«می‌ترسیم روزی وزارت مرجعیت درست کنند و فتوا هم بدهند»!/ در این مملکت آزادی سیاسی نیست، ولی آزادی مذهب، زنان و مجلات فاسد هست!/ «مسلمانان شیعه و سنی باید متحد شده و علیه یهود دشمن مشترک مبارزه کنند»/ تشخیص اینکه چه لایحه‌ای با اسلام منطبق است یا نیست با مراجع است نه مجله «زن روز»!/ «آقای خمینی مگر چه گفته بود غیر از اینکه می‌فرمود باید خلاف آیه قرآن رفتار نشود»؟!/ اعلیحضرتا! ملت در ناراحتی به‌سر می‌برد و ناراضی است!/ ای خدا صدای مرا به گوش شاه برسان...!/ به زور نمی‌شود محبت خمینی را از دل‌ها بیرون کرد...!/ خودشان می‌گویند آزادی مگر ما آزاد نیستیم؟!/ دستور دین به رعایت حجاب
13 دی 1345

«می‌ترسیم روزی وزارت مرجعیت درست کنند و فتوا هم بدهند»!

در یک سند ساواک به تاریخ گزارش 13 دی 1345 می‌خوانیم «ساعت 13:30 روز 9 /10 /45 محمد مفتح در مسجد جامع منبر رفت و مواردی به شرح زیر در منبر خود عنوان کرد: "درباره کتاب غرب‌زدگی و توضیحی نسبت به مطالب کتاب و اینکه دستگاه دستور داد این کتاب را از بین مردم جمع کنند سپس اظهار داشت شخصی به نام افشین مقالاتی در مجله فردوسی علیه کتاب غرب‌زدگی نوشت و چون مطالب ناروایی درباره اسلام و اعراب در این مقالات می‌نوشت عده‌ای از مردم دین‌دار و متعصب تهران اعتراض کردند تا مجبور شدند از این رسوایی جلوگیری نمودند".»
این سند به نقل از مفتح می‌افزاید: «آن‌گاه نام‌برده دنباله اظهارات خود اضافه کرد: مدتی قبل شخصی در یک برنامه مذهبی رادیویی یک مسئله دینی از گوینده رادیو سؤال می‌کند باین ترتیب که آن شخص می‌گوید: اگر مسلمانی ندانسته از ظرف و دست یک نفر یهودی آب بنوشد و سپس متوجه یهودی بودن طرف بشود، تکلیف چیست؟ لذا گوینده رادیو در جواب می‌گوید: چون یهودی هم ایرانی و برادر ما می‌باشد اشکالی ندارد».
این گزارش می‌افزاید: «سپس محمد مفتح خطاب به مردم با صدای بلند اظهار داشت: این حرف حساب شد که گوینده رادیو یک فرد لامذهب باید جواب مسئله دینی را بگوید؟ ما می‌ترسیم یک موقع هم امام جماعت و واعظ مسلمین یک فرد اروپايی باشد و یک وزارت مرجعیت هم درست کنند و فتوا بدهند».
 
در این مملکت آزادی سیاسی نیست، ولی آزادی مذهب، زنان و مجلات فاسد هست!
در ادامه سند آمده است: نام‌برده در آخر منبر خود گفت: در این مملکت هم آزادی نیست، ولی آزادی مذهب، آزادی زنان و آزادی مجلات فاسد هست، اما آزادی سیاسی نیست. اگر کسی حرف بزند به یک سناتور به یک وزیر برمی‌خورد و انسان را بدون چون و چرا می‌گیرند و به قصر و قزل قلعه می‌فرستند. آیا این معنی آزادی است؟ نه به خدا ... ضمنا در خلال صحبت‌های خود گفت: در حدود ده سال قبل یک نویسنده (بدون ذکر نام) درباره آزادی مذهب و مجلات کتاب‌های زشت و ناروایی نوشت، ولی هیچ کس از او جلوگیری نکرد».
 
«مسلمانان شیعه و سنی باید متحد شده و علیه یهود دشمن مشترک مبارزه کنند»
در بند دیگری از این سند درباره اظهارات شهيد مفتح در روز 12 دی آمده است: در ساعت 13:45 روز  12 /10 /45 محمد مفتح در مسجد جامع کرمان منبر رفت و مطالبی به شرح زیر در منبر خود اظهار داشت: ...انتقاد از یهود بر اینکه چندی پیش فلسطین را تصرف نمودند و دشمن مسلمانان هستند و اکنون نیز درصدد می‌باشند که ممالک دیگر اسلامی، یعنی عراق ـ حجاز ـ اردن و ایران را تصرف کنند، ولی مسلمانان یعنی شیعه و سنی باید دست به دست هم داده و در مقابل یهود که یک دشمن قوی می‌باشد مبارزه کنند و خلاصه نگذاریم دین و استقلال ما را بگیرند. سپس در این مورد اضافه کرد که آیت‌الله بروجردی تا زنده بود همیشه داد می‌زد که سنی و شیعه باید متحد باشند تا بتوانند در مقابل یهود مقاومت کنند
 
تشخیص اینکه چه لایحه‌ای با اسلام منطبق است یا نیست با مراجع است نه مجله «زن روز»!
درباره مجلس شورای ملی ایران و اینکه در دو سال قبل پانزده نفر نماینده در مجلس پیدا شدند و لایحه چهل ماده‌ای تسلیم مجلس کردند که زن باید در ارث مساوی مرد باشد، طلاق باید به دست زن باشد، زن باید آزاد باشد و امثال آن، که البته من نمی‌خواهم از ادب خارج شوم، ولی نمی‌دانم چه بگویم که چه رسوایی به بار آوردند تا اینکه حوزه علمیه قم و مردم تهران و تمام مردم ایران به سر و صدا درآمدند که آخر ما مسلمانیم که کشور ما شیعه است چطور می‌شود چنین لایحه‌ای تسلیم مجلس بشود؟ ما جلوگیری خواهیم کرد. آن‌گاه نام‌برده اظهار داشت: برابر اصل دوم متمم قانون اساسی ایران لایحه‌ای که مخالف قرآن و دین اسلام است نباید در مجلس تصویب شود و تشخیص اینکه چنین لایحه‌ای مخالف قرآن هست یا نیست با علما و مراجع تقلید است نه با مجله «زن روز».[1]
 
«آقای خمینی مگر چه گفته بود غیر از اینکه می‌فرمود باید خلاف آیه قرآن رفتار نشود»؟!
در یک سند ساواک به تاریخ 13 دی 1345 بخشی از سخنان شیخ غلامحسین جعفری در محل مسجد جامع به همین تاریخ ذکر و به نقل از وی آمده است: این را خواهش می‌کنم همه توجه داشته باشید و عرض می‌کنم این خبری است که اظهار گردید. این قسمت را من نقل می‌کنم از مجله «خواندنی‌ها» سنه 1335ش در روز عید غدیر بیانات اعلیحضرت همایونی خطاب به آقایان علما و حجج اسلام در روز عید غدیر اینها فرمایشات شاه[2] است: «من خوش‌بختم که می‌بینم یک روح وحدتی در بین مردم پیدا شده است و رفته رفته به حقوق خود آشنا شده‌اند بیانات آقایان نیز گواه این موضوع است آقایان بهتر می‌دانند ... تدابیر خوب تدابیر بد دسته اخیر هم دو تیره بوده‌اند آنهایی که بدی کرده‌اند و آنهایی که موفق به بدی نشده‌اند به نظر من مسئولیت آن دسته که بدی کرده‌اند بیشتر متوجه ملت و مردم است که اجازه بدی به زمام‌داران داده‌اند؛ زیرا ملت نباید نسبت به اعمال زمامداران خود بی‌طرف بمانند، ولی اگر دید دولت‌ها حقوق او را پایمال کرده و قوانین را نقض می‌نمایند، باید قیام بکند و به زمام‌داران اجازه ندهد که به حدود و حقوق وی تجاوز کنند. آری ملت باید به حقوق خود آشنا باشد تا در هنگام تجاوز بتواند از آن جلوگیری کند. یکی از وظایف عمده آقایان حجج اسلام هم بیدار کردن مردم و آشنا کردن آنان به حقوق قانونی خویش است تا در نتیجه دولت‌ها و زمام‌داران نتوانند به اعمال بی‌رویه و خلاف قانون مبادرت کنند. توفیق آقایان را در این وظیفه ملی و سعادت ملت ایران را خواستارم».
این سند به نقل از شیخ غلامحسین جعفری می‌افزاید: «این هم فرمایش شاه مملکت. خب پس وظیفه ما این است ... حالا من این معنی را عرض می‌کنم که من دلم می‌خواست عرایض من به نظر شاه برسد و مطلب معلوم شود که چیست آقای خمینی عزیز ما مگر برای چه بود غیر از اینکه می‌گفت آقا خود اعلیحضرت اجازه داده که اهل علم صحبت بکنند که اهل علم مردم را ارشاد بکنند. اهل علم مردم را متوجه بکنند و مردم هم نباید اجازه بدهند هر طور هر کاری بخواهند بکنند. خب آقای خمینی مگر چه گفته بود غیر از اینکه می‌فرمود: باید خلاف آیه قرآن رفتار نشود؛ خلاف قانون اساسی رفتار نشود. در دفعه اول که انجمن ایالتی و ولایتی بود... بعد هم دوباره در قضیه‌ای که تبعیدش کردند در آن وقت هم به عنوان اینکه بابا «الاسلام یعلو ولا یعلی علیه‌» اسلام به راه کفر نبایستی برود. کفر نباید مسلط بر اسلام شود؛ در نتیجه کاپیتولاسیون قضیه مصونیت آمریکایی‌ها ... چه معنی دارد؟
 
اعلیحضرتا! ملت در ناراحتی به‌سر می‌برد و ناراضی است!
حالا اگر بنده عرض می‌کنم صحبت می‌کنم بیان می‌کنم خدا را شاهد می‌گیرم فقط برای ادای وظیفه است. بنده عقیده‌ام این است که اگر این مأمورین که گزارش می‌دهند مخصوصا دستور داده‌ام این معنا را آورده‌ام؛ یعنی ضبط صوت آورده‌اند حرف‌های من ضبط بشود و بعد دلم می‌خواهد این حرف‌های بنده را در حضور خود شاه گفته بشود متوجه بشود که افراد ملتش این طوری هستند. آقا اعلیحضرتا ملت در ناراحتی به‌سر می‌برد ملت ناراضی هستند من نمی‌دانم نمی‌دانید شما؟ اگر نمی‌دانید منفکید شما چرا نباید بدانید؟ اگر می‌دانید و با دانستن شما این کار می‌شود ظلم می‌گردد چطور باید دردمان را بگوییم؟ ای امام زمان خودت به درد ما دوا بکن. خودت به داد ما برس. ما در نهایت سختی و فشار ... هستیم و چاره‌ای هم نداریم؛ دادرسی هم نداریم ...
 
ای خدا صدای مرا به گوش شاه برسان...!
ای امیرالمؤمنین، ای بزرگوار، ای صاحب تقوا و فضیلت، ای آقایی که برای تقوا و فضیلت کشته شدی، برای احیاي عدالت اجتماعی کشته شدی، آقا امروز این طوری شده است.
ای خدا صدای مرا به گوش شاه برسان، بلکه متوجه بشود بنده را. بخواهد بگوید چه دردی داری می‌گویم آقا اعلیحضرتا مردم ناراضی‌اند، گرفتارند، مردم صدایشان به گوش شما نمی‌رسد. به درد مردم اگر می‌توانی برس. بابا این رسمش نیست
 
به زور نمی‌شود محبت خمینی را از دل‌ها بیرون کرد...!
من می‌گفتم که آقا، آقای خمینی محبوبیت داشت مردم دوستش دارند دوست دارند آقا این قلب مردم پر از محبت آقای خمینی است این را به زور که نمی‌توان از تو دل مردم درآورد. حالا فرض بفرمایید که مثلا قدغن کرده شد دیگر کسی نام خمینی را نبرد. مگر به نبردن اسمش، اسمش محو می‌شود؟ من یک چیزی می‌خواستم عرض کنم من می‌گفتم که امروز روز بیست‌ویکم است این معنا را عرض می‌کنم به گوششان برسد.
بنده از [طرف] تمام این مردم (گریه حضار) [می‌خواهم] اعلیحضرتا دستور بدهید اسباب تشریف آوردن آیت‌الله خمینی فراهم بشود و آیت‌الله خمینی تشریف بیاورد ایران. خدمت‌گزار است خدمت می‌کند. یک همچنین وجود را شما باید حفظ کنید. خدمت‌گزار را باید پاداش بدهید نه اینکه خدمت‌گزار را بدهند از مملکت بیرون کنند. چرا؟ به واسطه اینکه به قول خودتان اعلیحضرتا باید مردم را بیدار بکند من نگم اون نگه اون نگه باید خود اعلیحضرت همایونی فردا در روز قیامت بگوید که چرا نگفتید مسئولیت داشته باشم خدا شاهد است من احساس مسئولیت کردم برای خودم مسئولیت دارد برای من.
بار خدایا، امیدوارم ان‌شاءالله که خدا به قلب اعلیحضرت بیندازد که به‌زودی دستور بدهد این محبوب مردم آقای خمینی (گریه حضار) اسباب تشریف آوردنشان را فراهم بکند و ایشان تشریف بیاورند. (آمین جمعیت‌).[3]
 
خودشان می‌گویند آزادی مگر ما آزاد نیستیم؟!
در یک سند دیگر به تاریخ گزارش 13 دی 1345 آمده است: «در ساعت 12:45 روز 11/ 10/ 45 شیخ غلامحسین جعفری میکروفون را به‌دست گرفته و گفت: ... عده‌ای از رفقا به من می‌گویند که شما قدری آرام صحبت بکنید. من گفتم که چیزی نمی‌گویم به جز حقیقت. ما با کسی دشمنی نداریم. ما خیرخواه آنها هستیم. ما راهنمایی می‌کنیم. می‌گوییم راه این است؛ چاه این است؛ وظیفه شما این است و در ثانی خودشان می‌گویند: آزادی. مگر ما آزاد نیستیم؟ آن وقت سازمان زنان آزادانه هر چه بخواهند بکنند و از آزادی استفاده نمایند. بعد اضافه نمود: اینها دارند قرآن را از بین می‌برند؛ دین را لگد مال کردند. ما وظیفه داریم که از حریم قرآن دفاع کنیم؛ زیرا احکام قرآن را از بین می‌برند و می‌خواهند دین دیگر بیاورند.[4]
 
دستور دین به رعایت حجاب
بر اساس یک سند ساواک به تاریخ 13 دی 1345 درباره شیخ علی محمد ساوجی.[5] «نام‌برده بالا بالاى منبر در برازجان بحث خود را درباره حجاب شروع نمود و اظهار داشت که از پیغمبراکرم(ص) دستور است که تمام زنان و دختران بایستى پوشیده باشند در صورتی که امروزه می‌بینید که تمام دختران با چه طرز لباس به مدرسه می‌روند و چطور خود را آرایش می‌کنند. در اینجا بنده نمی‌خواهم بیش از این وارد بحث شوم، ولى شماها خودتان اهل مطالعه هستید و مجله می‌خوانید و از وضعیات به طور کلى آگاهید.
در «نظریه رهبر عملیات» نیز آمده است: على موحد ساوجى از اول ماه رمضان به برازجان آمده و درباره سوابق گذشته او هیچ گونه اطلاعى در دست نیست. نام‌برده بالا برابر گزارش مأمور مذکور در بعضى مواقع انتقاداتى می‌کند و نام او جزء اسامى روحانیون ممنوع‌المنبر نمی‌باشد.[6]
در یک سند دیگر به تاریخ گزارش 13 دی 1345 می‌خوانیم: درباره موحدی ساوجی «در ساعت 21:30 مورخه 7/ 10/ 45 نام‌برده بالا روى منبر در برازجان ضمن سخنانش اظهار نمود که چرا در مدرسه‌ها به جاى قرآن مراسم جشن مهرگان را به دانش‌آموزان می‌آموزند این کار چه لزومى دارد و سپس در مورد علم روحانیت و علم امروزى شمه‌اى بیان و در پایان اضافه نموده مطالبى که بنده روى منبر می‌گویم بنا به گفته آقاى گلپایگانى[7] مقیم قم می‌باشد که به من توصیه نموده‌اند به سمع شنوندگان برسانم».
در «نظریه مأمور» این سند آمده است: ایشان در مباحثات با اشخاص علم امروزى را علم مادى و علم روحانى را علم اخلاق می‌دانند.
در «نظریه رهبر عملیات» نیز می‌خوانیم: با توجه به مراتب فوق نام‌برده مایل است ضمن سخن‌ها انتقاداتى بگیرد و از مشخصات بیشتر گلپایگانى اطلاعى در دست نیست و نام او در صورت اسامى روحانیون مخالف قید نگردیده[8] و روشن نشده افکار وى از کجا سرچشمه می‌گیرد و چرا علم امروزى را علم مادى می‌داند.[9]

پي‌نوشت‌ها:
 
[1] . شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح به روایت اسناد ساواک، ص 103.
[2] . آقای عزت‌شاهی در خاطرات خود می‌گوید: «من یکی از شماره‌های مجله خواندنی‌ها را پیدا کردم که تاریخش مربوط به زمان اشغال ایران توسط قوای متفقین بود. در این مجله سخنی از محمدرضا پهلوی درج شده بود که از روحانیت تجلیل کرده بود؛ گفته بود که روحانیت طرفدار استقلال مملکت است، هر وقت مملکت در معرض خطر و در لب پرتگاه قرار گرفته است، این روحانیون آن را نجات داده‌اند حالا هم که من از روحانیت می‌خواهم که اولیای امور را نصیحت کنند، تذکر بدهند. متن سخنرانی شاه را کپی گرفتم و در اختیار آقای جعفری قرار دادم. او خواند و برایش جالب بود» ... «روز بیست‌ویکم او با یک بقچه زیر بغل وارد مسجد شد. به پای منبر که رسید گفت: "بالاخره اگر ما بخواهیم داخل آب برویم خیس می‌شویم، من هم الان کفنم را آورده‌ام چراکه می‌خواهم حرف‌هایی بگویم که شاید سوزمانی‌ها [آیت‌‌الله جعفری برای شکستن تکبر و نخوت مأموران ساواک به عمد آنها را به این نام می‌خواند] را خوش نیاید و بخواهند مرا بزنند". بعد سینه‌اش را باز کرد و گفت: "اگر می‌خواهید بزنید، به همین‌جا بزنید، تا لااقل در جا در همین مسجد بمیرم، من مجبورم که به نصیحت شاه عمل کنم؛ چراکه می‌ترسم در روز آخرت یقه‌ام را بگیرد و بگوید: من که گفته بودم نصیحت کنید، پس چرا نکردید". سپس آقای جعفری شروع به خواندن متن سخنرانی شاه کرد و گفت: "حالا من می‌گویم شاه زمانی که این حرف‌ها را زد، دستمال ابریشمی در دست داشت. آن موقع ضعیف بود. نه تانکی داشت نه ارتشی، نه آمریکا پشت سرش بود و... اما الان قدرت دارد. ارتش دارد. توپ و تانک دارد. آمریکا از او حمایت می‌کند. پس دیگر روحانیت به درد نمی‌خورد و باید خفه شود. خمینی تبعید شود. در مملکت تمام قوانین ضد اسلامی پیاده شود؟ ... خدایا تو شاهد باش که من تکلیفم را انجام دادم و آنچه شرط بلاغ است گفتم تا در روز قیامت گیر نباشم».
رک: خاطرات عزت‌شاهی، تدوین و تحقیق محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1385، صص 37 و 38.
[3] . پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 295.
[4] . آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک، ص 119.
[5] . حجت‌الاسلام موحدى ساوجى فرزند مهدى در 15 فروردین 1322 در ساوه به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. وى ابتدا در مکتب‌خانه درس خواند و پس از دبیرستان به دلیل مشکلات مالى مدتى در تهران به کار مشغول شد. از سال 1340 وارد حوزه علمیه مشهد شد و در سال 1343 راهى قم شد و از محضر علمایى چون اشتهاردى، اراکى، نورى همدانى، فاضل لنکرانى، محقق داماد و گلپایگانى بهره برد. در سال 1342 در پى سخنرانى در ساوه در اعتراض به دستگیرى امام(ره) بازداشت شد و پس از یک ماه آزاد گردید. پس از تبعید امام وى سفرهاى تبلیغى متعددى به نقاط مختلف کشور از جمله برازجان انجام داد. وى در سال 51 پس از یک سخنرانى در مسجد سید عزیزالله تهران دستگیر و شکنجه شد و در سال 52 آزاد گردید. در اغلب بیانیه‌هاى سال‌هاى 56 و 57 علما و روحانیون مبارز، نام ایشان دیده مى‌شود. پس از انقلاب از طرف امام به عنوان امام جمعه ساوه منصوب شد و از دوره اول تا سوم مجلس به عنوان نماینده مردم ساوه و دوره چهارم و پنجم به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى فعالیت نمود و سرانجام در مردادماه 1380 در سانحه تصادف به دیار باقى شتافت. از ایشان کتبى نیز بر جا مانده است از جمله آفریدگار – بررسى تحلیلى ولایتعهدى امام رضا(ع) - ترجمه و تحقیق شرح امالى شیخ مفید.
[6] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1 ، ص 46.
[7] . آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی، فرزند سیدمحمدباقر در سال 1275ش در روستای گوگد در شش کیلومتری گلپایگان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را نزد پدر، آیت‌الله ملاتقی گوگدی‌، آقا ضیاءالدین اراکی و آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی گذرانید. پس از تأسیس حوزه علمیه قم‌، به دعوت آیت‌الله العظمی حائری یزدی به قم رفت و مدارج عالی علوم حوزوی را در این شهر کسب کرد. تبحر ایشان در علم فقه موجب شد که هفتاد سال مدرس این علم در حوزه علمیه قم باشد.
وی همچنین از مهاجرت علما و زعمای حوزه علمیه نجف به قم در سال 1302 کمال بهره را برد و برای مدتی هرچند کوتاه از محضر درس برخی از آنان همچون آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی‌، آیت‌الله نائینی و غروی اصفهانی بهره‌مند گردید. با درگذشت آیت‌الله حائری‌، آیت‌الله گلپایگانی مسئولیت‌های سنگین‌تری را متقبل شد و به تدریس دروس خارج فقه و اصول همت گماشت و تا پیش از ارتحال‌، همواره کلاس درس خارج ایشان در مسجد اعظم قم‌، یکی از بزرگ‌ترین مکاتب تدریس علوم دینی بود.
در پی درگذشت آیت‌الله بروجردی نیز بخش اعظم وظایف آن عالم ربانی در اداره حوزه علمیه قم به ایشان واگذار شد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) ایشان همواره حامی نهضت و پشتیبان امام بود. بیشتر اعلامیه‌های مراجع در مسیر مبارزه با رژیم شاه را امضا می‌کرد و در جلساتی که علمای قم در اوایل نهضت تشکیل می‌دادند، شرکت می‌کرد. همگام با امام و دیگر مراجع‌، عید 1342 را به دلیل اصرار رژیم بر اجرای لوایح شش‌گانه (انقلاب سفید) تحریم و بعد از تبعید امام به ترکیه نیز از این اقدام رژیم به‌شدت ابراز ناخشنودی کرد.
واکنش‌های سیاسی حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی نسبت به مسائل روز ایران و جهان اسلام‌، رژیم پهلوی را همواره وادار می‌کرد که از موضع‌گیری‌های ایشان بیمناک باشد. مراسم نیایشی که ایشان در سال 1352 برای پیروزی مسلمانان در جنگ با اسرائیل برپا کرد، در آن زمان واکنش چشمگیری به همراه داشت‌. اعلامیه‌هایی که علیه رژیم شاه در مناسبت‌های مختلف به‌ویژه در سال‌های 1356 و 1357 از سوی ایشان صادر می‌شد، تنور مبارزه مردم را علیه رژیم شاه گرم نگاه می‌داشت‌. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در زمستان 1357 ایشان با انتشار اعلامیه‌هایی از ارتش خواست که به ملت بپیوندد و اعلام کرد: «هر کس مردم را به گلوله ببندد، قرآن را به گلوله بسته است». پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع حساس شاهد حمایت ایشان از نظام اسلامی و جمهوری اسلامی بوده‌ایم‌. در طول جنگ تحمیلی نیز همواره مشوق رزمندگان اسلام بود و بارها نمایندگان ایشان برای تقویت روحیه رزمندگان به جبهه رفتند. در تمام انتخابات در صحنه بود و مردم را تشویق و ترغیب به رأی دادن می‌کرد. ایشان علاوه بر انجام اقدامات خیریه از قبیل احداث مدارس‌، بیمارستان‌ها و سایر خدمات عام‌المنفعه‌، چندین اثر تألیفی از خود به یادگار گذاشته‌اند که از آن جمله است: حاشیه بر عروه‌الوثقی‌، حاشیه بر رسائل‌، مناسک حج‌، تألیفی در فقه و کتابی در اصول‌. حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی در 19 آذر 1372 به ملکوت اعلی پیوست و پس از تشییع پرشکوه در تهران و قم‌، در جوار حضرت معصومه (سلام‌الله علیه‌) به خاک سپرده شد.
رک: حضرت آیت‌الله العظمی حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی، به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[8] . عدم شناخت آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی از سوی مأمورین ساواک بوشهر به خوبی بیانگر روحیه غیردینی این افراد و حتی بی‌اطلاعی آنها نسبت به اوضاع کشور است.
[9] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان بوشهر، کتاب 1، ص 47.
https://iichs.ir/vdcb0ab5.rhba0piuur.html
iichs.ir/vdcb0ab5.rhba0piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما