پژوهشکده تاريخ معاصر 27 آذر 1401 ساعت 16:36 https://www.iichs.ir/fa/news/24388/فرزند-زمان-خویشتن -------------------------------------------------- نگاهی به زندگی جلال آل احمد؛ عنوان : فرزند زمان خویشتن -------------------------------------------------- او در زمانه‌ای ‌زیست که سنّت و تجدد به تقابلی سرسختانه رسیدند. تجربه زیسته او در آن شرایط او را میان زندگی مذهبی و سنتی ایرانی با عوالم غیردینی غرب و ایدئولوژی‌های آن معلق کرده بود متن : پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ جلال آل احمد یکی از مشهورترین روشنفکران و نویسندگان ایرانی است که به دلیل انتقاداتش به غرب شهره است. او از آن دسته نویسندگان تأثیرگذار دهه‌های پس از جنگ دوم جهانی است که نمی‌توان منکر اثرگذاری‌اش حتی بر جریان و گفتمان انقلاب اسلامی شد. این نوشتار نگاهی دارد به فراز و فرود زندگی این روشنفکر.   زندگی‌نامه جلال آل احمد در سال 1302 در محله سیدنصرالدین، از محله‌های قدیمی شهر تهران، و در یک خانواده روحانی که از طالقان به تهران آمده بودند متولد شد. او پس از اتمام تحصیلات مقدماتی وارد دارالفنون و در سال 1322 فارغ‌التحصیل شد. جلال آن زمان به همه گفته بود که بر اساس سنّت خانوادگی روحانی نخواهد شد. او راه دیگری برای خود برگزیده بود. با پایان تحصیلاش که با سقوط رضاشاه و آزادی‌های نسبی سیاسی هم‌زمان بود،[1] در میدان فعالیت‌های سیاسی افتاد، اما این فعالیت‌‌ها با فعالیت‌های ادبی او همراه بود؛ چنان‌که در همان زمان که گرایش‌های سیاسی‌ او را به طرف حزب توده ‌کشاند گرایش‌های ادبی‌‌اش نیز جلال را به سوی رشته‌ ادبیات فارسی در دانشگاه برد تا در سال 1325 با مدرک کارشناسی دانشسرای عالی فارغ‌التحصیل شود.[2]   پیش از فارغ‌التحصیلی در سال 1324، نخستین داستان جلال به نام «زیارت» در مجله ادبی سخن منتشر شد. آل احمد پس از آن به معلمی مشغول شد؛ البته از عرصه سیاسی دور نماند. او پیوسته در عالم سیاست به تجربه مکاتب مختلف مشغول بود، بسیار سفر می‌کرد و می‌گفت: «من مدام در زندگی‌ام به تجربه مشغولم».[3] این سفرها به داخل کشور محدود نبود و او در سال 1341 به اروپا و در 1343 به مکه سفر کرد. رهاورد سفر مکه‌اش  «خسی در میقات» بود که نثری همچون نثر سعدی در گلستان را به خاطر می‌آورد. تابستان همان سال نیز به شوروی رفت تا در هفتمین کنگره بین‌المللی مردم‌شناسان شرکت کند. یک سال بعد هم در سال 1344 دانشگاه هاروارد از او برای شرکت در سمینار بین‌المللی ادبی و سیاسی دعوت کرد و او نیز راهی آنجا شد.[4]    جلال آل احمد در دوره جوانی در کنار ایوان مدائن   به گفته دوستانش «در ایامی که در تهران به‌سر می‌برد، روزهای دوشنبه به کافه فیروز می‌رفت و با دوستانش در آنجا گرد می‌آمدند به گفت‌وگو در زمینه‌های گوناگون ادبی، هنری، اجتماعی و سیاسی».[5]    آل احمد با اینکه در خاندانی روحانی ریشه داشت، در جوانی خود را از این محیط جدا کرد و به ایدئولوژی‌هایی بسیار دور از جهان‌بینی دینی پیوست؛ از خردگرایی کسروی و مارکسیسم تا حزب توده، حزب زحمت‌کشان و نیروی سوم و اگزیستانسیالیسم که ضمن خواندن و ترجمه آثار کامو و سارتر با آن آشنا شده بود. او در زمانه‌ای ‌زیست که سنّت و تجدد به تقابلی سرسختانه رسیدند. تجربه زیسته او در آن شرایط او را میان زندگی مذهبی و سنتی ایرانی با عوالم غیردینی غرب و ایدئولوژی‌های آن معلق کرده بود؛ چنان‌که خود او در مقاله «سنگی بر گوری» که پس از مرگش در سال 1360 به‌صورت کتاب منتشر شد خود را دوشخصیتی توصیف می‌کند؛ یک شخصیت، یک ایرانی سنتی است که می‌کوشد تا به نام «سنّت تاریخ، آمال و هر آنچه با دین و قانون مطابقت دارد» با شخصیت دیگر تماس برقرار کند و در وجود او فریاد می‌کشد. شخصیت چندپاره‌ او در همان اثر بُعدی فوق‌العاده می‌گیرد هنگامی‌که جهان بین مردمانی که در ناآگاهی زندگی غریزی و بادروزه دارند و کسانی که حیات معنوی و فکری دارند دو پاره شده است: «آدمی یا زندگیِ عادی می‌کند یا فکر، این هر دو در آن واحد جور درنمی‌آید».[6] بعدها در سال 1340 وقتی از جریان چپ جدا شد و دوباره به مذهب برگشت از آفت غرب و از خودبیگانگی نوشت تا میان این دو شخصیت آشتی برقرار کند؛ شاید حالا در قرارِ یافته، از راهی رفته برای در راه ماندگان می‌نوشت.   جلال آل احمد در کنار انور خامه‌ای، علی‌اصغر خبره‌زاده و رضا زنجانی در دوره عضویت در حزب توده ایران    آثار و اندیشه آل احمد آثار آل احمد را می‌توان در چند دسته تقسیم کرد: 1. ترجمه‌ها شامل «بیگانه» اثر آلبر کامو، «بازگشت از شوروی» اثر آندره ژید، «تشنگی و گشنگی» و «کرگدن» هر دو اثر اوژن یونسکو؛ 2. کتاب‌های نظری که «غرب‌زدگی»، «ارزیابی شتاب‌زده»، «هفت مقاله»، «سه مقاله دیگر» و «خدمت و خیانت روشنفکران» را در برمی‌گیرد؛ 3. سفرنامه‌ها شامل سفرنامه اسرائیل، شوروی و آمریکا و خسی در میقات که سفرنامه‌ حج آل احمد است؛ 4. تک‌نگاری‌ها که معروف‌ترینش «اورازان»، «خارک: دُرّ یتیم خلیج فارس» و «تات‌نشین‌های بلوک زهرا» است؛ 5. او داستان‌های متعددی هم نوشت. «زیارت» و «مجموعه دیدوبازدید» را در سال 1324 مننتشر کرد. «رنجی که می‌بریم» را در سال 1326 تحت تأثیر باورها و شعارهای حزب توده و فشارهای سخت‌گیرانه حکومت بر کارگران و فعالان سیاسی نوشت؛ سپس در مجموعه داستان‌های «سه‌تار» در سال 1327 و «زن زیادی» در سال 1331 نادانی و فقر مردم ضعیف جامعه را ترسیم کرد. «سرگذشت کندوها» در سال 1333 و داستان بلند «مدیر مدرسه» در سال 1337 از دیگر آثار اوست. مدیر مدرسه از مهم‌ترین و بحث‌انگیزترین کتاب‌های جلال آل احمد در میان آثار داستانی این نویسنده است. «نون و القلم» در سال 1340 و «نفرین زمین» در 1348 در زمره آخرین آثار اوست.[7] در میان آثارش غرب‌زدگی مهم‌ترین محور تفکرات او، یعنی نگرش انتقادی به غرب، را نمود بخشید.   غرب‌زدگی به‌نظر آل احمد سرچشمه بسیاری از تباهی‌های اجتماعی و فرهنگی به غفلت و هدررفت میراث سنّت و تسلیم در برابر غرب و تقلید افراطی از آن مرتبط بود. او این وضعیت را درمجموع غرب‌زدگی نامید و آن را نخست در کتابچه مختصری با همین عنوان منتشر کرد. البته این کتاب در ابتدا گزارشی بود که قرار بود در جلسات شورای هدف فرهنگ ایران به سرپرستی وزارت فرهنگ در آبان و دی‌ماه 1340 مطرح شود، اما با توجه به محتوای جنجالی و لحن انتقادی‌اش در دستور کار شورا قرار نگرفت. بعدتر نسخه‌های تایپی این اثر در حلقه روشنفکران هم‌اندیش دست‌به‌دست شد و نخستین بخش‌های آن نیز در بهار 1341 در کتاب ماه مجله‌ای ادبی، که روزنامه «کیهان» آن را چاپ می‌کرد و پس از چندی هم توقیف‌ شد، انتشار یافت. آل احمد تجدیدنظرهای اندکی در آن انجام داد، ولی نتوانست کتاب را آزادانه منتشر کند.[8]     نگرش انتقادی آل احمد در این کتاب در چهارچوب عملکرد شوم تکنولوژی نوین غرب، که از آن با اصطلاح فرانسوی «ماشینیسم» یاد می‌کند، خلاصه می‌شود. گاهی بحث او همچون انتقاد مارکوزه از علم اثباتی می‌شود، اما سپس عامل بیرونی رازآمیز و مبهمی را وارد قضیه می‌کند که به عقیده او بخشی از یک طرح عظیم استعماری است و همه ماجراهای تاریخی را دست‌کم از دوره قرون وسطا به‌همین عامل مرموز نسبت می‌دهد.[9]    او در این کتاب، نقد ایدئولوژیکی سیاسی و فرهنگی قوی و محکمی از غرب عرضه کرد؛ نقدی با دو جهت: از رویی تفوق غرب و استثمار کشورهای جهان سوم را آماج انتقاد قرار می‌دهد و از سوی دیگر فرهنگ غرب را تا مغز استخوان، بیمار می‌داند که خطر سرایتش به فرهنگ و هویت جهان سوم وجود دارد. او بیماری غرب را خودباختگی در مواجه با فناوری و ترک خوی انسانی برمی‌شمرد. او می‌گوید شرق باید فناوری و دانش را تسخیر کند، اما بدان شکل انسانی و شخصی، یعنی شرقی، بدهد. میراث او در انتقاد تند و تیزش از غرب بعدها به گفتمان انقلاب اسلامی پیوند خورد و آل احمد قدر دید. اما بااین‌حال از نظر برخی آل احمد گرچه از بیماری غرب گفته، اما به منشأ این بیماری، علاج و بدیل آن در چهارچوب فرهنگی شرقی و ایرانی اشاره نکرده‌ است. از این منظر، بحث آل احمد «در فضایی وهمی و مکاشفه‌ای با لحن نیهیلیستی ختم می‌شود که به‌نظر می‌آید ادامه حیات هیچ بخش از نسل آدمی را در سایه فناوری امکان‌پذیر نمی‌داند».[10] غرب‌زدگی او شاید نمود عینی تلاش درازمدت نویسنده‌ای است که خود دغدغه هویتی دارد و می‌خواهد رابطه دو انسانی را که در وجود او نشسته است روشن کند؛ نقطه‌ و هویتی که در آن پاره‌هایی از این دو انسان شاید بتوانند با هم در حال آشتی باشند.[11]   او که پس از جدایی از چپ، غرب‌زدگی را نوشت، در آن به کمونیسم هم تعریض می‌زند،[12] اما وام‌دار تحلیل‌های آن نیز هست؛ مثلا در جایی که غرب و شرق را دو مفهوم اقتصادی و نه جغرافیایی برمی‌شمرد که اولی ممالک سیر و دومی ممالک گرسنه است؛[13] یا درجایی که به قول مارکس می‌گوید حالا دو دنیا داریم در حال جدال... یا هنگامی که راه حل خود را تحت عنوان سوسیالیزه کردن صنایع بزرگ ارائه می‌دهد.[14]    افزون بر این، این کتاب همچون کتاب دیگرش «در خدمت و خیانت روشنفکران»، که مجموعه مقالات اوست، موضع انتقادی این نویسنده را در برابر حکومت و کارگزاران فرهنگی دل در گرو غرب داده‌اش، عیان کرد. او غرب‌زدگی را روی دیگر ازخودبیگانی می‌داند و به غرب‌زدگان و روشنفکران می‌تازد که «هرهری مذهب‌اند»؛ حتی در تحلیل تحولات تاریخی وقتی به ماجرای به دار آویختن شیخ فضل‌الله نوری می‌رسد آن را نتیجه غرب‌زدگی و از خودبیگانگی می‌خواند. در مجموع، لبه تیز شمشیر او در برابر تجددگرایی و مدرنیزاسیون عصر پهلوی است و این امر به‌ویژه در دو اثر غرب‌زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران آشکار است. آثار او فرزند زمانه خویش و پاسخی به مسائل اجتماعی آن زمان بود.   زنده‌یاد جلال آل احمد در منزل شخصی (دهه 1340)   در نهایت جلال آل احمد  پس از  برجای نهادن آثاری گوناگون در 18  شهریور 1348 در اسالم غروب کرد. برادرش شمس آل احمد، مرگش را مشکوک و به دست حکومت دانست، اما همسرش سیمین دانشور روایتی دیگر داشت و می‌گفت سکته قلبی موجب مرگش شده است.[15] هر چه که بود آل احمد چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مهم‌ترین وجه گفتمان این انقلاب را تئوریزه کرده بود؛ گویا زمان لازم بود تا اندیشه آل احمد راه خود را پیدا کند و بر گرده عمل سوار شود. پی‌نوشت‌ها -------------------------------------- [1] . علی قیصری، روشن‌فکران ایران در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی، تهران، هرمس، 1383، ص 151. [2] . بی‌نام، «جلال در یک نگاه...»، کتاب ماه ادبیات، ش 158 (آذر 1389)، ص 14. [3] . به نقل از صادق همایونی، «جلال آل احمد»، یادنامه یغما، سال 31 (1370)، ص 223. [4] . همان‌جا. [5] . همان‌جا. [6]. حسن حبیبی، «طراحی مقدماتی برای ایران‌شناسی نظام‌یافته»، ضمیمه نامه فرهنگستان، ش 29 (تابستان 1386)، ص 50. [7] . بی‌نام، «جلال در یک نگاه...»، همان، ص 14. [8] . علی قیصری، همان، ص 152. [9] . همان‌جا. [10]. حسن حبیبی، همان، ص 51. [11] . همان‌جا. [12] . جلال آل احمد، غربزدگی، تهران، رواق، 1347، صص 25-26. [13] . همان، ص 23. [14] . همان، ص 166. [15] . http://bookcity.org/detail/2181