این قلندرانِ حقیقت...
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در روزگاری به سر میبریم که میتوان سیمای کوچک جنگلی و یارانش را بس شفافتر به نظاره نشست و مکانت تاریخی این طایفه را به سهولتی افزون دریافت. از قضا در شرایط امروزِ ایران، بیش از هر زمان دیگر میتوان به راز نیکنامی و محبوبیت «میرزا یونس» پی بُرد و آن را دستمایه عبرتاندوزی ساخت. او 104 سال پیش و در بورانِ حرکت به سوی کوههای تالش از پای افتاد، اما آرمان خویش را فروننهاد. وی در عمر نسبتا کوتاه خویش، با استعمار و استبدادِ وابسته بدان، به ستیزه برخاست و در این طریق بسا تهمتها را به جا خرید؛ از یاغیگری و جداییطلبی و چپگرایی تا خرافهپرستی و سادهلوحی و تکروی و... الخ. و مگر گام زدن در چنین طریقی دشوار، بدون تحمل این همه مقدور است؟ بهرغم آنچه تداعی کردیم، قهرمان ما و حامیانش در دوران کوتاه اعلام جمهوری در رشت، کارنامهای موفق از یک حکومت دینی، مردمی و خدوم را به تاریخ سپردند؛ تا جایی که همچنان یادها و یادمانهای آن، سینه به سینه به نسلهای جدید منتقل میگردد.
در تصویر کمتر دیدهشده فوقآمده، میرزا یونس استادسرایی (کوچکخان جنگلی)، در کنار چند تن از اعضای هیئت اتحاد اسلام و همراهانش دیده میشود. او در این فتره، دوران کامیابی نهضت خویش را تجربه میکند و چندی بعد، به روزهای جدایی و تنهایی میرسد و نهایتا میان سَر و بدن یخزدهاش، مدتی فاصله میافتد!
تنها میماند تذکار به این مهم که دستی که این «قلندران حقیقت» را پراکَند و آنان را کشته و زندانی و مخفی خواست، همچنان درصدد تحمیل به ایران است و اگر مجال یابد، رفتار خویش با جنبش دینی و مردمی جنگل را تکرار خواهد ساخت!
یاد میرزا کوچکخان جنگلی و جوانمردانی که صادقانه به همراهیاش پای فشردند گرامی و جاودان باد.