«گارد جاویدان، جنگ کردستان و شهید سپهبد محمدولی قرنی» در گفت‌وشنود با سروان حسین مرجانی

نجات کردستان، به مذاق گروهک‌های وابسته خوش نیامد!

سروان حسین مرجانی در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، از اعضای گارد جاویدان بود و پس از آن در اسفند و فروردین‌ماه سال 1358، در جنگ کردستان شرکت کرد. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده شمه‌ای از خاطرات مرتبط با این دو موضوع را، به همراه یادمان‌هایش از شهید سپهبد محمدولی قرنی، بازگفته است
نجات کردستان، به مذاق گروهک‌های وابسته خوش نیامد!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
شما از افسران گارد جاویدان بودید. با توجه به اینکه از سوی عامه مردم، نسبت به گارد نگاه مثبتی وجود نداشت، لطفا در آغاز این گفت‌وشنود، قدری درباره خصال و ویژگی‌های بدنه این نیرو توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. همان‌طورکه اشاره کردید، متأسفانه عامه مردم، اعضای گارد جاویدان را با یک چوب می‌راندند، درحالی‌که من سیزده سال از زندگی نظامی‌ام را، در رژیم گذشته و در پادگان لویزان، در گارد جاویدان سپری کردم و بسیاری از همکاران من، متدین و اهل نماز و روزه بودند. شاید خیلی‌ها ندانند که در تظاهرات 17 شهریور سال 1357، بسیاری از پرسنل همین یگان و خانواده‌هایشان شرکت داشتند و عده‌ای هم به شهادت رسیدند. ما این را از نامه‌هایی که سفارش می‌شد: به فلان افسر یا درجه‌دار ندهید، متوجه شدیم که رژیم فهمیده که عده‌ای از بستگان آنها، در راه‌پیمایی‌ها شرکت می‌کنند و شهید شده‌اند. به شهادت تاریخ، یک درجه‌دار گارد و کمک کارِ او که سرباز بود، در روز عاشورا و در پادگان لویزان، در مقطعی حساس بزرگ‌ترین ضربه را به رژیم شاه زدند. البته طرح ما زدن فرماندهان دانه‌درشت بود که میسر نشد، ولی به‌هرحال رژیم ناچار از پذیرش این نکته شد که گارد جاویدان آنها هم با مردم است! پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اعضای این یگان، در تمام مراحل دفاع مقدس، به‌خصوص پست‌های حساس فرماندهی حضور داشتند. لشکر گارد در دوره برقراری نظام اسلامی، به «لشکر حمزه» تغییر نام داد و در جبهه‌های غرب و جنوب خدمت و شهدای بسیاری را تقدیم انقلاب کرد. بهترین فرماندهان نیروی زمینی در هشت سال دفاع مقدس، از این یگان بودند! متأسفانه کسی از این همراهی‌ها و همدلی‌ها با مردم، حرف نزد و مخالفان انقلاب توانستند با تبلیغات سوء، از گارد به عنوان یک نیروی بازدارنده انقلاب تعبیر کنند.
 
محمدولی قرنی
 
نقش شهید سپهبد محمدولی قرنی، در تبیین نقش گارد پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟
اوضاع از این قرار بود که در مراسم صبح‌گاه روز 26 اسفند 1357، خبر دادند که شهید سپهبد قرنی به لشکر گارد آمده است. بعد از صبح‌گاه، فرمانده لشکر افراد را جمع کرد و به دویست نفر از تکاوران گارد جاویدان، به دستور سپهبد قرنی مأموریت داد که عازم غرب کشور بشوند. این افراد که اکثرا روحیه‌شان تخریب شده بود، اعلام آمادگی کردند، ولی گفتند: «ما به فرماندهان اطمینان نداریم و بیم آن داریم که فردا، همه ما را به عنوان قاتل و آدمکش محاکمه کنند! لذا تا امام دستور نفرمایند، در هیچ مأموریتی شرکت نمی‌کنیم!...». نمی‌دانم این خبر چگونه به حضرت امام رسید که در اخبار ساعت 2 بعدازظهر، از قول ایشان اعلام کردند که حفظ پادگان‌ها و جلوگیری از تهاجم به آنها، برای همه نظامیان واجب است. دوستان با شنیدن این خبر، آسوده‌خاطر شدند و به اتفاق در روز 27 اسفند، به فرودگاه مهرآباد رفتیم. جالب اینجاست که همچنان، افکار عمومی علیه گارد بود. در فرودگاه از ما پرسیدند: شما از فلسطین آمده‌اید؟ و ما گفتیم: نه؛ از لشکر گارد آمده‌ایم و داریم داوطلبانه برای دفاع از پادگان سنندج، به آنجا می‌رویم. آنها چنان به ما بی‌اعتماد بودند که حتی جلوی کابین خلبان، چند نفر نیروی مسلح گذاشتند! ما در چنین شرایطی، به فرودگاه کرمانشاه رسیدیم. در آن برهه، هیچ اسلحه و مهماتی نداشتیم و تلاش‌های ما برای تهیه آنها هم، فایده نداشت!
 
فضای پادگان سنندج را چگونه دیدید؟
در آنجا عوامل گروهک‌ها، از داخل پادگان ما را به رگبار بستند! آنها حتی یک بالگرد را هم انداختند! ما به هر شکلی که بود، در جاهای حساس پادگان مستقر شدیم. یادم نمی‌رود که سربازی تهرانی در ظرف 24 ساعت، دوهزار فشنگ را تیراندازی کرده و صورتش از دود باروت، سیاه شده بود! وقتی مطمئن شد که ما نیروی کمکی خودی هستیم، از شدت گرسنگی، تشنگی و خستگی بیهوش شد!
در روز 29 فروردین، شهید قرنی و شهید فلاحی به پادگان سنندج آمدند. نیروهای داخل پادگان، حدود یک گروهان بودند و بقیه در خانه‌های سازمانی بودند، که امکان ارتباط‌‌گیری با آنها نبود و یا همراه نیروهای محلی رفته بودند. سرانجام درگیری شدید با مهاجمان شروع شد و نکته تأسف‌بار این بود که زخمی‌های پادگان را که به بهداری می‌بردند، پرستارهایی که با چریک‌های فدائی در ارتباط بودند، آنها را به شهادت می‌رساندند! خانواده‌های افرادی که در خانه‌های سازمانی بودند، می‌گفتند: مجروحانشان را به بیمارستان نبرند و آنها خودشان، زخمی‌ها را مداوا می‌کنند. به‌هرحال ما مأموریتمان را در شرایطی شروع کردیم که به‌شدت کمبود مهمات داشتیم. در روز 29 اسفند عده‌ای از مردم سنندج، با نیروهای داخل پادگان اعلام همبستگی کردند، اما در بین مردم عده‌ای مثل خواهر «سالار جاف» هم بودند، که به تحریک او می‌خواستند از این فرصت سوءاستفاده کنند! یکی از تکاوران به نام سرهنگ محمدی گفت: «شما متفرق شوید، که آنها را بشناسیم و نگذاریم از همبستگی افراد سوءاستفاده کنند...».
 
نهایتا پادگان سنندج، چگونه آزاد شد؟
در آغاز سال 1358، با تلاش همان نیروهای کمی که در آن برهه حساس مقاومت کرده بودند و با تلاش تکاوران، پادگان سنندج از سقوط حتمی نجات پیدا کرد. البته این پیروزی ارتش، به مذاق گروهک‌ها و احزاب وابسته به بیگانگان خوش نیامد و این اقدام شهید قرنی را زیر سؤال بردند...
 
و در واقع ایشان را ترور شخصیت کردند؟
همین‌طور است. آنها گفتند: ایشان در طلیعه سال نو، مردم را به کشتن داده است! متأسفانه دولت موقت که قاطعیت شهید قرنی را نداشت، در 6 فروردین سال 1358، ایشان را برکنار کرد و بعد هم در 3 اردیبهشت و توسط گروه فرقان، مظلومانه به شهادت رسید. https://iichs.ir/vdcbzwb5.rhb5fpiuur.html
iichs.ir/vdcbzwb5.rhb5fpiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما