسیار جدی گرفت. بعضیها الان اسامی: شهید سیدعباس موسوی یا شیخ زکزاکی و... را میشنوند، اما پیشینه ماجرا را نمیدانند. این طیف، طلبههایی بودند که آیتالله تسخیری رفت و آنها را از اقصی نقاط دنیا جمع کرد و آورد و تربیت کرد. از کشورهای مختلفی مانند تایلند، مالزی، اندونزی، آفریقا (آن هم از شرق تا غرب آفریقا). ایشان قبل از آنکه بخش بینالملل دفتر مقام معظم رهبری تشکیل شود، در خود اروپا دفاتر و نمایندگیهایی را تأسیس کرد و مبلغینی را به اتریش، آلمان، فرانسه، انگلیس و... فرستاد. جوانانی را از آنجا آورد و به عنوان طلبه تربیت کرد و فرستاد و در حال حاضر، آنها دارند مکتب اهلبیت(ع) را در کشورهای خود تبلیغ میکنند.
ظاهرا ایشان در تأسیس جامعه المصطفی العالمیه نیز نقش بارزی داشتند؛ اینطور نیست؟
بله، مؤسس مدارس خارج از کشور ــ که بعدها با حوزهها جمع و تبدیل به «جامعه المصطفی» شد ــ ایشان بود. ذهن ایشان، یک ذهن خلاقِ نهادساز و مؤسسهساز بود. حجم تبلیغات لازم برای سطح بینالملل، قابل مقایسه با حجم تبلیغات در داخل کشور نیست. ایشان به تنهایی سازمان تبلیغاتی بود که در کل دنیا حرکت میکرد، آن هم با استفاده از کمترین امکانات! شخصیتهای خوبی را هم انتخاب میکرد. ایشان منتظر نمیشد مبلّغ به سازمان تبلیغات بیاید و سپس پرونده تشکیل دهد و التماس کند تا اعزامش کنند! بلکه خودش درِ خانههای آقایان، نه فقط اساتید خودش، بلکه حتی نزد طلبههایی که نزد ایشان درس خوانده بودند، میرفت و ضرورت ماجرا را تشریح میکرد؛ چون در بعضی از این تبلیغها هم، خطر از دست دادن جان وجود داشت! این حرکت به گونهای شد که در طول دهه اول، انصافا بخش بینالملل سازمان تبلیغات، یکی از محورهای مهم معارف اسلامی و شیعی در سطح دنیا شد!
نقش آیتالله تسخیری در خنثی کردن برنامهها و تبلیغات جریانان ضد اسلام و تشیع و انقلاب، در سطح جهان چه بود؟
چند سال پس از تأسیس واحد بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی و نمودار شدن کارکرد موفق آن، مشخص شد تنها کسی که میتواند برای ابطال بافتههای دشمنان انقلاب اسلامی، در کنفرانسهای جهانی حضور مؤثر داشته باشد، آیتالله تسخیری است. خدا رحمت کند حضرت امام (رضوانالله تعالی علیه) را. در ماجرای سلمان رشدی، برخی کشورهای معاند با جمهوری اسلامی، به دنبال این بودند که سازمان کنفرانس اسلامی، به شکلی فتوای امام را محکوم کند! آقای تسخیری در همان دوره به من میگفت: «خدا گواه است من دو شبِ تمام، تکتک اتاقها را در زدم و به خودم گفتم: در اینجا التماس ذلت نیست، بلکه عزت است!» میرفت و با هیئتهای شرکتکننده در سازمان مینشست و بحث علمی و استدلال میکرد. از منابع خود اهلسنت ادله محکم میآورد. کار به جایی رسید که نهایتا سازمان کنفرانس اسلامی در بیانیه خود، فتوای امام را قویا تأیید کرد. مشابه این ماجرا، در موارد دیگری هم اتفاق افتاد؛ مثلا کنفرانس وزرای خارجه کشورهای اسلامی در اردن. ایشان میگفت: «من بودم و حاج آقای نعمانی و یکی از بچههای سفارت سوریه. به اتفاق این دوستان در سال 1367، به کنفرانس وزرای خارجه کشورهای اسلامی رفتیم. اینها به دنبال این موضوع بودند که بعد از قضیه کمپدیوید، مصر را به جمع خود برگردانند!». ایشان در کنفرانس سخنرانی میکند و میگوید: «آقایان! به من بگویید چه شد که مصر را از سازمان کشورهای اسلامی بیرون کردید؟ مگر به خاطر رابطه با اسرائیل نبود؟ حالا چه شده؟ مصر با اسرائیل قطع رابطه کرده یا در شما تغییری پیدا شده است؟». ملکحسین، پادشاه اردن، هم در جلسه بود. البته برای سخنرانی آقای تسخیری ننشست؛ چون ایشان هم موقعی که ملک حسین سخنرانی کرد، از جلسه بیرون رفت! کسی جرئت نمیکرد از این کارها بکند، ولی ایشان در برابر متظاهرین به اقتدار، مقتدر بود! علاوه بر این ایشان میگفت: در همان کنفرانس، طارق عزیز هم با پانزده، شانزده نفر آمده بود و همه هم، پروندههای اعتقادی و سیاسی مختلفی را علیه ما در دست گرفته بودند، ولی ما فقط، پروندههای ذهنیمان را برده بودیم! ایشان در یکی از سخنرانیهایش در این کنفرانس گفت: «واقعا باید بر این اسلام و دولتهای اسلامی بگرییم که وزیرخارجه دولت اسلامی عراق، آقای طارق یوحنا عزیز است!». طارق عزیز بلند شد و صدا زد: «هر کس به اخلاق مسلمانان متخلق شود، مسلمان است!». آقای تسخیری هم گفت: «عاقلان دانند!» اخوی میگفت: در آن جلسه، اینها پروندهها را یکییکی جلو میآوردند! مثلا پرونده کتاب «کشفالاسرارِ» حضرت امام خمینی در بخش مطاعن خلفا، پرونده روایات شیعی مبنی بر وحی به حضرت زهرا(س) پس از ارتحال رسول خدا(ص) و... مباحث دیگر. آقای تسخیری میگفت: ما به تکتک آنها جواب دادیم و پاسخها و استدلالات ما برایشان غیرمنتظره بود و خلع سلاحشان کرد!
ایشان فقط یک مبلغ دینی و مذهبی نبود، بلکه مدافع انقلاب و نظام اسلامی نیز بود. تریبون واحد بینالملل سازمان تبلیغات اسلامی، یک تریبون دفاع از انقلاب و نظام اسلامی بود. اینها کارهایی هستند که باید زمان بگذرد تا ارزش آنها مشخص شود. الان چون هنوز داغ رحلت ایشان تازه است، کسی آنها را حس نمیکند. مرور زمان، شاید نشان بدهد که متحمل چه ضایعه بزرگی شدهایم.
مرحوم آیتالله تسخیری بهرغم برخورداری از مواضع روشن در دفاع از انقلاب و نظام اسلامی، در فضای رسانهای داخل و در باب مسائل سیاسیِ روز، کمتر به اظهار نظر میپرداختند. علت این امر چه بود؟
انسان حکیم و عاقل، همواره باید روی اهداف اصلی خود متمرکز شود. مثالی را عرض میکنم. حضرت امام خمینی وقتی در نجف بودند، همّ و غمّشان مسائل ایران و رهبری مردم ایران برای مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این بدین معنا نیست که خدای ناکرده، با بعثیها سازش میکردند و یا موضوع هندوستان یا فلسطین یا... برایشان مهم نبود. منتها هدف اصلی ایشان، پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. ضمن اینکه اگر ضرورتی برای موضعگیری در برابر بعثیها هم پیش میآمد، این کار را میکردند. اگر قرار بود امام خمینی با همه از جمله بعثیها، حکام خلیج و... در سطحی که با شاه درگیر شدند، وارد مواجهه بشوند، اصل قضیه فراموش میشد! هدف اصلی آیتالله تسخیری، پیگیری خط تبلیغی: اسلامی/ شیعی و انقلابی در خارج از کشور، بهویژه کشورهای اسلامی و ایجاد وحدت و الفت بین آنها بود، اما رویکرد خارجی ایشان، به این معنا نبود که در مورد مسائل مهم داخلی، موضعگیری نداشت. در انتخابات مجلس خبرگان رهبریِ اخیر، درباره لیستی که از سوی یکی از شخصیتها ارائه شد، به ایشان گفتند: فلانی و فلانی هم اسم شما را در لیست خودشان دادهاند، نظرتان چیست؟ ایشان خیلی صریح گفت: «بله، من با فلانی اختلافنظر دارم و درباره این کار، از من هم نپرسیدند و خودشان اسم مرا در لیست قرار دادند!». در حالی که ایشان قطعا این فهم سیاسی را داشت که ممکن است با این حرف، از آن لیست حذف شود، ولی برایش مهم نبود! در دو دوره قبلِ مجلس خبرگان رهبری، ایشان از گیلان کاندید شده بود. جامعه مدرسین، چهار نفر را معرفی کرده بود و ایشان، یکی از آن چهار نفر بود. در تبلیغاتی که آن سه نفر داشتند، انفرادی تبلیغ میکردند، اما ایشان هر جا که سخنرانی داشت، آن سه نفر دیگر را هم معرفی میکرد. یک روز با ایشان صحبت کردم و گفتم: «حاج آقا! به نظر میرسد شما تنها کسی هستید که دارید نام این چهار نفر را ذکر میکنید، آنها همه تکنفره تبلیغ میکنند!» یک بار چیزی نگفت، دو بار چیزی نگفت، بار سوم وقتی دید که من دارم خیلی اصرار میکنم، گفت: «برادر من! توافق ما در جامعه مدرسین، این بود که برای این چهار نفر تبلیغ بشود. من نمیآیم خدای ناکرده ریاکاری کنم یا بازی دربیاورم. مجلس خبرگانی که بخواهم با حُقّه وارد آن بشوم، میخواهم که هرگز وارد نشوم!» این حرف ایشان بود. یا در ماجرای فتنه سال 88، بسیار صریح موضعگیری کرد. ایشان «ولایت فقیهی» بود، نه «ولی فقیهی»! بعضیها دنبال ولیفقیه هستند. حالا اگر ولیفقیه عوض شد، خودشان هم عوض میشوند، ولی بعضیها دنبال اصل ولایت فقیه هستند، مصداقش هر کسی که میخواهد باشد. تفاوت بین این دو، خیلی زیاد است. به عبارت دیگر عدهای، تا زمانی که حضرت امام ولیفقیه بودند، ایشان را بالای سرشان میگذاشتند، ولی وقتی مقام معظم رهبری ولیفقیه شدند، راه را کج کردند! صد سال دیگر هم اگر کسان دیگری ولی فقیه باشند، این طیفِ فکری به تناسب سلیقه، راه خود را کج و راست میکنند! ولی ایشان حقیقتا اینطور نبود. میگفت: «مکتب ما، مکتب ولایت فقیه است و این مکتب با تمام مصادیقی که دارد، باید ادامه پیدا کند».