سلطنت چگونه به رضاخان رسید؟

9 آبان 1304 در مجلس چه گذشت؟

در روز 9 آبان 1304 گروهی از نمایندگان مجلس پنجم، ماده واحده‌ای را به مجلس تقدیم کردند و طی آن خواستار انتقال قدرت از قاجار به پهلوی شدند. در این ماده واحده آمده بود مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجار را اعلام و اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی منتقل می‌کند. این طرح به محض اعلام شدن، مخالفت و موافقت نمایندگانی را به دنبال داشت
9 آبان 1304 در مجلس چه گذشت؟
 
در روز 9 آبان 1304 گروهی از نمایندگان مجلس پنجم، ماده واحده‌ای را به مجلس تقدیم کردند و طی آن خواستار انتقال قدرت از قاجار به پهلوی شدند. در این ماده واحده آمده بود مجلس به خاطر سعادت ملت، خلع قاجار را اعلام و اداره موقت کشور را در محدوده قانون اساسی و قوانین نافذ به آقای رضاخان پهلوی منتقل می‌کند. این طرح به محض اعلام شدن، مخالفت و موافقت نمایندگانی را به دنبال داشت. گذشته از اکثریت نمایندگان که با سیاست‌های خاص رضاشاه، به او اعتماد کرده بودند، اقلیتی با تیزبینی به اهداف رضاشاه پی برده و از همان ابتدای اعلام طرح، مخالفت خود را اعلام داشتند. مهم‌ترین مخالفین این طرح، عبارت بودند از آیت‌الله مدرس، دکتر مصدق، تقی‌زاده، دولت‌آبادی و حسین علا.
 
آیت‌الله مدرس، اولین مخالف تغییر سلطنت
اولین مخالف انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی، آیت‌الله مدرس بود. مدرس پیش از آن نیز بر سر مسائلی چون تشکیل حکومت جمهوری با رضاشاه به مخالفت برخاسته بود و به خوبی از اهداف سیاسی رضاشاه آگاه بود. بنابراین وقتی ماده واحده انتقال سلطنت مطرح شد مدرس گفت اعتراض نظامنامه‌ای دارم. گفته می‌شود وقتی مدرس اعتراض خود را اعلام نمود، برخورد تدین به عنوان رئیس مجلس چندان مناسب و شایسته نبود. بنابر شواهد برجا مانده «تدین که مثل شمر بود می‌خواست نگذارد. گفت کدام ماده نظامنامه؟ او گفت اعتراض من این است که این کار بر خلاف قانون اساسی است. تدین گفت این که نظامنامه نیست. گفت همین که سلطنت را عوض بکنند این برخلاف قانون اساسی است. اصلا نباید صحبتش بشود. تدین گفت کجای نظامنامه؟ مدرس هم قهر کرد و رفت».1
 
همان‌طور که می‌توان به خوبی از صحبت‌های مدرس استنباط نمود، مشاهده می‌شود که مهم‌ترین وجه مخالفت آیت‌الله مدرس با موضوع ماده واحده، مغایرت آن با قانون بود؛ از همین رو با فریادی رسا اعلام داشت اگر حتی صدهزار رأی مثبت هم بیاورید باز کارتان مغایر قانون اساسی است. به عبارتی مدرس، اگر چه از نظر سیاسی با رضاشاه مخالف بود، تلاش نمود از موضع قانونی با او مقابله کند. او معتقد بود باید اول تکلیف انتخاب رئیس را معین کرد و این مقدم است، اما تدین و اکثریت مجلس بر آن بودند چون مسئله فوری مطرح است و اگر بر طبق آیین‌نامه به انتخاب رئیس مبادرت نمایند چند روز به طول می‌انجامد، با نایب رئیس هم می‌شود مجلس را اداره کرد.2 در نهایت مخالفت مدرس به جایی نرسید و همین موضوع باعث قهر و خارج شدن او از صحن مجلس شد.
 
تقی‌زاده دومین سخنگوی مخالفان
حسن تقی‌زاده دومین فردی بود که به عنوان سخنگوی مخالفان پشت تریبون رفت. البته گویا بنا بود پیش از او دکتر مصدق صحبت کند، اما مصدق «جای خود را به تقی‌زاده داد تا بلکه بتواند مدرس را قانع کند مجلس بماند و در مخالفت با لایحه به سخنرانی بپردازد، اما در این کار موفق نشد».3 تقی‌زاده هم از بعد قانونی، با ماده واحده انتقال سلطنت به مخالفت پرداخت و معتقد بود این قانون مغایر با قانون اساسی کشور است. او خود در باب صحبت‌هایش در آن روز آورده است: «من هم گفتم این کار که می‌خواهید بکنید برخلاف قانون اساسی و صلاح مملکت است. بین خودشان ترتیبی داده بودند که هر مخالفی که صحبت می‌کرد از موافقین به آن مخالف جواب می‌داد».4 تقی‌زاده در پایان صحبت‌های خود پیشنهاد داد که این موضوع به یک کمیسیون ارجاع داده شود تا بلکه راه‌حل بهتر و منطقی‌تری پیدا شود که این پیشنهاد مورد موافقت قرار نگرفت.
 
مصدق در نطقی که از جایگاه مخالف ایراد نمود، فریاد برآورد که «اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود... اگر سرم را ببرند و اندام‌های بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد». بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول می‌کنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست‌وزیر و هم فرمانروا؟ اگر نظر و قصد آقایان این است این «ارتجاع صرف است، استبداد خالص است» چنین نظامی «حتی در زنگبار هم وجود ندارد»  
دکتر مصدق هم به مخالفت برخاست
مصدق حقوق خوانده بود. مرد قانون بود. طبیعی است که او هم به صلابت آیت‌الله مدرس و تقی‌زاده و چه بسا بیشتر از منظر قانونی به مخالفت با لایحه انتقال سلطنت بپردازد. مصدق در نطقی که از جایگاه مخالف ایراد نمود، فریاد برآورد که «اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود (در اینجا با صدای بلند فریاد می‌زند) «اگر سرم را ببرند و اندام‌های بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد». بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول می‌کنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست‌وزیر و هم فرمانروا؟ اگر نظر و قصد آقایان این است این «ارتجاع صرف است، استبداد خالص است» چنین نظامی «حتی در زنگبار هم وجود ندارد».5
 
البته مصدق در ابتدای صحبت‌های خود، عدم اعتماد و امید به سلطنت قاجار را نیز گوشزد نمود و اعلام داشت که امیدی به سلطنت قاجار ندارد و آن را پایان‌یافته می‌بیند، اما این دلیل نمی‌شود که از بعد غیرقانونی به حل موضوع پرداخت؛ زیرا به‌زعم مصدق، رضاشاه مستعد دیکتاتوری بود. مصدق نیز در نهایت بعد از اعلام مواضع خود، مجلس را ترک کرد؛ بعد از آن علی‌اکبر داور، از موافقان طرح، با او صحبت نمود و گفت: «من خدا را شاهد می‌گیرم که تغییر این مواد موافق مصالح مملکت است و به ایرادات مصدق پاسخ گفت»،6 اما این صحبت‌ها تأثیری در تغییر رأی مصدق نداشت.
 
دولت‌آبادی: می‌خواهند هوچیگری کنند
بعد از مصدق چند مخالف دیگر نیز به اعلام دیدگاه‌های خود پرداختند که یحیی دولت‌آبادی یکی از آنان بود. البته گفته می‌شود او در مخالفت با لایحه به صراحت و قاطعیت مصدق و مدرس صحبت نکرد؛ با این حال او نیز در بیان مواضع خود اعلام داشت: «پس از اسکات کسانی که می‌خواهند هوچیگری نمایند می‌گویم وقتی قانون اساسی در این عمارت نوشته می‌شد و آن وقت هم فشار کمتر از حالا نبود»7 دولت‌آبادی هم بسان دیگر مخالفان، لایحه انتقال سلطنت را غیرقانونی می‌دانست و معتقد بود که عده‌ای درصدد ساکت کردن اجباری مخالفین هستند؛ از همین رو در ابتدای صحبت‌های خود نیز به این موضوع اشاره کرد و سپس به اصل مطلب پرداخت. او در ادامه گفت: «که قجر رفت خدا و عملیات او را برد سردار سپه می‌آید خدا و عملیات خودش، او را می‌آورد پس چرا من در صف مخالفین هستم چون که غیر از این دو سیمی هم هست که نامش قانون است که نمی‌دانم کدام ماده از مواد آن به ما اجازه می‌دهد در این کار بدین صورت مداخله نماییم و برخلاف قسمی که در همین موضوع یاد کرده‌ایم رفتار کنیم و در این زمینه مخالفت خود را بیان کرده می‌نشینم.»8 البته دولت‌آبادی نیز با حکومت قاجار مخالف بود و در باب بی‌اساسی آن هم صحبت زیادی کرد. او گفت: «من از آن اشخاصی هستم که سلطنت قاجاریه را منقرض می‌دانم و از اول هم به آنها عقیده نداشتم.»9
 
بعد از دولت‌آبادی، حسین علا نیز به عنوان مخالف صحبت کرد و قرار بود چند نفر دیگر نیز از آن موضع به بیان نظرات خود بپردازند که یکی از آنها مشیرالدوله بود، اما این اتفاق محقق نشد. درواقع مخالفین از جمله مصدق، تقی‌زاده و حسین علا یک روز پیش از آنکه در مجلس حضور یابند در خانه مشیرالدوله گرد هم آمده و بعد از بحث طولانی، مواضع خود را مشخص نمودند، اما مشیرالدوله همان جا اعلام کرد که به مجلس نمی‌رود و در این رابطه صحبت نمی‌کند. بر این اساس به‌رغم تلاش مخالفان، ماده واحده انقراض قاجار با هشتاد رأی موافق در برابر پنج رأی مخالف مدرس، مصدق، تقی‌زاده، دولت‌آبادی و علا به تصویب رسید و رضاشاه شاه ایران گردید؛ البته در میان مخالفان، از کسانی چون سیدمحمدرضا مساوات، مستوفی‌الممالک و میرزا حسین‌خان موتمن‌الملک پیرنیا نیز نام برده شده است، اما مخالفین جدی به همان پنج نفری که در مجلس به بیان دیدگاه‌های خود پرداختند محدود بود.
 
سخن نهایی
 ماده واحده انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در حالی تصویب شد که رضاشاه پیش از آن به طرق مختلف، نظر مردم و اقشار مختلف سیاسی و اجتماعی را به سوی خود جلب نموده بود. او با ترتیب دادن چند سفر زیارتی و دیدار با علمای قم، تلاش نمود خود را فردی مذهبی و مقید به دین نشان دهد. سپس با فائق آمدن بر قدرت‌های محلی دست‌نشانده و برقراری امنیت، اقتدار خود را در برابر هرج و مرج داخلی به نمایش گذاشت. در این شرایط رضاشاه امیدوار بود بتواند قدرت را به دست گیرد. گام اول این هدف با طرح شعار استقرار جمهوری‌ برداشته شد، اما این طرح با زیرکی و هوشیاری کسانی چون آیت‌الله مدرس، نقش برآب شد. به دنبال این شکست، رضاشاه موضوع انتقال سلطنت را مطرح نمود که زمینه انتقال آن با اقداماتی چون تهدید نمایندگان، تطمیع برخی از گروه‌ها، اقدامات نمایشی در ایجاد آرامش در کشور و مهم‌تر از همه تقلب در انتخابات مجلس پنجم فراهم شده بود، ازاین‌رو جای تعجب نیست که این طرح با هشتاد رأی موافق در برابر پنج رأی مخالف به تصویب رسید.
 
آیت‌الله مدرس و چند تن از نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
آیت‌الله مدرس و چند تن از نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
شماره آرشیو: 645-8ع

پی نوشت:
1. سیدحسن تقی‌زاده، زندگی طوفانی: خاطرات سید حسن تقی‌زاده، به کوشش ایرج افشار، ص 224.
2. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 233.
3. محمدعلی کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1372، چ دوم، ص 65.
4. سیدحسن تقی‌زاده، همان، ص 224.
5. محمدعلی کاتوزیان، همان، ص 66.
6. سیدجلال‌الدین مدنی، همان، ص 235.
7. یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج 4، تهران، انتشارات عطار، 1362، ص 386.
8. همان، ص 286.
9. سیدجلال‌الدین مدنی، همان، ص 235. https://iichs.ir/vdcd.n0j2yt0sxa26y.html
iichs.ir/vdcd.n0j2yt0sxa26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما