«شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، در قامت یک استاد» در گفت‌وشنود با سیدباقر سخایی

شیوه تربیتی او، مبتنی بر پرهیز از افراط و تفریط بود

سیدباقر سخایی در دبیرستان حکیم نظامی قم، با شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح آشنا شد و در کلاس فلسفه وی، شرکت می‌جست. او بعدها و به هنگام تبعید آن بزرگ به تهران نیز، ارتباط با او را تداوم بخشید و در عداد نزدیکانش درآمد. آنچه در پی می‌آید، شمه‌ای از خاطرات سخایی، از معلم شهید خویش است
شیوه تربیتی او، مبتنی بر پرهیز از افراط و تفریط بود
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی و ارتباط شما با شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، از چه مقطعی آغاز شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در سال‌های 1346 و 1347، در مدرسه حکیم نظامی قم درس می‌خواندم و در سال آخر دبیرستان‌، شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، دبیر فلسفه ما بودند و به علت تسلط کامل بر موضوع و مخصوصا رفتار متین و در عین حال توأم با مهربانی و صمیمیتی که داشتند، بسیاری از دانش‌آموزان را جذب کرده بودند. ما یک معلم منطق داشتیم که بر موضوعی که تدریس می‌کرد، تسلط چندانی نداشت و به شهید مفتح حسادت می‌کرد و شاگردان را علیه ایشان برمی‌انگیخت! او علیه روحانیت جو بدی را ایجاد کرد، به گونه‌ای که مدیر مدرسه از شهید مفتح خواست که ایشان دیگر به مدرسه نیایند؛ چون وضع بدتر می‌شود! ساواک هم که همیشه، نسبت به ایشان حساسیت داشت. خلاصه زمینه طوری فراهم شد که به ایشان گفتند: دیگر حق ندارند در قم بمانند و ایشان هم به تهران آمدند و با اقدام شهید آیت‌الله مطهری، برای تدریس به دانشکده الهیات دعوت شدند.
همان‌طور که عرض کردم، در مدتی که آیت‌الله مفتح آموزگار ما بودند، رابطه بسیار صمیمانه‌ای با دانش‌آموزان برقرار کردند و با حوصله، به حرف‌هایشان گوش می‌دادند. حتی وقتی درس کسی ضعیف بود، بدون توقع برایش کلاس فوق‌العاده می‌گذاشتند! خود من چند جلسه فلسفه را در منزلشان و به طور خصوصی درس گرفتم. هدفشان این بود که بچه‌ها، واقعا چیز یاد بگیرند. همین هم باعث می‌شد که خیلی‌ها به ایشان حسادت کنند! شهید مفتح دانش‌آموزان را مثل فرزندان خود دوست داشتند و چون بسیار مهربان و متواضع بودند، بچه‌ها هم به ایشان جذب می‌شدند.
 
سیدباقر سخایی
 
آیا آیت‌الله مفتح در تعامل با دانش‌آموزان، دیدگاه‌های سیاسی‌شان را هم به آنان منتقل می‌کردند؟
به شکل غیرمستقیم، سعی می‌کردند درباره ماهیت رژیم پهلوی و اوضاع مملکت، به دانش‌آموزان آگاهی بدهند؛ چون بچه‌ها به‌شدت جذب ایشان می‌شدند، خودبه‌خود تحت‌تأثیر افکار ایشان هم قرار می‌گرفتند.
 
اشاره کردید که آیت‌الله مفتح، به گونه‌ای از قم تبعید شدند. شما از آن به بعد، رابطه خود با ایشان را چگونه حفظ کردید؟
موقعی که ایشان از قم رفتند، رابطه‌ ما تقریبا قطع شد! بعد که به تهران آمدم تا برای رفتن به دانشگاه آماده شوم، برای ایشان نامه نوشتم و خواستم که با ایشان، ارتباط برقرار کنم. ایشان خیلی استقبال کردند و آدرس دادند و من خدمتشان رفتم و از آن به بعد، سال‌ها در خدمتشان بودم. موقعی که در مسجد جاوید فعالیتشان را شروع کردند، از جمله کسانی بودم که از من خواستند دانشجویان متدین و مستعد را به مسجد جاوید دعوت کنم تا در کلاس‌های شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه جعفری و آقای رضا اصفهانی شرکت کنند، تا در آینده کادرهای مذهبی و روشن‌بینی داشته باشیم. ایشان آینده‌نگری بسیار خوبی داشتند و انگار می‌دانستند که قرار است در آینده‌ای نزدیک، انقلاب شود! تعبیرشان این بود، که «باید عده‌ای روشنفکر مذهبی تربیت کنیم تا در آینده امور مملکت را اداره کنند!...».
به‌هرحال بنده تقریبا نقش رابط ایشان، با دانشجویان را داشتم و اگر پیغامی برای دانشجویان داشتند، یا قرار بود متن‌هایی را به آنها برسانند، من می‌بردم.
 
ایشان در آن دوره، از تحولات دانشگاه چگونه مطلع می‌شدند؟
من در آن دوره، دانشجوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم. این در زمانی بود که ایشان، هم ممنوع‌المنبر و هم ممنوع‌الملاقات بودند! برای همین، من سخنرانی‌های سخنرانان معروف را ضبط می‌کردم و برایشان می‌بردم تا در جریان مسائلی که آنها مطرح می‌کردند، باشند و در صورت لزوم، به آنها بگویند که بیشتر روی چه مسائلی متمرکز بشوند. ایشان البته از طریق راه‌ها و مجاری خبری دیگری هم، در جریان تحولات دانشگاه‌ها بودند.
 
در آن مقطع، جریان چپ توانسته بود از دانشگاه‌ها، یارگیری نسبتا گسترده‌ای داشته باشد. نحوه مواجهه آیت‌الله مفتح با این پدیده، چگونه بود؟
ایشان ابتدا در مسجد جاوید و سپس در مسجد قبا، کلاس‌های فلسفه، کلام و اخلاق برقرار کرده بودند و به جوانان، آموزش می‌دادند و درباره افکار روز، روشنگری می‌کردند. یک صندوق قرض‌الحسنه هم در این مساجد درست کرده بودند، که مشکلات مالی دانشجویان و جوانان را حل کنند و باعث جذب آنها به مساجد بشوند. شهید مفتح با شهید مطهری و شهید بهشتی، رابطه بسیار صمیمانه‌ای داشتند و این سه بزرگوار، جلسات پرسش و پاسخ زیادی را برگزار می‌کردند و به سؤالات و شبهات جوانان پاسخ می‌دادند.
 
از نظر شما، تفاوت برنامه‌های مساجد جاوید و قبا، در چه بود؟
مسجد جاوید برای جذب جوانان، برنامه‌های متنوع و متعددی داشت، اما به‌هرحال محدود بود. اما شرایط مسجد قبا، فرق می‌کرد. این مسجد در دورانی فعالیت می‌کرد که اوج قدرت جریان اسلامی و نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ لذا طبیعتا مراجعه‌کنندگان به مسجد قبا، بسیار بیشتر بودند.
 
ارزیابی آیت‌الله مفتح از اندیشه‌ها و فعالیت دکتر علی شریعتی، در حسینیه ارشاد و محافل دیگر چه بود؟
شهید مفتح معتقد بودند: دکتر شریعتی با جذب جوانان به حسینیه ارشاد، خدمت بزرگی به اسلام کرده و نباید با برخوردهای تند، او را خسته و منزوی کرد! همیشه می‌گفتند: «جریان چپ از اختلاف بین طرفداران و مخالفان دکتر شریعتی، بهره‌برداری و نیروهای معتقد به اسلام را پراکنده می‌کند!...». یک‌بار که به منزل ایشان رفته بودم، دیدم که دارند کتاب اسلام‌شناسی دکتر شریعتی را مطالعه می‌کنند. با توجه به فضای ضدروحانیتی که رژیم ایجاد کرده بود، ایشان معتقد بودند که دکتر شریعتی با طرح این مباحث، دارد خدمت بزرگی می‌کند و نباید کاری کرد که او، علیه روحانیت موضع منفی بگیرد!
 
رفتار آیت‌الله مفتح با مخالفان را چگونه تحلیل می‌کنید؟
شهید مفتح فوق‌العاده صبور بودند و در برخورد با عقاید مخالف، سعه صدر عجیبی داشتند. حتی در مواقعی که جوانان تندی می‌کردند، ایشان با صبر و حوصله زیادی، به آنها پاسخ می‌دادند و تحمل می‌کردند. یک‌بار که همراه ایشان به سفر رفته بودیم، فردی که خود را استاد دانشگاه می‌دانست، شروع کرد به بدگویی کردن درباره اسلام! شهید مفتح با نهایت حوصله، به سخنان او گوش دادند و وقتی حرف‌های او تمام شد، با نهایت متانت و فروتنی پاسخش را دادند، بی‌آنکه ذره‌ای از آن توهین‌ها عصبانی شده باشند. آن فرد بعدها، از مریدان شهید مفتح شد!
گاهی که با هم به سفر می‌رفتیم، راننده اتوبوس که می‌دید ایشان روحانی است، عمدا صدای ضبطش را بلند می‌کرد! شهید مفتح بی‌آنکه واکنشی نشان بدهند، ضبط صوتی را که من همیشه همراهم داشتم، روشن می‌کردند و گوش می‌دادند! راننده هم وقتی می‌دید نتوانسته ایشان را به واکنش وادار کند، صدای ضبط را کم می‌کرد! ایشان در تصمیم‌گیری‌های سریع و لحظه‌ای، بسیار توانمند بودند.
 
ایشان حساسیت‌های خود را درباره رفتار و فی‌المثل لباس پوشیدن جوانان، چگونه ابراز می‌کردند؟
ایشان سعی می‌کردند تا با رفتارشان، ناپسند بودن لباس جوانان را به آنها بفهمانند و خیلی اهل نصیحت و مخصوصا سرزنش نبودند. یادم نمی‌آید که در مورد این‌گونه مسائل، با کسی برخورد مستقیم کرده باشند. معتقد بودند که اگر روی اعتقادات و باورهای جوانان کار و آنها را با اسلام اصیل آشنا کنیم، خودبه‌خود رفتار و ظاهرشان هم تغییر خواهد کرد. هیچ وقت به کسی حمله نمی‌کردند یا کسی را زیر بار شماتت نمی‌گرفتند! همیشه حد وسط را می‌گرفتند و از افراط و تفریط، اجتناب می‌کردند.
 
آیت‌الله مفتح از دستگیری‌های خود، چه نکاتی را برای شما نقل کرده‌اند؟
می‌گفتند: در دهه 1340 در خوزستان و مخصوصا شهر آبادان، سخنرانی‌های ایشان بسیار گل کرده و به همین دلیل، ساواک حساس شده بود و مدام برایشان مانع‌تراشی و گاهی هم ایشان را دستگیر می‌کرد! همان‌طور که اشاره کردم، موقعی که در دبیرستان تدریس می‌کردند، غیرمستقیم درباره مسائل سیاسی صحبت می‌کردند، اما بعدها و در دوران تدریس در دانشگاه، فضا آن‌قدرها مساعد نبود و ایشان برای بیان نظریاتشان، بیشتر از تریبون مساجد استفاده می‌کردند. هر بار هم که رژیم مسجدی را می‌بست، به مسجد دیگری می‌رفتند! در قضیه نماز عید فطر هم، که مأموران ساواک ایشان را مجروح کردند و در بیمارستان بستری شدند! به‌هرحال ایشان مسجد را سنگر مبارزه می‌دانستند و هدفی جز روشنگری و آگاهی‌بخشی به نسل جوان نداشتند.
 
سیدباقر سخایی
 
از آخرین دیدار خود با ایشان، چه خاطره‌ای دارید؟
در دانشکده الهیات، خدمتشان رسیدم و عرض کردم: چه شد که مسئولیت اجرایی را قبول کردید؟ ایشان گفتند: «دوستان معتقدند که باید سنگر دانشگاه را حفظ و ارتباطمان را با دانشجویان تقویت کنیم؛ زیرا دانشگاه جایی است که سرمایه‌گذاری برای نیروی انسانی، در آن صورت می‌گیرد...».
 
و سخن آخر؟
یکی از بزرگ‌ترین لطف‌هایی که خداوند به من کرد، آشنایی با ایشان در سنین نوجوانی بود. حضور ایشان در زندگی من، تأثیر زیادی داشت و من خود را از هر جهت، مدیون ایشان می‌دانم. در روزگار سختی که جوانان به سمت گروه‌های چپ یا التقاطی کشیده می‌شدند، من با برخورداری از آموزش‌های ایشان، توانستم خودم را حفظ کنم.
  https://iichs.ir/vdcivwar.t1azp2bcct.html
iichs.ir/vdcivwar.t1azp2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما