«زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی، در قامت یک پدر-4» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحسن علوی گرگانی

او با توکل و توسل، دشواری‌ها را پشت سر می‌نهاد!

در روزهایی که بر ما سپری گشت، از اربعین رحلت عالم ربانی و مرجع عالی مقام، زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی عبور کردیم. هم از این روی و در بازخوانی فرازهایی از حیات علمی و عملی آن بزرگ، با فرزندش حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحسن علوی گرگانی، گفت‌وشنودی انجام داده‌ایم، که نتیجه آن در پی می‌آید
او با توکل و توسل، دشواری‌ها را پشت سر می‌نهاد!
مصاحبه‌کننده: سیدحسین کشفی
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شاید بهتر باشد که گفت‌وشنود حاضر را، از این نکته آغاز کنیم که پدر بزرگوارتان زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی را در نگاه نخست، با چه خصال و ویژگی‌هایی به یاد می‌آورید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب ‌العالمین و صلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). بنده سیدمحسن علوی گرگانی، آخرین فرزندِ پسر حضرت آیت‌الله العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی (قدس سره) هستم. ویژگی‌های آن بزرگوار، در ابعادی گوناگون قابل اشاره و تحلیل است. در گفت‌وگوهایی که قبلا با برخی از دوستان انجام داده‌اید، برخی از این نکات مطرح شده‌اند، که بنده نیز دراین‌باره به مواردی اشاره می‌کنم.
آنچه برای من در بُعد زندگی شخصی آن بزرگوار حائز اهمیت بود، تقیّد ایشان نسبت به اخلاق و آداب اسلامی است. یادم نمی‌رود که هیچ‌وقت جلوی فرزندان، پای خود را دراز نمی‌کردند! خاطرم هست که در یکی از شب‌ها، آقا در اتاقشان مشغول مطالعه بودند. من هم برای اینکه مطالعه کنم، وارد اتاق شدم، چون عادت داشتم هر شب که آقا مشغول مطالعه می‌شدند، من هم به آنجا می‌رفتم. آن شب یک مقدار با تأخیر رفتم. وارد که شدم، دیدم آقا که پشت میز و روی زمین نشسته بودند، برای رفع خستگی پایشان را دراز کرده‌اند. تا من وارد شدم، دیدم که سریع پایشان را جمع کردند! به ایشان عرض کردم: حاج آقا! چرا شما پایتان را جمع می‌کنید؟ ما که با شما این حرف‌ها را نداریم، بالاخره سنتان بالا رفته و پیر شده‌اید، پایتان را دراز و خستگی در کنید! فرمودند: «دوست ندارم جلوی شماها پایم را دراز کنم، این از ادب به دور است!...». این نکته را همیشه در زندگی به ما تأکید می‌کردند که «جلوی پدر و مادر پایتان را دراز نکنید، جلوی پدر و مادر نخوابید، مگر مواقعی که همه می‌خواهند بخوابند، هیچ‌وقت پدر و مادر را به اسم کوچک صدا نزنید...». وقتی می‌خواستند ما را صدا بزنند، همیشه با لفظ آقا محسن و آقا محمود یا خانم‌ها را با پسوند خانم صدا می‌زدند و از نام بردن با اسم کوچک و بدون احترام، اجتناب می‌کردند. گاهی اوقات به ایشان عرض می‌کردیم: نیاز نیست که ما را این ‌طور و با الفاظ محترمانه صدا بزنید! می‌فرمودند: «اگر من به شما احترام گذاشتم، شما هم یاد می‌گیرید که در آینده، به دیگران احترام بگذارید، و الا صرف تذکر دادن فایده‌ای ندارد. ما باید این احترامات را، عملا به شما نشان بدهیم...».
نکته دیگری که برای من حائز اهمیت می‌نمود، این بود که همیشه سعی می‌کردند تا در هنگام استراحت، رو به قبله بخوابند. در جایی که قرآن بود، نه می‌خوابیدند و نه پایشان را دراز می‌کردند و همواره به این نکته دقت داشتند. حتی اگر پایینِ پایشان کتابی غیر از کتاب قرآن بود، یعنی اگر کتاب فقهی یا روایی بود، باز هم حاضر نمی‌شدند دراز بکشند و این کتاب پایینِ پایشان باشد! همیشه سعی می‌‌کردند تا این‌گونه کتاب‌ها را بالای سرشان بگذارند. این نکته برای من، بسیار جالب و حائز اهمیت بود. من در روزهایی که در خدمت ایشان بودم، مکررا می‌دیدم که ایشان در نیمه‌های شب، بیدار می‌شوند و یکی دومرتبه برای تجدید وضو، می‌رفتند و می‌آمدند و نماز می‌‌خواندند. یک شب خدمت ایشان عرض کردم: شما چرا نیمه‌شب بیدار می‌شوید و دوباره وضو می‌گیرید؟ فرمودند: «مستحب است که انسان در طول شب، دو یا سه مرتبه عبادت کند و من هم سعی می‌کنم که این کار را انجام بدهم. این اواخر که بیماری‌شان شدید شد و پا درد گرفتند، در رختخواب تیمم می‌کردند و مشغول اذکار و عبادات می‌شدند.
 
آیت‌الله سیدمحمدعلی علوی گرگانی در کنار فرزندشان حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحسن علوی گرگانی
 
آیت‌الله علوی گرگانی در مصرف وجوه شرعیه، چه رویکردی داشتند و چه احتیاطاتی را مراعات می‌کردند؟
نکته‌ای که مرحوم والد در زندگی شخصی‌شان، مکررا می‌گفتند و من شاید این را بیش از پنجاه بار از ایشان شنیده‌ام، این بود که می‌فرمودند: «من از خدا خواستم که در زندگی خودم، محتاج مصرف وجوهات شرعی نشوم و خدا هم این دعای مرا مستجاب کرده‌ و لذا من هزینه زندگی‌ام را هیچ وقت از وجوهات شرعی تأمین نمی‌کنم...». نسبت به مصرف وجوهات، علاوه بر اینکه بسیار محتاط بودند، در زندگی شخصی خودشان هم، هرگز از آن استفاده نمی‌کردند. اینکه گاهی اوقات، مردم تصور می‌کنند که زندگی علما از طریق وجوهات می‌گذرد، دست کم در مورد آیت‌الله علوی مصداق ندارد و ایشان در این سی سالی که مرجع بودند، بارها و بارها به من ‌گفتند: الحمدلله من نیاز به وجوهات ندارم!... یادم هست که در یکی از سال‌ها، منزل ما به تعمیرات نیاز پیدا کرده بود و والده اصرار می‌کردند که تعمیرات هر چه زودتر انجام بشود، اما آقا دست نگه می‌داشتند! دو سال کار را به تأخیر انداختند و بعد از دو سال، آن تعمیرات را انجام دادند. من یک روز به ایشان عرض کردم: چرا این‌قدر کار را به تأخیر انداختید؟ هزینه‌ها بیشتر شده و شما اگر دو سال پیش این کار را می‌کردید، کار با هزینه کمتری انجام می‌شد. فرمودند: «من آن موقع پول شخصی نداشتم، هر چه پول دستم بود وجوهات بود، صبر کردم تا پول شخصی برایم مهیا بشود و بعد تعمیرات را انجام بدهم...». این نشان می‌داد که ایشان مقیّد بودند تا در زندگی شخصی‌شان، از وجوهات شرعی استفاده نشود.
 
به برنامه روزانه آیت‌الله علوی گرگانی، به مثابه الگویی برای اهل دانش و پژوهش، به‌ویژه جوانان، اشاره‌ای داشته باشید.
یکی دیگر از نکاتی که در زندگی مرحوم والد، برای بنده بسیار حائز اهمیت است، استفاده ایشان از اوقات خودشان است. من هرگز ندیدم که ایشان، وقتی را به بطالت بگذرانند. بی‌جهت پای برنامه‌های تلویزیونی یا گعده‌های علمایی و شبانه بنشینند. از این‌گونه مسائل گریزان بودند که بخواهند ساعت‌ها وقتشان را صرف جلسات دوستانه کنند، که حاصل علمی نداشته باشد. بعضی از گعده‌ها را که مباحثه علمی است، خیلی دوست داشتند. اما بعضی از جلسات علما، جنبه مباحثات علمی و فقهی ندارد و بیشتر گفت‌وگوهای دوستانه است. این‌گونه محافل را سعی می‌کردند تا کوتاه برگزار کنند یا اصلا شرکت نکنند. یادم نمی‌رود که اواخر عمرشان، به یکی از دوستان فرمودند: «من در طول عمرم، یادم نمی‌آید که وقتم را به بطالت گذرانده باشم. همیشه یا مشغول مطالعه، یا عبادت، یا انجام کارهای مفید روزمره‌ای بودم که نیاز زندگی است و وقتم را هدر نداده‌ام...».
توسلات مرحوم والد به ساحت ائمه اطهار(ع)، برای ما درس‌آموز بود. ایشان همیشه نسبت به اهل‌بیت(ع)، یک نوع خشوع و خضوع خاص داشتند، که در بسیاری از برنامه‌های ایشان دیده می‌شد. توکل آن بزرگوار در کارها نیز، خیلی بالا بود. خیلی از اوقات ما نسبت به شهریه طلاب یا مسائل دیگری، اظهار دل‌نگرانی می‌‌کردیم، ایشان خیلی با آرامش و بدون هیچ دغدغه‌ای می‌گفتند: «توکلتان به خدا باشد و هیچ ترسی را به دلتان راه ندهید؛ خدا خودش کمک می‌کند...». خاطرم هست که در یکی از ماه‌ها در اوایل مرجعیت مرحوم والد، دو روز مانده به اول بُرج، شهریه ایشان جور نشده بود! ایشان خودشان به من فرمودند: «وقتی دیدم به این صورت است، به امام زمان(عج) متوسل شدم و دو رکعت نماز توسل به حضرت را خواندم و از ایشان خواستم که خودشان کمک کنند، که ما بتوانیم شهریه این ماه را هم بپردازیم...». می‌فرمودند: «فردا شد، نزدیک غروب آقایی در زد و آمد و پول خیلی زیادی را جلوی من گذاشت و گفت: می‌خواهم این مبلغ را به عنوان وجوهات به شما بدهم. پول را که شمردم، دیدم دقیقا به همان اندازه‌ای است که ما برای شهریه نیاز داریم...». آقا می‌گفتند: «این همان عنایت آقا امام زمان(عج) بود، که از ایشان خواستیم شهریه را مهیا کنند و خدا هم توسط ایشان، عنایت فرمود و شهریه جور شد...».
 
منش علمی آیت‌الله علوی گرگانی، واجد چه نکاتی بود؟ ایشان در این زمینه چه رویکردهایی داشتند؟
درس خارج ایشان، بر مبنای شرایع‌الاسلام و جواهرالکلام بود؛ یعنی اصل متن را از شرایع می‌گرفتند و در حقیقت درس خارج ایشان، به نوعی شرح شرایع بر پایه نظرات صاحب جواهر بود. ما عموما سعی می‌کردیم قبل از درس پیش‌مطالعه داشته باشیم؛ همان سنتی که در گذشته در حوزه‌ها بوده و آقا هم همیشه در مورد آن، زیاد به ما تأکید می‌کردند. ما پیش‌مطالعه که می‌کردیم، گاهی بعضی از عبارت‌های صاحب جواهر را خوب متوجه نمی‌شدیم. عبارات ایشان از نظر منِ طلبه، خیلی پیچیده و غامض به نظر می‌آمد، ولی موقعی که برای درس می‌رفتیم، آقا به گونه‌ای مطالب صاحب جواهر را بیان می‌کردند که عملا ابهامات آن برطرف می‌شد و این برای من خیلی جالب بود که ایشان نه تنها مبنای فقهی شرایع را شرح می‌دادند، بلکه عبارت‌های صاحب جواهر را هم، به زبان ساده تبیین می‌کردند. در حقیقت ما در درس ایشان، تمام زوایای دیدگاه‌های صاحب جواهر را هم به‌دست می‌آوردیم. یکی از کسانی که کتاب شرح شرایع مرحوم والد را جمع‌آوری می‌کرد، می‌گفت: ان‌شاءالله اگر آقا موفق بشوند و فقه را به همین ترتیب ادامه بدهند، مفصل‌ترین شرح شرایعی خواهد شد که تاکنون نوشته شده است. انصافا هم همین‌ طور است. کتاب «صلوه» ایشان که بر مبنای شرح شرایع است، چیزی در حدود هفده جلد شده است! «طهارت» ده جلد است و اینها نشان می‌دهد که ایشان، خیلی مفصل و مبسوط درباره این مسائل بحث می‌کردند. یکی از نکات در خور اشاره، این است که ایشان در خصوص تقیدات درسی و حوزوی خود در دوران جوانی، می‌فرمودند: «چه شب‌هایی که ما از سر شب تا سحر، درس می‌خواندیم و وقتی سر از مطالعه بلند می‌کردیم، نزدیک اذان صبح شده بود...». این نشان می‌داد که به درس و بحث، عنایت ویژه‌ای داشتند.
نکته‌ای که در مورد تدریس حوزوی ایشان، بسیار حائز اهمیت می‌نماید، این است که ایشان به علمای سلف، احترام زیادی می‌گذاشتند و وقتی می‌خواستند حرف یکی از بزرگان گذشته را رد کنند، نمی‌فرمودند: این آقا متوجه نبوده، یا اشتباه گفته، بلکه می‌فرمودند: «در اینجا نکته‌ای به نظرمان می‌رسد که باید بیان شود...» و آن نکته را بیان می‌کردند یا می‌فرمودند: «ما روی ضعف علمی خودمان، نتوانسته‌ایم این نکته را درست درک کنیم!...». نمی‌آمدند کلام علما را با لحنی سبُک رد کنند. در مسئله احترام به مراجع و علما هم، خیلی حساس بودند و در موضع‌گیری‌هایشان سعی می‌کردند، تا جایی که امکان دارد بر مراجع عظام دیگر، مقدم نشوند. گاهی ایشان را برای همایشی دعوت می‌کردند یا از ایشان می‌خواستند که پیامی بدهند یا برنامه‌ای از این قبیل بود؛ می‌فرمودند: «اول بروید از مراجع دیگر کسب تکلیف کنید، یا اول بروید و از محضر آنها اجازه بگیرید...». یا گاهی مؤسساتی می‌آمدند و می‌خواستند که ایشان تأییدشان بکنند؛ می‌پرسیدند: «آیا شما پیش مراجع دیگر هم رفته‌اید؟ اول آنها تأیید کنند تا ما مقدم بر آن بزرگواران نشویم...».
 
دغدغه‌های ایشان درباره آینده حوزه‌های علمیه و نیز نحوه تحصیل طلاب چه بود؟
یکی از دغدغه‌هایی که ایشان نسبت به حوزه داشتند، نگرانی نسبت به آینده آن بود. ایشان در مورد فردای حوزه، خیلی نگران بودند و می‌فرمودند: «اینکه طلبه‌ها دارند روحیه مباحثه‌شان را از دست می‌دهند، زنگ خطر است...». اینکه سنّت‌های صحیحی که قبلا در حوزه بوده، دارند کم‌کم رنگ می‌بازند، برای ایشان اسباب نگرانی بود و به طلبه‌ها و شاگردانشان تأکید داشتند که حتما مباحثه کنید و قبل از آن، پیش‌مطالعه داشته باشید، یا پس‌مطالعه داشته باشید. روی این مباحث تأکید می‌کردند. حتی نسبت به اصلاح کتب ملاحظه داشتند که این کار یک وقت موجب نشود که از بار علمی کتب کاسته شود. می‌گفتند: «ما نباید به بهانه اینکه زمانه عوض شده، از بار علمی کتب بکاهیم و کتاب را از لحاظ علمی تهی کنیم، بلکه باید اگر اصلاحی هم در عبارات و مسائل مختلف انجام می‌شود، علمیت کتاب‌ها حفظ بشود...». نسبت به کتب مرحوم شیخ انصاری، خیلی عنایت داشتند و می‌گفتند: «فضای علمی این کتاب‌ها باید باقی بماند، ولو اینکه قرار است اصلاحی در عبارت‌ها صورت بگیرد...».
 
آیت‌الله علوی گرگانی علاوه بر اشتغالات حوزوی، به فعالیت‌های اجتماعی نیز اهتمامی شایان داشتند. دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟
یکی از نکات قابل توجه، تلاش‌های اجتماعی ایشان در ترویج شعائر دینی است. مسئله دسته عزاداری روز 21 ماه رمضان در شهر گرگان، یکی از نکات حائز اهمیتی است که ایشان آن را احیا کردند. این دسته در گرگان، جلوه عظیم و بسیار زیبایی دارد و جزء شعائر رایج دینی است. در این روز مردم بعد از مراسم مسجد جامع، که تقریبا بین ساعت 2 تا 4 بعدازظهر انجام می‌شود، پیاده‌روی می‌کردند و پیش‌قراول آنها هم، خودِ مرحوم والد بودند که به سمت امامزاده عبدالله(ع) می‌رفتند و مراسم در آنجا انجام می‌شد و خاتمه می‌یافت. این مراسم در دهه اخیر، بسیار پرشکوه و باعظمت انجام می‌شد. احیای امامزاده‌ها در استان گلستان، سرکشی به مساجد و اصلاح بعضی از خرابی‌ها و کمبودهای آن از طریق کمک خیرین نیز، از نکات برجسته زندگی ایشان است.
 
آیت‌الله سیدمحمدعلی علوی گرگانی
 
در باب توسلات آیت‌الله علوی گرگانی به ساحت بزرگان دین و توفیقاتی که دراین‌باره به‌دست آوردند نیز، به نکاتی اشاره کنید.
مجموعه‌ای از مقامات و کرامات نیز، در مورد مرحوم والد وجود دارند که من بعضی از آنها را به چشم خود دیده‌ام و بیان چند مورد دراین‌باره، خالی از لطف نخواهد بود. درست است که برخی از معاندان اسلام و تشیع، در تبلیغات خود در فضای مجازی، سعی دارند که این موارد را لوث کنند، اما ما هم نباید تسلیم آنان شویم؛ مثلا یکی از نکات، این است که در یکی از ماه‌های محرم، من در کنارشان نشسته بودم. از برنامه‌های ایشان در این ماه، این بود که هر شب به منبر می‌رفتند و طبعا پیش از آن، مطالعه هم می‌کردند. یک شب آقا داشتند در «منتهی‌الآمال»، مقتل امام حسین(ع) را مطالعه می‌کردند. دیدم که بغض گلوی ایشان را گرفت و گریه کردند. معلوم بود که از خواندن مقتل، گریه‌شان گرفته است. من به روی خودم نیاوردم و به مطالعه‌ام ادامه دادم. یک‌مرتبه به من رو کردند و فرمودند: «در اتاق رایحه خوشی را احساس نمی‌کنی؟...». گفتم: نه حاج آقا، من احساس خاصی ندارم! گفتند: «من بوی خوشی را احساس می‌کنم، این بوی زمینی و مادی نیست، رایحه الهی است!...». بعد گفتند: «احتمالا توسط خود اهل‌بیت(ع) عنایتی شده!...». آن لحظه و آن نوع بیان آقا، خیلی برای من جالب و گیرا بود.
نکته دیگر این بود که در سال‌های گذشته، در خدمت مرحوم والد به دیدار یکی از مؤمنین رفتیم. ایشان نُه سال بود که بچه‌دار نمی‌شد! به همه پزشکان مراجعه و همه شیوه‌های درمان ناباروری را هم امتحان و دو سه بار هم برای این درمان، هزینه‌های هنگفتی را پرداخت کرده بود، اما به نتیجه نرسیده بود. ایشان آقا را به منزلش دعوت کرده بود و در اثنای سخن به آقا گفت: ما نُه سال است بچه‌دار نمی‌شویم و از این بابت، خیلی ناراحت هستیم! آقا فرمودند: یک مقدار آب بیاورید تا من بر آن دعایی بخوانم، بلکه ان‌شاءالله خدا فرجی حاصل کند. این بنده خدا هم رفت آب آورد و آقا هم دعا را خواندند و جریان آن شب تمام شد. سال بعد دوباره آن آقا، مرحوم والد را به منزلشان دعوت کرد. وقتی رفتیم، نوزادی را آورد و گفت: آقا! این هدیه الهی است که خدا بعد از ده سال به ما داده و این به برکت دعایی است که شما در سال گذشته خواندید و خدا به ما بچه‌ای را عنایت کرد. من شاهد بودم که بعضا، مریض‌هایی نزد آقا می‌آمدند و آقا برایشان دعا می‌کردند و آنها شفا می‌گرفتند! اینها مسائلی بودند که من با چشم خودم دیده‌ام؛ مواردی نیستند که دیگران برایم نقل کرده باشند.
یک‌بار در ماه مبارک رمضان، وارد مسجد جامع گرگان شدیم، که آقا منبر بروند. خانمی جلو آمد و گفت: من بچه کوچکی داشتم که سرطان گرفته بود و او را پیش دکترهای مختلف بردم. یک‌بار شما داشتید برای نماز به مسجد می‌رفتید، که این بچه‌ را آوردم و به دستتان دادم، که دستی به سرش کشیدید و برایش دعایی خواندید. چند روز بعد نوبت آزمایش این بچه بود و او را به دکتر بردم. دکترها آزمایش‌ها را که دیدند، تعجب کردند و گفتند: این بچه هیچ‌یک از علائم بیماری را ندارد و به شکل معجزه‌آسایی شفا گرفته! این مادر خیلی خوشحال بود و گریه و خیلی نزد آقا اظهار خوشحالی می‌کرد، که فرزندش به برکت دعای ایشان شفا گرفته است. به‌هرحال ما در زندگی، از این نوع مسائل خیلی دیده‌ام، که شاید گفتن بعضی از آنها به مصلحت نباشد! امیدوارم خداوند به ما توفیق بدهد که راه این مراجع و علمای بزرگوار را ادامه بدهیم.
  https://iichs.ir/vdchv6ni.23nxmdftt2.html
iichs.ir/vdchv6ni.23nxmdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما