«خاطراتی از تحصیل نزد زنده‌یاد آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی، در دهه 1340» در گفت‌وشنود با دکتر سیدمحمود کاشانی

همواره در مقام تدریس، برای شنیدن نقدها آمادگی داشت

دکتر سیدمحمود کاشانی در دهه 1340، با زنده‌یاد آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی آشنا شد و نزد او، جلد دوم کفایه‌الاصول را فرا گرفت. او در دهه‌های بعد نیز، ارتباط خویش را با آن بزرگ حفظ کرد. کاشانی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بیان خاطرات خویش از دوران طولانی این آشنایی و ارتباط پرداخته است
همواره در مقام تدریس، برای شنیدن نقدها آمادگی داشت
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
ظاهرا جنابعالی در دهه 1340، نزد زنده‌یاد آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی به تحصیل پرداخته‌اید. شاید مناسب باشد تا گفت‌وشنود را از این نکته آغاز کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از انقلاب، مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی، امام جماعت مسجد جلیلی در خیابان ایرانشهر تهران بودند. ایشان وجهه علمی و اجتماعی مناسبی و به حسن اخلاق و مدارا با اقشار مختلف جامعه اشتهار داشتند. در آن زمان من، در دوره دکترای حقوق دانشگاه تهران، درس می‌خواندم. دروس فقهی را نزد آیت‌الله حاج شیخ محمد غروی کاشانی آموخته و به مرحله‌ای رسیده بودم که باید کتاب «کفایه‌الاصول» را می‌خواندم. مرحوم دکتر محمود شهابی، یک جلد از این کتاب را در دانشگاه تدریس کرده بودند و تا حدودی، با مباحث آن آشنایی داشتم. در سال 1347 یا 1348 بود که یکی از دوستان طلبه به من پیشنهاد کرد تا این کتاب را نزد آقای مهدوی کنی بخوانیم. ایشان قبول کرده بودند که فصل‌هایی از کفایه‌ را به ما درس بدهند. نثر این کتاب پیچیده بود و ایشان، انصافا تسلط خوبی بر آن داشتند.
 
سیدمحمود کاشانی
 
در شیوه تدریس ایشان، چه ویژگی‌هایی برای شما جالب بود؟
ایشان با صبوری، ایراداتی را که به این کتاب داشتم، بررسی می‌کردند و در باره‌شان گفت‌وگو می‌کردیم. همیشه برای شنیدن نقدها و اشکالات، آمادگی داشتند و در این زمینه‌، جمود فکری نداشتند. حدود دو ماه، نزد ایشان کفایه‌ را خواندم و چون درگیر پایان‌نامه دکترا بودم، دیگر فرصت نشد بقیه کتاب را با ایشان ادامه بدهم. به‌هرحال از همین جا، رابطه دوستانه ما شروع شد و تا بعد از انقلاب ادامه یافت.
 
در سال‌های آغازین استقرار جمهوری اسلامی، شما داور ارشد ایران، در دیوان داوری ایران و آمریکا بودید. آیا در دوران تصدی این مسئولیت، با آیت‌الله مهدوی کنی ارتباط داشتید؟
بعد از آزاد شدن گروگان‌های آمریکایی، بیانیه الجزایر صادر شد و ضرورت ایجاب می‌کرد تا دیوان داوری ایران و آمریکا هم، تأسیس شود. در آن مقطع، ایران درگیر جنگ بود. قرار شد از ایران، سه نفر در این دیوان شرکت کنند. مرحوم رجایی به من پیشنهاد دادند که به عنوان داور ارشد ایران، در این نهاد حاضر باشم. ما با وجود کمبود شدید امکانات، توانستیم حقوق‌دانان ایرانی را بسیج و در لاهه هلند، دفتری را تأسیس کنیم. برپایی این دیوان داوری، چالش حقوقی بزرگی بین ایران و آمریکا بود و از نظر اهمیت، چیزی از اصل ارتباط این دو کشور کم نداشت! پس از شهادت مرحوم رجایی، در دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی، تصمیم‌گیری درباره این دیوان داوری، در اختیار نخست‌وزیر و دولت قرار گرفت؛ هرچند سران قوا، از جمله رئیس وقت مجلس هم، در این ماجرا نقش داشتند. بااین‌همه در آن مقطع، افرادی در مسیر فعالیت این دیوان، کارشکنی می‌کردند و بین دولت و تیم حقوق‌دانان، اختلافاتی بروز کرد. ما تصمیم گرفتیم عده‌ای از علما را دعوت و مشکلات دیوان داوری را با آنها مطرح کنیم. ریاست این جلسه، به عهده مرحوم آقای مهدوی کنی بود. عده‌ای از روحانیان شورای نگهبان هم، در جلسه حضور داشتند. من و چند تن از حقوق‌دانان دیوان داوری و عده‌ای از هواداران دولت هم، در جلسه حضور داشتیم. ابتدا من به عنوان رئیس دیوان داوری، گزارشی را از عملکرد دیوان ارائه دادم و از حضار خواستم هر کسی اعتراضی دارد مطرح کند. رفتار گروهی که از طرف دولت آمده بودند، بسیار نامناسب بود؛ چون دسته‌جمعی سؤال می‌کردند و من باید به‌تنهایی پاسخ می‌دادم! آقای مهدوی بحث را متوقف کردند و به کسانی که می‌خواستند تعادل جلسه را به هم بزنند، اعتراض کردند و گفتند: «اگر سؤالی دارید، یک به یک مطرح کنید تا از این جلسه نتیجه درستی گرفته شود». به نظر من اگر قاطعیت ایشان نبود، آن جلسه درست برگزار نمی‌شد و من این رفتار قاطع و شجاعانه ایشان را، که بدون اینکه ملاحظه کسی را بکنند، نظراتشان را بیان می‌کردند، از یاد نمی‌برم.
 
آیت‌الله مهدوی کنی در عرصه سیاسی کشور نیز، چندین بار در جایگاه داور قرار گرفتند. به نظر شما، علت این امر چه بود؟
آقای مهدوی کنی شخصیتی بی‌طرف، منصف و اخلاقی بودند که به‌هیچ‌وجه تحت تأثیر احساسات، یا حرف این و آن قرار نمی‌گرفتند و بر اساس اصولی دقیق، متقن و منطقی تصمیم می‌گرفتند و با شهامت و شجاع بودند. اینها صفات یک قاضی و داور شایسته است.
 
آیا شما در دانشگاه امام صادق(ع) نیز، با ایشان همکاری داشتید؟
بله؛ در سال 1363، موقعی که از دیوان داوری ایران و آمریکا برگشتم، دانشگاه امام صادق(ع) تازه تأسیس شده بود و مرحوم آقای مهدوی کنی از من خواستند تا در آنجا تدریس کنم. من هم «مقدمه علم حقوق» را در آنجا درس می‌دادم، که درس نسبتا مهمی بود.
 
فضای حاکم بر دانشگاه امام صادق(ع) را چگونه یافتید؟
تفکر حاکم بر دانشگاه امام صادق(ع)، ریشه در فقه داشت و البته مدیریت آن تصمیم گرفته بود که دانشجویان در کنار آن، با تفکرات حقوقی روز هم آشنا شوند و این برای من هم، فرصتی مغتنم بود. در درسی که می‌دادم، دانشجویان با دیدگاه‌های جدید حقوقی نیز آشنا می‌شدند، که برایشان جالب بود. در ابتدای تأسیس دانشگاه، برای تدریس در رشته‌های مختلف، استاد کافی وجود نداشت و لذا استادانی از دانشگاه‌های مختلف دعوت شدند و همین موجب شد وضعیت علمی این دانشگاه، به‌مرور ارتقا یابد و بارور شود و برای آینده آن، پایه‌های خوبی بنیان نهاده شود.    
  https://iichs.ir/vdchwxni.23nzxdftt2.html
iichs.ir/vdchwxni.23nzxdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما