پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ رضاشاه در دوره حکومت خود (۱۳۰۴–۱۳۲۰) رویکردی متناقض و گاه خشن نسبت به مطبوعات و رسانهها داشت. این رویکرد در دوره نخستوزیری او (۱۳۰۲–۱۳۰۴) نیز آشکارا مشهود است. این نوشتار، به بررسی اقدامات عملی رضاشاه در قبال مطبوعات اختصاص یافته است. تمرکز اصلی بر دو استراتژی اصلی او، یعنی خرید مطبوعات و سرکوب روزنامهنگاران منتقد، خواهد بود؛ همچنین، نمونههای مشخصی از روزنامهها و افرادی که تحت تأثیر این سیاستها قرار گرفتند، تحلیل میشوند تا تصویر روشنی از فضای رسانهای آن دوره ارائه شود.
سایهای که آرامآرام بر آزادی افتاد
در اوایل قرن بیستم، ایران با تحولات گستردهای در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روبهرو بود. انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ش فصل تازهای در تاریخ کشور بهشمار میآمد که زمینه را برای شکلگیری نهادهای مدرن، از جمله پارلمان و مطبوعات مستقل، فراهم کرد. در این دوره، روزنامهها و نشریات متعددی منتشر شدند که بسیاری از آنها با هدف روشنگری، بیان افکار عمومی و نقد عملکرد حکومت فعالیت میکردند. آزادی بیان، که یکی از دستاوردهای مهم انقلاب مشروطه بود، به روزنامهنگاران و روشنفکران این امکان را داد تا علنی از مسائل سیاسی و اجتماعی کشور سخن بگویند و نوشتهها و تحلیلهای خود علیه فساد، ناکارآمدی اداری و مداخلههای خارجی در امور کشور را منتشر سازند؛ اگرچه در این میان برخی از نشریات نیز بودند که پا را از دایره انصاف یا رعایت عرف جامعه فراتر نهادند. بنابراین در این فضا، مطبوعات ابزار مهمی در افزایش آگاهی عمومی و تقویت اندیشههای مدرن قلمداد میشدند، اما این فعالیتها با مشکلات متعددی، از جمله فشارهای حکومت و سانسور، مواجه بودند.[1]
با به قدرت رسیدن رضاشاه در دهه ۱۳۰۰ش، فضای سیاسی کشور بهتدریج از آزادیهای مشروطه فاصله گرفت و به سوی اقتدارگرایی حرکت کرد. رضاشاه، که ابتدا با حمایت برخی از روشنفکران و گروههای سیاسی توانست موقعیت خود را تثبیت کند، بهمرور به حاکمی مستبد تبدیل شد که تمامی نهادهای مستقل، از جمله مطبوعات، را به کنترل خود درآورد.[2] دولت او سیاستهای سختگیرانهای برای محدود کردن آزادی بیان و جلوگیری از انتشار مطالب انتقادی در پیش گرفت. درنتیجه اجرای این سیاستها بسیاری از روزنامههای مستقل تعطیل شدند، نویسندگان و روزنامهنگاران برجسته تحت تعقیب قرار گرفتند و تنها نشریاتی اجازه انتشار یافتند که از سیاستهای حکومت حمایت میکردند. این کنترل شدید بر مطبوعات بخشی از سیاست کلی رضاشاه برای ایجاد یک دولت متمرکز و مدرن بود، اما در عین حال، به سرکوب آزادیهای مدنی و حذف مخالفان سیاسی منجر شد. در نتیجه، دوران مشروطه، که زمانی با شکوفایی مطبوعات همراه بود، بهتدریج جای خود را به دوران سانسور، کنترل اطلاعات و اقتدارگرایی حکومتی داد.[3]
تجارت حقیقت
یکی از رویکردهای اصلی رضاشاه دربرابر مطبوعات، خرید و کنترل آنها بود. او به خوبی میدانست که مطبوعات ابزاری بس مهم و تأثیرگذار در شکلدهی به افکار عمومی و مشروعیت بخشیدن به حکومت هستند؛ بنابراین، تلاش کرد با خرید برخی از روزنامهها و نشریات، آنها را به ابزار تبلیغاتی حکومت تبدیل کند. به همین منظور او به دادن رشوه و امتیازات به برخی مطبوعات تمسک ورزید. روزنامههایی که این چنین به کنترل دولت درآمدند، به جای نقد و بررسی عملکرد دولت، از رضاشاه و سیاستهای او ستایس میکردند؛ برای مثال، روزنامههایی مانند «ایران» و «اطلاعات» با دریافت حمایت مالی و امتیازات خاص، به رسانههای طرفدار حکومت تبدیل شدند. این اقدامات باعث شد استقلال مطبوعات از بین برود و مسئولیت نظارت روزنامهها بر قدرت، خدشهدار شود.[4]
رضاشاه با این روش تلاش کرد افکار عمومی را جهت دهد و هرگونه صدای مخالف را خاموش کند. در این دوره، برخی از روزنامهنگاران و نشریات با دریافت پول یا امتیازات خاص، به تبلیغ سیاستهای رضاشاه و توجیه اقدامات او مشغول شدند. این روزنامهها اغلب به جای نقد و بررسی عملکرد حکومت، رضاشاه و اقدامات او را ستایش میکردند؛ برای مثال، روزنامههایی مانند «ایران» و «اطلاعات»، که از جمله نشریات پرتیراژ آن زمان بودند، بهتدریج به کنترل حکومت درآمدند و به ابزاری برای تبلیغات دولتی تبدیل شدند.[5] این رویکرد نه تنها باعث کاهش استقلال مطبوعات شد، بلکه اعتبار روزنامهنگاری را نیز زیر سؤال برد. روزنامهنگارانی که حاضر نبودند با حکومت همکاری کنند، اغلب با تهدید، فشار اقتصادی یا حتی زندان مواجه میشدند؛ در نتیجه، بسیاری از آنها به سکوت یا ترک حرفه خود مجبور شدند.

شماره آرشیو: ع137-0-88-0
مرگ حقیقت
در کنار خرید مطبوعات، رضاشاه از ابزار سرکوب نیز بهگستردگی استفاده میکرد. او به هیچ وجه تحمل انتقاد از خود یا حکومتش را نداشت و هرگونه مخالفت یا انتقادی را بهشدت سرکوب میکرد. حسین مکی نیز در «تاریخ بیستساله ایران» دراینباره چنین گفته است: «تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن میترسید، یکی انتقاد در جراید و دیگری انتقاد در مجلس بود. جراید اقلیت را یکباره توقیف کرد و از قلم آنها راحت شد. در مجلس نیز هرگاه میخواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او کنند، طرفدارانش با جار و جنجال اجازه نمیدادند اقلیت حرفهای خود را بزند».[6] بنابراین، در این دوره، سانسور شدیدی بر مطبوعات اعمال شد و روزنامهها موظف بودند قبل از انتشار، مطالب خود را به اداره سانسور دهند و هر مطلبی که به نظر مقامات حکومتی خلاف مصلحت یا تهدیدکننده بود، بلافاصله حذف میشد.[7]

وکلای مجلس و مدیران روزنامهها در انتظار ورود رضاشاه در کارخانه پارچهبافی اصفهان (سال 1310)
شماره آرشیو: 130419-275م
افزون بر سانسور، فشار شدیدی بر روزنامهنگاران منتقد وارد میشد. بسیاری از آنها به بهانههای مختلف دستگیر، زندانی یا تبعید شدند؛ برای مثال، میرزاده عشقی، شاعر و روزنامهنگار منتقد، در سال ۱۳۰۳ به دلیل انتشار اشعار و مقالات انتقادی علیه حکومت، به قتل رسید. رضاشاه در واکنش به قتل میرزاده عشقی و تحصن روزنامهنگاران، رویکردی سرکوبگرانه و کنترلکننده نسبت به مطبوعات داشت. او با وجود فشارهای مجلس و جامعه، تلاش کرد با مداخله مستقیم و مذاکره با روزنامهنگاران، سلطه خود را بر فضای رسانهای اعمال کند. نقل قول رحیمزاده صفوی، نماینده روزنامهنگاران، نشان میدهد که خواسته اصلی آنها «امنیت جانی و مصونیت قانونی» بود، اما رضاشاه با دستگیری او و تهدیدهای بعدی، نشان داد که تحمل هیچگونه انتقاد یا مخالفتی را ندارد. این اقدامات باعث شد فضای مطبوعات به کلی خفقانآور شود و جرئت انتقاد از حکومت تا پایان سلطنت رضاشاه به حداقل برسد. این اقدامات نه تنها باعث ترس و وحشت در میان روزنامهنگاران شد، بلکه فضای مطبوعات را به کلی خفه کرد.[8]
مرگ تدریجی حقیقت در صفحات روزنامهها
رویکرد رضاشاه به مطبوعات تأثیرات عمیقی بر فضای رسانهای ایران گذاشت. از یکسو، خرید مطبوعات و تبدیل آنها به ابزار تبلیغاتی حکومت، باعث کاهش استقلال و اعتبار روزنامهنگاری شد. روزنامههایی که زمانی صدای مردم و ناظر بر عملکرد حکومت بودند، بهتدریج به ابزاری برای توجیه سیاستهای حکومتی تبدیل شدند. این امر نه تنها باعث کاهش تنوع دیدگاهها در مطبوعات شد، بلکه اعتماد عمومی به رسانهها را نیز کاهش داد.[9] از سوی دیگر، سرکوب مطبوعات و روزنامهنگاران منتقد، باعث خفقان کامل فضای رسانهای شد. در این دوره، هیچ نشریه یا روزنامهنگاری جرئت انتقاد از حکومت را نداشت و مطبوعات به کلی تحت کنترل دولت قرار گرفتند. این وضعیت نه تنها مانع از رشد آزادانه مطبوعات شد، بلکه باعث شد استقلال و تأثیرگذاری حرفه روزنامهنگاری بهشدت تضعیف شود. در حقیقت مطبوعات و فعالان سیاسی بهشدت سرکوب شدند و هرگاه نشریات به موضوعاتی مانند کودتا و نخستوزیری ورود میکردند، با محدودیتهای شدید مواجه میشدند. پس از تصاحب قدرت، بسیاری از روزنامههای مخالف از صحنه خارج و برخی دیگر نیز با فشار و سرکوب نیروهای امنیتی بهکلی تعطیل شدند.[10]
فشرده سخن
رویکرد رضاشاه به مطبوعات در دوره نخستوزیری او، ترکیبی از خرید و سرکوب بود. او با استفاده از این ابزارها تلاش کرد تا کنترل کامل بر فضای رسانهای کشور را به دست آورد و هرگونه صدای مخالف یا انتقادی را خاموش کند. این سیاستها نه تنها باعث کاهش استقلال و اعتبار مطبوعات شد، بلکه فضای رسانهای ایران را به کلی تحت سلطه حکومت درآورد. در نهایت، این رویکرد اقتدارگرایانه تأثیرات منفی طولانیمدتی بر رشد مطبوعات و آزادی بیان در ایران داشت و میراثی از خفقان و سانسور را به جای گذاشت که تا سالها پس از سقوط رضاشاه نیز ادامه یافت.
پینوشتها:
[1]. منیژه سلیمی،
جامعهشناسی تاریخی مطبوعات ایران از ابتدا تا دوران مشروطیت، تهران، مؤسسه نشر سیمرغ آسمان آذرگان، 1400، صص 107-110.
[2]. محمود دلفانی،
فرهنگستیزی در دوره رضاشاه (اسناد منتشرنشده سازمان پرورش افکار) 1317 - 1320 ه - ش، تهران، اسناد ملی ایران، 1376، صص 100-153.
[3]. علی چشمهنور و پروانه حسنزاده،
مطبوعات در عصر پهلوی اول، تهران، انتشارات فروغ هدایت، 1401، صص 89-100.
[4]. اقبال حکیمیون،
سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی ایران تا پایان دوره رضاشاه، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ دوم، 1395، صص 320-330.
[5]. حسین مکی،
تاریخ بیست ساله ایران، ج 3، تهران، انتشارات علمی، 1374، صص 57-65.
[6]. همان، ج 2، تهران، اميركبير، 1359، ص 125.
[7]. محمد صدر هاشمی،
تاریخ جراید و مجلات ایران، ج 4، تهران، انتشارات کمال، چ دوم، 1363، صص 300-306.
[8]. حسین مکی، ج 3، همان، ص 88.
[9]. سیدحسین موسوی،
احمد مسجدجامعی، هادی خانیکی، و علیرضا اسماعیلی، اسنادی از مطبوعات و احزاب دوره رضاشاه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، صص 20-36.
[10]. اقبال حکیمیون، همان، ص 323.