«چندوچون انجام یک پژوهش درباره حیات سیاسی شهید سپهبد محمدولی قرنی» در گفت‌وشنود با سرهنگ احمد نوروزی فرسنگی

او تا پایان رژیم گذشته، از سوی ساواک تحت مراقبت بود!

اثر «ناگفته‌هایی از زندگی سپهبد قرنی» کامل‌ترین پژوهش در باب فراز و نشیب‌های حیات سیاسی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی است. سرهنگ احمد نوروزی فرسنگی، مؤلف این اثر، در گفت‌وشنود پی‌آمده، به چالش‌ها و نیز یافته‌های خویش در این پروژه تحقیقی پرداخته و فرازهایی از حیات آن شخصیت نامور را تحلیل کرده است
او تا پایان رژیم گذشته، از سوی ساواک تحت مراقبت بود!
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: 
طبعا در آغاز این گفت‌وشنود، اولین پرسش ما این است که چه چیز موجب شد که درباره شهید سپهبد محمدولی قرنی، به پژوهش بپردازید و کتابی را تدوین کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. قاعدتا استحضار دارید که جناب حجت‌الاسلام والمسلمین آقای غلامرضا صفائی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا چند سال بعد از اتمام جنگ تحمیلی، مسئول سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی بودند. بنده از سال 1358، در این بخش کار می‌کردم و تا سال 1373 ــ که بازنشسته شدم ــ در آنجا بودم. بعد از بازنشستگی و در حدود سه، چهار سال، با هفته‌نامه «آفرینشِ» دانشگاه آزاد اسلامی همکاری و سپس دو سال، در سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع انجام وظیفه کردم و مجددا با جناب آقای صفائی همکار شدم. ایشان گفتند: «با اینکه شهید سپهبد قرنی، اولین شهید ترور در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است، اما هیچ خبری از ایشان نیست! درحالی‌که ایشان در ظرف 43 روز ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، کارنامه بسیار درخشانی داشته و بسیاری نجات کردستان را حاصل قاطعیت و مجاهدت شهید قرنی می‌دانند!...». در واقع دیدگاه خود بنده هم، همین بود. شهید دکتر چمران، پس از شهادت ایشان می‌گوید: «اگر دولت موقت اجازه می‌داد که با گروه‌های محارب در کردستان قاطعانه برخورد کنیم، آن همه شهید در آنجا نمی‌دادیم!» اما متأسفانه مشی سیاسی دولت موقت، با رویکرد شهید قرنی همخوانی نداشت! امروز هم جز نام یک خیابان، عنوانی از ایشان باقی نمانده و حتی در سالگردهای شهادت آن بزرگوار هم، یادی از ایشان نمی‌شود! لذا آقای صفائی به من فرمودند: «بد نیست به عنوان باقیات صالحات، زندگی‌نامه ایشان را بنویسید». من پذیرفتم، ولی وقتی شروع کردم، دیدم تقریبا هیچ‌یک از دوستان و هم‌سنگران ایشان، زنده نیستند و فقط توانستم با جانشین ایشان، تیمسار شادمهر صحبت کنم.
 
طبعا با وجود چنین شرایطی، تألیف این کتاب بسیار دشوار بوده! شما چگونه با این تنگناها مواجه شدید و از آنها عبور کردید؟
من در سال 1379، نگارش کتاب را شروع و در سال 1383 تمام کردم. ازآنجاکه قضیه به هشتاد0 سال قبل برمی‌گشت و دیگر کسی زنده نمانده بود که بشود درباره شهید قرنی با او صحبت کرد، به سامان رساندن کار این کتاب، بسیار دشوار بود. اولین سندی که پیدا کردم، یک برگه دستور صبحگاهی در دانشکده افسری بود. در آنجا شهید قرنی دانشجوی افسر نگهبان بوده و در آن برگه نوشته است: «تمام 211 دانشجوی دانشکده، روزه گرفتند! برای افطار، آش شله‌قلمکار و برای سحر، قورمه‌سبزی داشتیم!» نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که این سند نشان می‌دهد که حدود نود سال قبل، همه دانشجویان دانشکده افسری، روزه بوده‌اند! نظام شاهنشاهی، سال‌ها تلاش کرد که آنها را از گرایش‌های دینی در انجام عبادات و فرائض مذهبی برگرداند، اما انقلاب ثابت کرد که آن تلاش‌ها موفق نبوده است! به‌هرحال، من برای نگارش این کتاب، ده کتاب مختلف را که اسامی آنها را در مقدمه کتاب آورده‌ام و نیز نوشته‌های شهید قرنی را به‌دقت مطالعه و درباره آنها تحقیق کردم. معتقدم در نگارش زندگی‌نامه شهدا، ابتدا باید باور داشته باشیم که آنها نیز، انسان‌های معمولی بودند که به‌تدریج متحول شدند و ما وظیفه داریم این سیر تحول را در زندگی آنها نشان بدهیم.
 
در این فرآیند، کدام کتاب‌ها به شما بیشتر کمک کردند؟
کتاب «کودتای سرلشکر شهید قرنی» نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی و کتاب «زوایای تاریک» نوشته آقای جلال‌الدین فارسی. ایشان در این کتاب می‌نویسد: شهید قرنی در سال 1335، با توجه به فساد و فحشائی که در دستگاه پهلوی می‌بیند، قاطعانه تصمیم به براندازی آن می‌گیرد! نکته مهم این است که پس از کودتای 28 مرداد، شاه دست همه اطرافیان خود و امرای ارتش را باز می‌گذارد تا در کسب مقام و ثروت با هم مسابقه بدهند! شهید قرنی در چنین شرایطی، به همه اینها پشت می‌کند! اگر ایشان یک درجه‌دار یا افسر جزء بود، می‌شد این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که بر اثر ظلمی که به او شده، با رژیم شاه مخالف است، اما ایشان جزء امرای ارتش است و به تمام امکاناتی که رژیم در اختیارش می‌گذارد، پشت می‌کند و به خاطر عِرق ملی و مذهبی، در برابر رژیم می‌ایستد. این نکته، بسیار شایان توجه است.
 
آنچه شما را به‌رغم دشواری‌های نگارش زندگی‌نامه شهید قرنی، به این کار واداشت، چه بود؟
غیر از تشویق و ترغیب حجت‌الاسلام صفائی ــ که می‌خواست این شهید بزرگوار را از مظلومیت و غربت درآورد و غبار از شخصیت ایشان زدوده شود ــ تقوا، قاطعیت، هوش و درایت کم‌نظیر ایشان، مرا به انجام دادن این کار راغب کرد. ایشان اگر اندکی میل به دنیا داشت، دنیا تمام داشته‌هایش را در اختیار ایشان قرار می‌داد! همان‌گونه که اشاره کردم، شاه بارها به ایشان، پیشنهاد مقامات بالا را داد و حتی مایل بود که به جای شاپور بختیار، ایشان را نخست‌وزیر خود کند، که شهید قرنی با کیاست و هوشمندی نپذیرفت و خود را وجه‌المصالحه جنایات شاه قرار نداد! پس از انقلاب هم در حین انجام مسئولیت، جز با امام خمینی و در نگاهی کلان‌تر، انقلاب اسلامی و مردم کنار نیامد و فقط خط امام را پذیرفت و به همین دلیل هم، به فیض عظیم شهادت نایل آمد. به قول شهید بهشتی، «بهشت را به بها می‌دهند و به بهانه نمی‌دهند!» به نظر من شهید قرنی، مصداق کامل این جمله است. آقای محسن شجاعی، محافظ ایشان، می‌گفت: «زندگی آن بزرگوار، فوق‌العاده مختصر بود و ساده‌زیستی را به معنای واقعی، می‌شد در زندگی ایشان مشاهده کرد».
 
شهید سپهبد محمدولی قرنی در دوران پس از اخراج از ارتش شاهنشاهی
 
از منظر شما، مهم‌ترین ویژگی‌های کتابی که تألیف کرده‌اید چیست؟
کتاب من، شامل کلی‌گویی‌ها و گمانه‌زنی‌های رایج نیست، بلکه تمام مطالبش، مبتنی بر مستندات ساواک است! اسناد ساواک نشان می‌دهد که قرار بوده در بهار 1336، شهید قرنی و چهل نفر از نظامیان علیه رژیم پهلوی کودتا کنند. و همچنین سایر رویکردهای مبارزاتی ایشان، که در این اثر آمده است.
 
قدری هم از اطلاعات شما درباره زندگی سیاسی شهید قرنی استفاده کنیم. در مطالعات خود، چه ویژگی‌هایی را در منش و شخصیت شهید قرنی برجسته دیدید؟
اینکه دوستان از فردی تعریف کنند، آن‌قدرها مایه افتخار نیست، که رقیب ویژگی‌های مثبت کسی را بیان کند. سرهنگی به نام طاهر قنبر، رقیب سیاسی شهید قرنی بود و زمانی که شهید قرنی رئیس رکن 2 ارتش می‌شود، سرهنگ قنبر را تبعید می‌کنند! هنگامی که وی از تبعید برمی‌گردد، شهید قرنی او را احضار می‌کند و به او می‌گوید: در تبعیدش نقشی نداشته و او به دستور مستقیم شاه، تبعید است! سرهنگ طاهر قنبر می‌گوید: «قرنی افسری بسیار باهوش، زیرک، خوش‌فکر، موقع‌شناس، مبتکر و نسبت به دوستان و نزدیکان خود، وفادار و صمیمی و در تمام عمر، مردی وطن‌پرست، پاک‌دامن و منظم بود. او برخلاف اکثر امرای ارتش که مقام و موقعیت ممتازی در تمام شئون زندگی داشتند، زندگی محدود و حتی محقرانه‌ای داشت و حتی نمی‌توانست یک پیکان قسطی بخرد!...» من براساس این حرف‌هاست، که می‌گویم: شهید قرنی انسان پاکی بود. پسر ایشان می‌گوید: «ما هر بار که می‌‌خواستیم جایی برویم، با اتوبوس می‌رفتیم و کمتر سوار تاکسی می‌شدیم، تا پدرم بتواند با صرفه‌جویی در هزینه ایاب و ذهاب، به فقرا کمک بیشتری بکند. پس از شهادت ایشان، مشخص شد که ایشان در سطح کشور، چندین خانواده را سرپرستی می‌کرده است!». آقای نورهاشمی از هم‌دوره‌ای‌های شهید قرنی، در دوره‌ای که من برای نگارش این کتاب تحقیق می‌کردم، مسئول بخش تبلیغات روزنامه همشهری بود و 76 سال داشت! ایشان می‌گفت: «شهید قرنی بسیار متدین و مقید به انجام فرائض دینی بوده است. اساسا رگه‌هایی از عرفان، در دیدگاه‌های شهید قرنی وجود داشت و شاید یکی از دلایل نزدیکی ایشان به مرحوم آیت‌الله طالقانی و مبارزان دینی، همین روحیه باشد». یکی از کسانی که در نگارش این کتاب خیلی به من کمک کرد، سرهنگ شریف‌النسب، از همکاران روزهای اول انقلاب شهید قرنی، است که از اسوه‌های ارتش به‌شمار می‌آید و در دفاع مقدس هم، جان‌فشانی‌های بسیار کرده است. در روزهای اولِ پس از پیروزی انقلاب، کار آقای شریف‌النسب ــ که در آن موقع سرگرد بوده ــ این بوده که چهره‌های متدین و علاقه‌مند به انقلاب را به شهید قرنی معرفی کند؛ لذا ایشان در بازسازی ارتش، با شهید قرنی همراه بوده است. ایشان می‌گوید: «در اولین دیدار، شهید قرنی به من گفت: اسم قشنگی دارید؛ سعی کنید آبروی اسمتان را حفظ کنید!» انصافا هم آقای شریف‌النسب، شایسته چنین نامی است. شهید دکتر چمران و شهید صیاد شیرازی هم، به‌کرّات از مشی شهید قرنی تجلیل کرده‌اند، که به دلیل شخصیت برجسته آنها می‌توان به سخنانشان استناد کرد.
 
همان‌گونه که اشاره کردید، در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، شاه از ایشان می‌خواهد که به شغل پیشین خود برگردد. ماجرا از چه قرار بوده است؟
بله؛ در سال‌های آخر دهه 1340، محمدرضا پهلوی سیدضیاءالدین طباطبائی را به سراغ ایشان می‌فرستد و از او می‌خواهد که به سر کارش برگردد! حتی قبل از نخست‌وزیری شاپور بختیار هم، باز به سراغ شهید قرنی می‌روند که ایشان نخست‌وزیری را قبول کند، اما شهید قرنی با اینکه بعد از شش سال حبس در زندان شاه، خانه‌نشین بوده، قبول نمی‌کند. فردوست هم در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «از طرف شاه با سه‌میلیون تومان پول، به خانه شهید قرنی می‌رود و می‌گوید: اگر برگردید، درجه‌تان را به شما پس می‌دهیم و مشکلاتتان را رفع می‌کنیم، اما شهید قرنی باز هم قبول نمی‌کند!».
اسنادی هم هستند که نشان می‌دهند، ایشان در تمام عمر تحت پیگرد و مأموران مراقبش بوده‌اند! وقتی خاله شهید قرنی از دنیا می‌رود، مأموران اطراف خانه ایشان را کنترل می‌کنند که ببینند چه کسانی برای گفتن تسلیت نزد ایشان می‌آیند، تا همفکران آن بزرگوار را شناسایی کنند! شهید قرنی با گروه‌های زیادی معاشرت و همراهی می‌کند، اما بافراست و زیرکی، از تنگناهای آنها به سلامت عبور می‌کند! به نظر من ایشان با عملکرد صحیح خود، به «فرقان» یعنی قدرت درک و تشخیص حق از باطل، رسیده بود و نهایتا هم به فیض عظیم شهادت نائل شد.
 
ارزیابی شما از دلایل و نحوه برکناری ایشان از ریاست ستاد مشترک ارتش توسط دولت موقت چیست؟
خدمتتان عرض کنم که در مورد گروه‌های ضدانقلاب در کردستان، دو نوع تفکر وجود داشت: یکی تفکر دولت موقت بود که با ساده‌انگاری، دنبال مذاکره با ضدانقلاب بود و دیگری تفکر شهید قرنی، که معتقد به برخورد سریع و قاطع با آنان بود؛ به همین دلیل هم مهندس بازرگان، ایشان را برکنار کرد! نکته جالب این است که مهندس بازرگان، به شهید قرنی می‌گوید: «من استعفای شما را قبول می‌کنم!» شهید قرنی جواب می‌دهد: «من استعفایم را به حضرت امام داده‌ام؛ چون با حکم ایشان به ارتش آمدم، نه با حکم شما!» مهندس بازرگان می‌گوید: «اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته‌اند، چه می‌گویید؟» ایشان پاسخ می‌دهد: «تاکسی می‌گیرم و به خانه می‌روم!» و دقیقا همین کار را هم می‌کند و حتی از ماشین اداره برای برگشتن به خانه هم، استفاده نمی‌کند!
 
با آنکه شهید سپهبد قرنی، نخستین شهید شاخص جمهوری اسلامی است، دلیل گمنامی ایشان را چه می‌دانید؟
اتفاقا این سؤالی است که من از مسئولان و از جامعه دارم! بنده فقط در حد وسع خودم، کتابی درباره این شخصیت ارجمند نوشته‌ام. متأسفانه هنوز در میان ما، معیارهای درستی برای ارزیابی و تحلیل جایگاه شهدایمان وجود ندارد! نمونه‌اش شهید قرنی که قبل از انقلاب، شش سال زندانی بود و پس از انقلاب، به دعوت حضرت امام لبیک گفت و به امر ایشان مسئولیت پذیرفت و بعد هم به خاطر قاطعیتش، شهید شد، اما آن گونه که باید و شاید، از ایشان یاد نمی‌شود! سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ما در حوزه ایثار و شهادت، در خور بازنگری جدی است.
 
و کلام آخر؟
به قول ابوسعید ابی‌الخیر «اگر انسان سکه‌ای را در توده خاکی گم کند، باید تمام آن خاک را غربال کند تا سکه پیدا شود». امیدوارم مخاطبان این گفت‌وگو نیز، از میان توده خاک سخنان من، سکه خود را بیابند!
  https://iichs.ir/vdcam0n6.49noo15kk4.html
iichs.ir/vdcam0n6.49noo15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما