پژوهشکده تاريخ معاصر 14 آبان 1401 ساعت 23:45 https://www.iichs.ir/fa/interview/24250/دوری-گروه-گرایی-تنگ-نظری-او-شخصیتی-محوری-تبدیل -------------------------------------------------- «شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم و فرآیند تصمیم‌‎سازی در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» در گفت‌وشنود با دکتر عادل عبدالمهدی عنوان : دوری از گروه‌گرایی و تنگ‌نظری، او را به شخصیتی محوری تبدیل کرد -------------------------------------------------- دکتر عادل عبدالمهدی از شخصیت‌های سیاسی نامور در عراق امروز و از همکاران و مشاوران شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم، در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق قلمداد می‌شود. او در گفت‌وشنود پی‌آمده، به نقش آن شهید در فرآیند تصمیم‌سازی در این مجلس پرداخته است متن :   پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛  طبعا نخستین پرسش ما در این گفت‌وشنود این است که در چه دوره‌ای و چگونه با شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم آشنا شدید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی من با آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم، به رابطه دیرینه پدران ما برمی‌گردد. پس از اینکه آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم مرجع اعلای تقلید شیعیان جهان شد، پدرم به‌شدت از مرجعیت ایشان دفاع می‌کرد و رفته رفته خانواده‌های ما به هم نزدیک شدند و در مجموع ما، با عشق به خاندان حکیم بزرگ شدیم. من با آقای سیدمهدی حکیم هم ــ که در جریان دیدار رسمی از سودان، توسط عوامل حزب بعث شهید شد ــ رابطه دوستانه داشتم. زمانی که آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم به ایران مهاجرت کرد، من در تهران بودم و به محض اینکه از حضور ایشان اطلاع پیدا کردم، به ملاقاتش رفتم و درباره مسائل روز و اوضاع عراق تبادل‌نظر کردیم. پس بالطبع شناخت بیشتر من از ایشان، در تهران به‌دست آمد. شهید در آن روزها، هنوز برنامه سیاسی خود را اعلام نکرده بود. من فعال سیاسی بودم و با ایشان درباره برنامه‌های آینده و راهکارهای مورد نظرشان بحث می‌کردیم. من به ایشان قول دادم که همواره در خدمتش باشم و تا پایان هم بر سر قول خود بودم. بعد از تأسیس مجلس اعلی، آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم ابتدا سخنگوی مجلس بود و سپس رئیس آن شد و کار بسیج و سازمان‌دهی طرفداران خود را ــ که من یکی از آنها بودم ــ شروع کرد. ما در جلسات متعددی که داشتیم، درباره راهکارهای تشکیلاتی و سازمان‌دهی نیروهای فعال بحث می‌کردیم و شهید همیشه تأکید می‌کرد که در هر حرکتی باید به مردم اتکا داشته باشیم. علاوه بر این جلسات، دیدارهایی هم با افرادی داشتیم که امروز، اکثر آنها از شخصیت‌های سیاسی برجسته و کادرهای اصلی مجلس هستند.   شما این ظرفیت را داشتید که به عنوان شخصیتی مستقل و رهبر یک جنبش سیاسی مجزا فعالیت کنید. چه شد که پیوستن به مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را ترجیح دادید؟ من در آن مرحله، اعتقادی به تشکیلات و احزاب سیاسی نداشتم و دنبال یک رهبر سیاسی باتجربه و لایق ــ که مورد قبول مردم عراق باشد ــ می‌گشتم. همیشه می‌گفتم که ملت عراق به یک رهبر اصیل، باکفایت و مردمی نیاز دارد که بتواند به او اعتماد کند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، تازه پیروز شده و در نتیجه عراق هم، وارد مرحله جدیدی شده بود. ما می‌دیدیم که در آن شرایط، تشکیلات حزبی و گروهی برای عراق فایده ندارد. باز هم تأکید می‌کنم که من در آن دوره، معتقد بودم باید کسی پرچم مبارزه با رژیم بعث را به‌دست بگیرد که مردم قبولش داشته باشند و تقوا، صداقت، شجاعت، دورنگری و اخلاص وی، به آنها ثابت شده باشد؛ رهبری که مردم او را بشناسند و او هم بتواند با مردم حرف بزند. پس از بررسی‌ها و ارزیابی‌های زیاد، من هم مثل نسل جوان آن روزِ عراق، از پیدا کردن چنین فردی ناامید شدیم، تا سرانجام شخصیت مورد نظر خود را در آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم پیدا کردیم. ایشان موقعیت و جایگاه شناخته‌شده مردمی داشت و حزب بعث، ایشان را به خاطر دیدگاه‌ها و مواضع شناخته‌شده‌اش، به حبس ابد محکوم کرد و در آستانه اعدام قرار گرفت! فداکاری‌های خاندان حکیم در تاریخ معاصر عراق، انصافا ورای توصیف و تعریف و فراموش‌ناشدنی است؛ لذا علاقه انسان به این خاندان، علاقه به شخص یا خانواده نیست، بلکه عشق به یک خط‌مشی فکری است، که در این خاندان با آن جایگاه بلند علمی، تجلی پیدا کرده و گسترش یافته و روی مردم عراق و سایر مردم منطقه، تأثیرات عمیقی گذاشته که آثارش در آینده عراق مشهود خواهد بود. به‌هرحال آیت‌الله حکیم واجد ویژگی‌های برجسته‌ای بود که توانست اعتماد نسل جوان و فعالان سیاسی را جلب کند. از این پس بود که جوانان تصمیم گرفتند در چهارچوب تشکیلاتی منظم، فراگیر، سازمان‌یافته، دور از زد و بندهای سیاسی و گروه‌گرایی‌های مخرب، مبارزات خود را برای رهایی عراق انجام بدهند. در آن شرایط مردم به رهبری نیاز داشتند که انعطاف‌ناپذیر، آگاه و مدبّر باشد و بتواند شفاف و آزاد از وابستگی‌های حزبی یا جناحی، با مردم حرف بزند. به‌هرحال رویدادهای سیاسی آن روزها نشان داد که او همان مرد بزرگی است که می‌تواند رویدادهای مبارزه را مهندسی و برنامه‌ریزی کند و به اوضاع سروسامان ببخشد و روند تحولات عراق را در مسیر صحیح و موفق قرار دهد. جنبش‌ها و سازمان‌های مخالف حزب بعث، شرایط فوق‌العاده خطرناک و وحشتناکی را از سر می‌گذراندند. غیر از تشکیلات آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم، سایر حوزه‌های سیاسی دچار یأس و ناامیدی شدیدی شده بودند. بسیاری از افراد، این حوزه‌ها را رها کرده و به سراغ کارهای شخصی‌شان رفته بودند. ایشان در چنین شرایطی، میدان را خالی نکرد و به مبارزه ادامه داد. همین ویژگی‌ها بود که مرا جذب ایشان کرد. مرور زمان هم نشان داد که ایشان مرد علم و عمل است. ایشان به عنوان یک عالم دینی، در حوزه‌های علمیه درس خوانده بود. در زمینه فعالیت سیاسی هم آن‌قدر تجربه داشت که وقتی وارد میدان شد، با پختگی کامل به سامان‌دهی اوضاع بپردازد. به گفته تمام فعالان سیاسی آن روز، خیلی نگذشت که ایشان توانست خود را به عنوان محور و نماد احزاب و شخصیت‌های سیاسی مخالف رژیم بعث مطرح کند و از چهارچوب یک فرد و یک جریان، فراتر برود و ابعاد همگانی به خود بگیرد. ایشان سعی کرد تا  همه جریان‌های سیاسی و انقلابی را متحد و یکپارچه کند و همواره از لزوم تلاش برای سازمان‌دهی اقشار مختلف مردم و فعال کردن جریان‌های مبارز و سیاسی حرف می‌زد. به‌شدت از حزب‌گرایی و گروه‌گرایی و تنگ‌نظری اجتناب می‌کرد. البته با تشکیلات حزبی مخالف نبود، ولی می‌گفت که مردم به جریان یا طیف گسترده‌ای نیاز دارند که همه شخصیت‌ها و جنبش‌ها را دربربگیرد. به همین دلیل وقتی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تشکیل شد، آن را مجلس متحرک نامید، که نشان‌دهنده نحوه تفکر، عملکرد و حرکت سازمانی آن شهید بزرگوار است.   با حمله نظامی آمریکا به عراق، که به سرنگونی صدام انجامید، سراسر این کشور دچار ناآرامی شد. شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم برخلاف نظر نزدیکانش، که با بازگشت وی به عراق مخالف بودند، این کار را کرد. استدلال ایشان برای این تصمیم چه بود؟ ما قبل از حمله آمریکا به عراق، برای دوره بعد از سرنگونی صدام برنامه‌ریزی کرده بودیم. ما می‌دانستیم که پس از سقوط دیکتاتور، همه چیز در عراق فرو می‌ریزد! در عین حال می‌دانستیم که باید به هر نحوی که شده، خلأ ناشی از فروپاشی رژیم بعث پر شود و نیروهای جایگزین در ادارات، مدیریت دولتی و نهادهای جامعه مدنی آماده شوند. آمادگی‌های مهمی هم برای اجرای برنامه‌های صحیح وجود داشت، که از بی‌ثباتی و اختلال‌های طبیعی جلوگیری شود. من قبل از سرنگونی رژیم بعث، به عراق رفته بودم. ما سعی کردیم درست از لحظه سقوط صدام، فعالیتمان را شروع کنیم. من همراه با گروهی از رزمندگان سپاه بدر که در داخل عراق مستقر بودند، از طریق مرحوم آقای سیدعبدالعزیز حکیم و همراه با آقای حیدری، وارد شهر کوت شدم و نهایتا به بغداد رفتم. برادران دیگر هم از سایر محورها، وارد عراق شدند. ما پس از ورود به عراق، تلاش کردیم تا مقدمات برگزاری مراسم زیارت اربعین حسینی(ع) را تدارک ببینیم، تا شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم در چهارچوب این مراسم وارد عراق شود، ولی شرایط و اوضاع به گونه‌ای بود که نتوانستیم این کار را بکنیم و ناچار شدیم سفر ایشان را به وقت دیگری موکول کنیم.   برخی از سران کشورهای جهان و نیز سازمان ملل، آیت‌الله حکیم را رئیس‌جمهور احتمالی عراق می‌دانستند و به خاطر اوضاع ناآرام عراق، در مورد بازگشتشان به این کشور هشدار می‌دادند. شهید در برابر این هشدارها، چه واکنشی نشان می‌داد؟ به نظر من شأن آیت‌الله حکیم، بسیار بالاتر از ریاست‌جمهوری، یا هر مقام حکومتی دیگری بود. ایشان نماد بزرگ دینی و ملی مردم عراق بود. البته همان‌طور که اشاره کردید، خیلی‌ها درباره بازگشت به ایشان هشدار دادند. شهید با آنکه خود بسیار صاحب‌نظر و در تصمیم‌گیری‌هایش قاطع بود، ولی در هر امری با اطرافیانش مشورت و رایزنی می‌کرد و دیدگاه‌های منطقی و مستدل را می‌پذیرفت و هرگز استبداد به خرج نمی‌داد. در مورد بازگشت ایشان به عراق، بعضی از مشاوران و همکاران ایشان مردد بودند، اما مسئولان جمهوری اسلامی، سوریه و کویت به‌شدت مخالف بودند. شهید ملت عراق را پشتوانه اصلی قیام خود می‌دانست و درنگ از حضور در میان مردم عراق را جایز نمی‌دانست. مخصوصا که مردم پس از فروپاشی رژیم حزب بعث، به خیابان‌ها ریختند و تظاهرات میلیونی برپا کردند. ایشان این احساس را داشت که اگر غیبت او در عراق طولانی شود، ممکن است سوءبرداشت شود و مردم در این مورد ابهاماتی پیدا کنند و نتوانند کسی را پیدا کنند که آنها را راهنمایی کند و راه و چاره را به آنها نشان بدهد؛ لذا تصمیم گرفت تا به عراق برگردد و خلأ رهبری را پر کند و به اوضاع آشفته کشور سروسامان بدهد. زمانی هم که وارد عراق شد، توانست رهبری را در دست بگیرد و با طرح شعار مقاومت سیاسی علیه اشغالگران، به کشمکش‌های خطرناکی که امکان داشت آسیب‌های جدی به مردم عراق بزنند، پایان بدهد. شاید همین طرح موضوع مقاومت سیاسی، باعث ترور او شد. ایشان در مخالفت با اشغال عراق و هرگونه نشانه‌های اشغالگری کشور، موضعی انعطاف‌ناپذیر داشت و توانست جهت‌گیری فعالیت‌های سیاسی گوناگون را به نحو مطلوبی کنترل و هدایت کند. از جمله این اقدامات، استقرار در نجف و سازمان‌دهی حوزه علمیه در چهارچوب همکاری و مشورت با مراجع بزرگ بود. توطئه‌ها و طرح‌های تداوم اشغال طولانی عراق، با برنامه‌های عالی شهید، ناکام ماندند. ایشان توانست مردم عراق را بسیج کند و آنها را در مسیر صحیح قرار دهد؛ در نتیجه مسئولان عراق توانستند در برابر اشغالگران، مواضع اصولی و محکمی را اتخاذ کنند و نهایتا آنان را به عقب برانند و خود زمام امور را در دست بگیرند.