همدستی قانون‌گذاران و مجریان انگلیسی در ایران؛

حرکت از استعمار به استعمار نو

تنها تفاوت بارز که شاید به نقطه عطف در روابط خارجی انگلیس و ایران تعبیر بشود، تغییر تاکتیک از استعمار مستقیم و کهنه به استعمار غیرمستقیم و نو است
حرکت از استعمار به استعمار نو
 
کودتای 3 اسفند 1299 که به‌وسیله انگلیسی‌ها طراحی و زمینه‌سازی و به دست عوامل وابسته به آنها اجرا شد، نتیجه سیاست رسمی انگلستان و همه نهادهای قانونی و اجرایی این کشور بود که از نیاز به تغییر سیاست خارجی انگلیس در ایران پس از جنگ جهانی اول برمی‌خاست. انگلیسی‌ها از طرفی مجبور به تخلیه قوای خود از ایران و از سویی نیازمند به حضور یک نیروی نظامی مطمئن در ایران بودند.
 
در زمینه طراحی کودتا دولت با مجلس انگلستان سیاست‌های مشترکی را اجرا می‌کردند. بر همین مبنا ابتدا قرارداد مشهور 1919 را تنظیم کردند، اما وقتی‌که از تصویب نهایی آن ناامید شدند برای تحقق اهداف خود به فکر اجرای کودتا افتادند. سیاست‌گذاران انگلیس در جهت تداوم سلطه خود در ایران، طرحی برای کودتا تصویب کردند و رضاخان همراه عوامل انگلیسی کودتا در ایران مأمور اجرای آن شد و تصویر موهن و وحشتناک از امور داخلی ایران و توهم خطر هجوم شوروی، اغتشاشات در ایران و ناامنی‌های دیگر، همه به‌منظور بسترسازی و تحمیل این خواسته و نیاز انگلیس یعنی کودتا انجام شد.
 
عکس هوایی از فرودگاه نیروهای انگلیسی به فرماندهی آیرونساید در قزوین، در ایام  کودتای 1299
عکس هوایی از فرودگاه نیروهای انگلیسی
به فرماندهی آیرونساید در قزوین، در ایام  کودتای 1299
شماره آرشیو: 1941-۱ع
 
مجلس انگلستان و کودتا
نیروهای بریتانیایی باید تا بهار 1300 از ایران خارج می‌شدند و تا آن مقطع دولت انگلستان باید تصمیم نهایی خود را برای اجرای یک کودتا در ایران می‌گرفت. مجلس نمایندگان و سنای انگلستان، که جهت‌دهنده به هیئت‌وزیران و از همه مهم‌تر وزارت امور خارجه این کشور بودند، تنها راه‌حل مصائب و مشکلات بریتانیا در ایران را اجرای یک کودتای نظامی می‌دانستند؛ درنتیجه عاملان انگلیسی در ایران، کسانی چون آیرونساید دست‌به‌کار شدند.
 
ژنرال آیرونساید و ژنرال هالدین در درون قایق روان در رود دجله در بغداد، بعد از کودتای 1299
ژنرال آیرونساید و ژنرال هالدین در درون قایق روان در رود دجله در بغداد، بعد از کودتای 1299
شماره آرشیو: 1942-1ع
 
در ابتدا سیاست‌گذاران انگلیسی در مجلس و هیئت دولت این کشور دو موضوع را در دستور کار قرار دادند: یکی ایجاد ترس در میان افکار عمومی کشور و همچنین هیئت حاکمه ایران از احتمال حمله بلشویک‌ها به کشور و وقوع انقلاب مارکسیستی در ایران؛ به‌گونه‌ای که احمدشاه و بسیاری از مردم تهران قصد ترک این شهر و مهاجرت را در سر پروراندند. مورد دوم که حتی شاید از مورد اول اهمیت بیشتری داشت، شناسایی عواملی در ایران بود که از طریق آنها می‌شد طرح کودتا را اجرا کرد و طرح نهایی لندن را به نتیجه رساند. مجلس و نهادهای سیاسی در انگلستان خطوط کلی را اعلام می‌کردند و به نیروهای خود در داخل ایران اختیارات زیادی برای طراحی کودتا و چگونگی انجام آن داده بودند. آیرونساید خط‌مشی‌هایی در سر می‌پروراند و علی‌رغم پراکندگی نیروهای انگلیسی در ایران، رفته‌رفته بر اوضاع تسلط یافت و اراده‌اش را بر افسران زیردست و همتاهای سیاسی خود تحمیل کرد.1 آیرونساید و امثال او می‌خواستند پای نظامیان را به صحنه سیاست ایران بکشانند و با برقراری دیکتاتوری نظامی، زیر نظر انگلیس، بین مرزهای خاوری و باختری امپراتوری بریتانیا ثبات ایجاد کنند.2
 
در راستای این سیاست‌ها بود که اولین سیاست پارلمان بریتانیا، پیگیری قراداد 1919 بود، اما با ناممکن بودن اجرای این قرارداد، تقریبا همه انگلیسی‌های دست‌اندرکار در امور ایران به این نتیجه رسیده بودند که باید اهداف نهفته‌شده در قرارداد ۱۹۱۹ را به نوع دیگری دنبال کرد. انگلیسی‌ها پس از ناممکن دیدن اجرای قرارداد 1919 بر آن شدند تا راه‌حل‌های دیگری را بیابند؛3 به‌گونه‌ای که کنسول انگلیس به یکی از آزادی‌خواهان ایران گفت:
«بعد از مأیوس شدن از قرارداد که به دست وثوق‌الدوله و پشتیبانی دموکرات‌ها می‌بایست انجام گیرد و عدم موفقیت دولت وثوق‌الدوله در مقابل مخالفت‌های مردمی برای بریتانیا لطمه بزرگی ایجاد شد. کمتر سابقه دارد در بازی برد نداشته باشیم، ولی در این بازی باخت ما مسلم شد. برای اینکه در دنیا شکست‌خورده محسوب نباشیم، به‌صورت دیگر درصدد اجرا برآمدیم از ناحیه نایب‌السلطنه هند برای برقراری نظم و تهیه قوا در ایران چند ماده پیشنهاد گردید که باید در آتیه برای ایران عملی گردد تا آنچه در جنگ بین‌المللی اول ضرر بردیم در جنگ دوم که قطعا پیش می‌آید جلوگیری شود. پیشنهادات نایب‌السلطنه از این قرار بود: تمرکز قوای نظامی و سیاسی در یک جای، استقلال پول ایران از راه نشر اسکناس به‌وسیله بانک تأسیس‌شده دولت ایران، تجدید قرارداد نفت، از بین بردن عشایر و مستقر ساختن نیروهای نظامی در نقاط مرزی، از بین بردن روحانیون، برهم زدن بساط عزاداری‌ها که خود بزرگ‌ترین وسیله برای خنثی نمودن سیاست استعماری دولت بریتانیاست، برکناری مردان و رجال سیاسی دوراندیش و سپردن کار به دست رجال بی‌تجربه، فرصت‌طلب و بی‌تعصب».4
 
در
حقیقت نایب‌السلطنه هند، بخشی دیگر از دستگاه عریض و طویل انگلستان بود که می‌توانست بر تحولات ایران اثر بگذارد، که البته در رابطه با کودتای 3 اسفند 1299، چندان اثرگذار نبود.
 
منازعه مجلس و دولت بر سر خروج نیروهایِ انگلیسی
اگرچه همدستی دولت و مجلس بریتانیا در قضیه کودتا بر کسی پوشیده نبود، اما هرازگاهی بین آنها اختلاف‌نظر نیز پیش می‌آمد. یکی از موضوع‌های مهمی که در دستور کار مجلس انگلستان قرار گرفته بود مسئله خروج نیروهای انگلیسی از ایران بود. در مجلس انگلیس بر سر قضیه تخلیه ایران از نیروهای انگلیسی اختلاف نظر بود، اما سرانجام فشار افکار عمومی مجلس را وادار کرد که به خروج نیروهای انگلیسی از ایران رأی بدهد.5 میخائیل زیرینسکی بر این نظر است که برخی نمایندگان محلی انگلیس در کودتا دخالت داشته‌اند.6 باری، «کودتا مسلما و بدون تردید، ساخت لندن بود. لندن برای ساخت کودتا دستگاهی منظم و وسیع به‌وجود آورد و نقشه جامعی که هماهنگ با سیاست عمومی لندن در شرق بود طرح کرده بود. دستگاهی که کودتا را به‌وجود آورد به‌قدری منظم و ماهرانه و بی‌صدا کار می‌کرد که هیچ‌کس جز سازندگان کودتا از این ابداع مطلع نشدند و چنان نعل وارونه زدند که حریف (یعنی روسیه شوروی) هم از ظواهر کار فریب خورد».7
 
در این اوضاع‌واحوال برای آنکه نقشه انگلیس با سهولت بهتری به اجرا درآید، نیاز بود متخصصان خارجی از ایران خارج شوند تا مبادا اسباب زحمتی برای آنها ایجاد کنند. لوسوئور فرانسوی، که در روزهای کودتا در تهران بوده است، در خاطرات خود نوشته است: «از روزهای اول سال 1921 (زمستان 1299) سفارت انگلیس، به‌عنوان پیش‌بینی از حوادثی که فقط این هیئت از آنها خبر داشت از گروه‌های اروپایی مقیم تهران خواست تا ایران را ترک کنند. بهانه‌ای که آورده می‌شد پیشروی قریب‌الوقوع بلشویک‌ها به‌سوی ایران بود. انگلیسی‌ها حداکثر تا یک منه تسهیلات لازم را برای خارج شدن از ایران را فراهم می‌کردند... آنها می‌خواهند قرارداد 1919 را عملا در ایران اجرا کنند. آنها می‌خواهند مشاورین خارجی و کارشناسان سوئدی و نروژی را در موقع که وجودشان در دستگاه‌های دولتی خیلی برای ایران مفید است از ایران برانند و بعدازاینکه از ایران رفتند خود انگلیسی‌ها جانشین آنها بشوند... درواقع آنها می‌خواستند که میدان در برابرشان خالی باشد و تمامی صاحب‌منصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک آنها بودند از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود، جلوگیری کنند».8
 
از سوی دیگر لرد کرزن و لرد هاردینگ ــ معاون وزارت خارجه ــ با طرح وزارت جنگ مبنی بر خارج کردن نیروهای انگلیسی از شمال ایران بدون در نظر گرفتن طرح جایگزین مخالف بودند. آن دو بر این عقیده بودند که بریتانیا برای تأمین منافعش در منطقه به هر طریقی که شده باید ایران را برای خود حفظ کند. استدلالشان بر این پایه استوار بود که خروج از ایران، راه را برای خودنمایی بلشویک‌ها هموار می‌کند. از بین رفتن ایران به معنای برهم خوردن ثبات افغانستان و به خطر افتادن هند بود. آیرونساید هم با حفظ ایران موافق بود، اما معتقد بود که نباید در این راه پولی خرج کرد. درهرصورت همه آنها، مجلس، دولت، عوامل وزارت امور خارجه و طراحان کودتا در امور ایران خود را محق می‌دانستند و برای منافعشان از هر ابزاری برای اعمال فشار بهره می‌بردند.
 
محمدولی‌خان سپهدار تنکابنی، رئیس‌الوزرا، و چند تن از وزرای کابینه هنگام شرکت در میهمانی سفارت انگلستان (سال 1293)
محمدولی‌خان سپهدار تنکابنی، رئیس‌الوزرا،
و چند تن از وزرای کابینه هنگام شرکت در میهمانی سفارت انگلستان (سال 1293)
شماره آرشیو: 421-۱ع
 
فرجام سخن
تنها تفاوت بارز که شاید به نقطه عطف در روابط خارجی انگلیس و ایران تعبیر شود، تغییر تاکتیک از استعمار مستقیم و کهنه به استعمار غیرمستقیم و نو است. با آمدن رضاخان سیاست سنتی انگلستان در شکل جدید خود «نو استعمار» ادامه یافت و دولتمردان انگلیسی را بر این قرار آمد تا رضاخان، پایه‌گذار سلسله جدید در ایران و به شکل مهره‌ای کاملا وابسته به سیاست این کشور و به‌دور از تمایلات دگرخواهانه، حافظ منافع انحصاری این کشور در ایران باشد. در این مسیر مجلس انگلستان حامی وزارت خارجه بود و راه نفوذ در ایران را برای عوامل اجرایی خود باز و از آنها پشتیبانی کرد. اگرچه اختلاف‌های جزئی پیش آمد، اما درنهایت طراحان انگلیسی کودتا بودند که توانستند دولت و مجلس این کشور را در جهت تأیید اقدامات نو استعمارگرایانه قانع کنند.

پی نوشت:
 
1. سیروس‌ غنی، ایران‌ برآمدن‌ رضاخان‌ برافتادن‌ قاجار، ترجمه حسن‌ کامشاد، تهران، نیلوفر، 1392، ص 120.
2. ادموند آیرونساد، خاطرات سری آیرونساید، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص 306.
3. امیل لوسوئور، زمینه‌چینی‌های انگلیس برای کودتای 1299، ترجمه ولی‌الله شادان، تهران، انتشارات اساطیر، 1374، ص 90.
4. حسن اعظام‌قدسی، خاطرات من (یا تاریخ روشن شدن تاریخ صدساله)، ج 2، تهران، نشر کارنگ، 1342، صص 3-4.
5. داریوش رحمانیان، ایران بین دو کودتا: تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران از انقراض قاجار تا کودتای 28 مرداد، تهران، سمت، 1385، ص 34.
6. نیکی آر. کِدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1381، ص 137.
7. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 1، تهران، نشر ناشر، 1361، ص 14.
8. محمود طلوعی، پدر و پسر؛ ناگفته‌ها از زندگی و روزگار پهلوی‌ها، تهران، نشر علم، 1386، صص 70-71. https://iichs.ir/vdcizrar.t1au52bcct.html
iichs.ir/vdcizrar.t1au52bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما