کشف حجاب رضاخانی، به مثابه یک تجربه شکست‌خورده؛

زنانی که به جَبر، در مجالس بلا و مصیبت شرکت می‌کردند!

روزهایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر اقدام رضاخان، در کشف حجاب زنان ایرانی است. به واقع اینک پس از دهه‌های متمادی و والبته با نظر به سابقه پوشش زنان کشورمان در طول تاریخ، می‌توان گفت که طراحی و اجرای برنامه‌هایی از این دست، تجربه‌ای شکست‌خورده قلمداد می‌شود. بزرگ‌ترین و نزدیک‌ترین شاهد آن نیز، آن است که پس از اخراج قزاق از ایران، زنان عفیف ایرانی اغلب به حجاب بازگشتند. یک ملت هویت و فرهنگ برساخته خویش در قرون متمادی را به راحتی از دست نمی‌دهد و آن را فدای امیال یا شلتاق‌های زودگذر نمی‌سازد. در مقال پی‌آمده، روایت‌ها و تحلیل‌هایی چند در باب ماجرای کشف حجاب رضاخانی، مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه مفید آید
زنانی که به جَبر، در مجالس بلا و مصیبت شرکت می‌کردند!
 
آیا رضاخان برای زنان ارزش قائل بود؟
برخی در توجیه کشف حجاب رضاخانی، ادعا کرده‌اند که وی با این اقدام، به زنان ایرانی ارزش بخشید و راه را برای پیشرفت آنان هموار کرد. نخست جای این پرسش است که آیا اساسا رضاخان برای زنان ارزش و اعتباری قائل بود یا خیر؟ دکتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به این پرسش این‌گونه پاسخ گفته است:
«فصل سوم کتاب خاطرات اشرف پهلوی، مربوط به ماجرای ازدواج او و خواهرش شمس است، او می‌گوید: به‌یک‌باره در دربار زمزمه شد که پدرم برای من و خواهرم شوهر پیدا کرده است! من هنوز هفده‌ساله هم نشده بودم و شروع به داد و فریاد و گریه کردم که من شوهر نمی‌خواهم و مگر زور است؟ دست به دامن مادر و برادرم شدم. او گفت: پدر هر تصمیمی بگیرد، تو حق مخالفت نداری؛ بنابراین چون و چرا نکن! مادرم هم همین را ‌گفت. اشرف می‌گوید به اعتقاد رضاخان، دختر باید در سن مشخصی ازدواج کند. طبق خاطرات اشرف، پدرش برای او فریدون جم، پسر محمود جم، را انتخاب کرده بودند و برای شمس نیز، علی قوام را. اشرف می‌گوید: اولین بار که فریدون جم را دیدم، در حال بازی تنیس با برادرم بود و از او خوشم آمد. بعد از مدتی خواهرم جم را دید و چون خواهرم از من بزرگ‌تر بود، پایش را در یک کفش کرد که من علی قوام را نمی‌خواهم و جم را می‌خواهم. چون شمس از من بزرگ‌تر بود، از این امتیاز بهره‌مند شد و شوهرهای ما رسما جابه‌جا شدند و او با جم ازدواج کرد و علی قوام نصیب من شد! افرادی که می‌گویند رضاخان آزادی را برای زنان به ارمغان آورد، خاطرات اشرف را بخوانند، تا متوجه شوند که او حتی به فرزندان خودش در انتخاب همسر اختیار و آزادی نمی‌داد، چه برسد به زنان ایرانی! در نظر او، اصلا آزادی معنایی نداشت. همسر دوم رضاخان، یعنی تاج‌الملوک، اصلیتی روسی داشت. او در انتخاب همسر برای پسرش محمدرضا نیز، هیچ‌یک از زنان خانواده‌های ایرانی را شایسته ندانست و ابتدا به سراغ فوزیه یک زن غیر ایرانی و البته عرب رفت. من هیچ‌گاه نگاه ناسیونالیستی ندارم و تنها ازاین‌جهت بر روی عرب بودن فوزیه تأکید می‌کنم که سلطنت‌طلبان ادعای ایران‌دوستی و تفاخر به آن سر ندهند. توجه کنید که قرار بود پسری که از فوزیه متولد می‌شود، ولیعهد ایران و شاه آینده باشد؛ شاهی که مادرش یک فرد غیر ایرانی و عرب بود! جوانان ما امروز باید از سلطنت‌طلب‌ها و غرب‌پرستان سؤال کنند: آیا در میان زنان ایرانی دختر شایسته‌ای وجود نداشت که عروس رضاخان شود؟ بگذارید کمی شفاف‌تر صحبت کنیم؛ خاندان سلطنتی پهلوی حتی به زبان فارسی هم اعتقادی نداشتند. شما ببینید، اینها خاطرات خود را به زبانی غیر از فارسی نوشته‌اند. هیچ‌کدام از افراد خاندان دربار پهلوی را نمی‌توانید پیدا کنید که خاطرات خود را به زبان فارسی نوشته باشد. یا به فرانسوی نوشته‌اند، یا به انگلیسی. محمدرضا پهلوی، "پاسخ به تاریخ" را هم به زبان فرانسه نوشت. درواقع او در این کتاب ملت ایران را شایسته پاسخ نمی‌دانست، بلکه به اربابان غربی‌اش جواب پس داد و نه به ایرانی‌ها. آنها اساسا شأنی برای ملت ایران قائل نبودند و هیچ‌وقت به خودشان نگفتند که ما باید به ملت ایران پاسخ دهیم...».
 
رضاخان در دیدار با برخی زنان عشایر، پس از ماجرای کشف حجابرضاخان در دیدار با برخی زنان عشایر، پس از ماجرای کشف حجاب
شماره آرشیو: 123931-۲۷۵م

سال‌های مشقت‌بار زنان ایرانی
رفتار رضاخان با ملت ایران به‌ویژه زنان، در وانهادن اعتقادات دینی و سنن ملی خویش، از نمادهای سبعیت و بی‌هویتی در کارنامه زمامداری وی به‌شمار می‌رود. در آن دوره بخش زیادی از زنان ایران، از حضور در جامعه محروم گشتند و دوره‌ای مشقت‌بار را تحمل کردند. دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، درتحلیل این ماجرا آورده است:
«تجربه نشان داده است که کسانی که برای غربی کردن جوامعی نظیر ایران تلاش می‌کنند، برای رسیدن به اهدافشان از اعمال هیچ زور و جنایتی پرهیز ندارند و اگر هم شعار آزادی بدهند، در نهایت به محدودیت ختم می‌شود، برای اینکه بتوانند به اهداف خودشان برسند. در نتیجه در زمان کشف حجاب از زنان ایرانی، نه تنها خبری از پیشرفت نبود، بلکه حتی باعث شد تعدادی از زنان جامعه ایرانی، به اجبار تن به این ماجرا بدهند. تعداد فراوانی هم که تن ندادند، مجبور شدند مشقتی به طول شش سال تحمل کنند و نتوانند از خانه بیرون بیایند و مثلا برای استحمام به حمام بروند، یا نتوانند برای فاتحه خواندن برای پدر و مادر و اقوامشان به قبرستان بروند و برای کوچک‌ترین مایحتاجشان، نتوانند از خانه خارج شوند و اگر ریسک کنند و خارج شوند، با کتک، چماق و باتوم ژاندارم‌‌ها و شهربانی‌چی‌ها مواجه شوند و همسرانشان به دردسر‌های سختی بیفتند. چون اگر زن باحجابی را دستگیر می‌کردند، علاوه بر
ضرب و شتم و برداشتن حجاب، همسرش هم احضار می‌شد و برخورد‌های سختی با همسر بانوی باحجاب می‌شد. واقعا شش سال پرمحنت و مشقت‌بار، بر زنان شریف ایرانی و زنان محترم ایرانی در آن دوره سپری شد، که ذکر آن در بسیاری از منابع آمده است؛ لذا بخش عمده‌ای از زنان ایرانی، در آن زمان آزادی خودشان را از دست دادند و نمی‌توانستند بدون حجاب در جامعه حاضر شوند. می‌دانید که زن در اقتصاد ایران هم نقش محوری دارد ولی در همان زمان، حتی در مناطقی مثل کردستان یا لرستان هم، کشف حجاب اعمال می‌شد و بانوانی که نقش اجتماعی داشتند و در حوزه اقتصاد ملی فعال بودند و بخشی از معیشت خانواده به واسطه کار آنها تأمین می‌شد را مجبور می‌کنند که چادرش را بردارد که همین موضوع اتفاقا نه تنها آزادی را به همراه نمی‌آورد، بلکه خیلی هم محدودکننده بود...».
 
پاسبان وقتی‌ چارقد را کشید، مقداری‌ از موی‌ سر زن‌ هم‌ کنده‌ شد!
بسا چهره‌های سیاسی و فرهنگی معاصر در خاطرات خویش، فضای حاکم بر جامعه و مردم در دوران تحمیل کشف حجاب را ترسیم کرده‌اند. در زمره آنان است خطیب نامور معاصر زنده‌یاد حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، که در این فقره خاطراتی تلخ بیان داشته است:
«از ماجرای‌ کشف‌ حجاب‌ و جنایاتی‌ که‌ رضاخان‌ و مزدورانش‌ در حق‌ زنان‌ و مردم‌ و نوامیس‌ مسلمین‌ انجام‌ می‌دادند، خاطراتی‌ بسیار تلخ‌ دارم‌ که‌ واقعا نمی‌دانم‌ چگونه‌ بیان‌ کنم‌. مناظری‌ می‌دیدم‌ که‌ از بس‌ سنگین‌ و سخت‌ بود، نمی‌توانستم‌ بایستم‌ و نظاره‌گر باشم‌. با عجله‌ رد می‌شدم‌، که‌ نبینم‌. فراموش‌ نمی‌کنم‌ روزی‌ پیرزنی‌ که‌ موهای‌ سفیدش‌ را حنا بسته‌ بود، چادر به‌ سر کرده‌ بود و زیر چادرش‌ هم‌ روسری‌ داشت‌، که‌ آن‌ زمان‌ به آن چارقد می‌گفتند. ناگهان‌ یک‌ پاسبان‌ پلید سر رسید و چادر را از سر پیرزن‌ کشید. اما وقتی‌ چارقد را کشید، مقداری‌ از موی‌ سر زن‌ هم‌ کنده‌ شد! پیرزن‌ بیچاره،‌ سر برهنه‌ بر زمین‌ نشست‌ و نمی‌دانست‌ چه‌ باید بکند. عمل‌ آن‌ مأمور جانی‌ با آن‌ زن‌ محترم‌ در آن‌ سن‌ و سال‌، خیلی‌ دردآور و تأسف‌بار بود. در همان‌ روزها از طرف‌ دولت‌ به‌ مردم‌ دستور داده‌ بودند که‌ اهالی‌ هر محل‌ مجلسی‌ بگیرند و زن‌ها و دخترهایشان‌ را بدون‌ حجاب‌ به‌ آنجا بیاورند، تا بی‌حجابی‌ عادی‌ شود. خدا می‌داند که‌ در اوایل‌ کار، در محلات‌ شهر چه‌ خبر بود. وقتی‌ می‌گفتند امشب‌ مجلس‌ در این‌ کوچه‌ برگزار می‌شود، مردم‌ مسلمان‌ و متدین‌ و زن‌های‌ شریف‌ و باعفت‌، نمی‌دانستند چه‌ بکنند. آنها لباس‌ گشادی‌ می‌پوشیدند و سر را با یک‌ پارچه‌ بزرگ‌ می‌بستند. من‌ بارها دیدم‌ که‌ عده‌ای‌ با این‌ هیئت‌ به‌ طرف‌ مجلس‌ جشن‌ می‌رفتند، اما زار زار بر بدبختی‌ خود اشک‌ می‌ریختند! با این‌ وضع‌، مجلس‌ بلا و مجلس‌ مصیبت‌ به‌ نام‌ مجلس‌ جشن‌ برپا می‌شد و رژیم‌ گمان‌ می‌کرد که‌ مردم‌ مسلمان‌، ننگ‌ بی‌حجابی‌ را پذیرفته‌اند. آن‌ روزگار گذشت‌، اما تاریخ‌ تلخی‌ بود. آن‌قدر تلخ‌ که‌ هرگز از یاد نمی‌رود. هر وقت‌ بعضی‌ از آن‌ مناظر را به‌ یاد می‌آورم‌، بی‌اختیار حالت‌ تأثر و گریه‌ به‌ من‌ دست‌ می‌دهد...».
 
عکس گرفتن از پیرزن مُرده، برای تبلیغ کشف حجاب!
حجت‌الاسلام والمسلمین علی آل اسحاق نیز، در زمره چهره‌هایی است که از ماجرای کشف حجاب در شهر زنجان، خاطره‌ای شنیدنی دارد. او از جنازه پیرزنی حکایت می‌کند که برای تبلیغ کشف حجاب و با لباس بی‌آستین و کلاه، از آن عکس‌برداری شد:
«در دوران رضا پهلوی، من بسیار کوچک بودم، ولی از آن زمان مسائلی را به یاد می‌آورم. مسئله غم‌انگیزی رخ داده بود و آن قضیه کشف حجاب بود. همه ناراحت بودند و گریه و زاری می‌کردند، به طوری که مادرم توجه و رسیدگی سابق را نسبت به ما نداشت. بعدها جریان کشف حجاب را از مادرم پرسیدم. به این ترتیب بود که دستور می‌دادند ابتدا کارمندان ادارات، تجار و... در هر شهر، کشف حجاب کرده و حجاب خانم‌هایشان را بردارند؛ سپس همراه همسرانشان یک عکس دسته‌جمعی بگیرند و روزنامه‌ها با چاپ این عکس‌ها، خبر پیوستن آن شهر را به مسئله کشف حجاب را می‌دادند. خاطره‌ای در این موضوع از زنجان به یاد دارم. پیرمرد تاجری بود که تقریبا 120 سال سن داشت و خانه‌اش مقابل خانه ما در سبزه‌میدان زنجان بود. پسرش نیز هفتادساله بود. آنها از تجار معروف زنجان بودند. در میهمانی‌هایی که در خانه آنها برگزار شده بود، کارمندان اداره‌ها، ارتشیان و مردم عادی به همراه خانم‌هایشان آمده بودند. قرار بود که بعد از صرف ناهار عکس دسته‌جمعی بگیرند تا زنجان نیز به کشف حجاب بپیوندد. همسر آن پیرمرد، پیرزنی صدساله بود. به او می‌گویند که برای عکس دسته‌جمعی شما هم باید بیایید، او ناراحت می‌شود و می‌گوید من توان ندارم، چگونه حجابم را بردارم؟ ولی همسر و پسرش اصرار می‌کنند و می‌گویند این کار اجباری است و گرنه اموالمان را می‌گیرند و ما را بیچاره می‌کنند. بالاخره یک لباس بی‌آستین به پیرزن می‌پوشانند و کلاه پهلوی بر سرش می‌گذارند. (با لباس بی‌آستین، کشف حجاب و کشف عفت می‌کردند) چند قدمی که پیرزن را می‌آورند، می‌بینند سنگین شده، بعد متوجه می‌شوند که او از ناراحتی مرده است. مأمورین می‌گویند که او هم باید در عکس باشد. بالاخره جسد پیرزن را می‌آورند و پسرهایش او را کنار کمر پدرشان نگه می‌دارند و عکس می‌گیرند. من آن شب در آغوش نامادری‌ام بودم و جریانات را می‌دیدم، ولی نمی‌فهمیدم، بعدها از مادرم قضیه را پرسیدم...».
 
سپردن مأموریت کشف حجاب، به رفتگران نجف‌آباد!
حجت‌الاسلام والمسلمین یدالله پورهادی، از علمای شهر نجف‌آباد، نیز درباره این رخداد نکات جالبی به تاریخ سپرده است. او به خاطر می‌آورد که به دلیل عدم تأسیس نظمیه در این شهر، مأموریت کشیدن
چادر زنان، به رفتگران هر محله سپرده شده بود:
«از طرف حکومت دستور داده شد که در میان محله‌ها، افرادی که از نظر ثروت و شهرت شاخص بودند یا سمتی داشتند، گزینش شده و به بخشداری دعوت شوند و ملزم باشند به اینکه همسرانشان را بدون چادر و روسری از منزل بیرون برند. در بخشداری جشنی ترتیب داده می‌شد که شامل سخنرانی و پذیرایی بود و بعد از پایان جشن، این افراد با همان هیئت ظاهری که در جشن شرکت کرده بودند، به منزل باز می‌گشتند. هدف از این کار، کاستن عظمت و حرمت حجاب در نظر مردم و شکستن قبح بی‌حجابی بود. به این ترتیب، پذیرفتن بی‌حجابی برای عامه مردم ــ که از لحاظ مشاغل اجتماعی و از جنبه مالی و شخصیتی در رتبه‌ پایین‌تری قرار داشتند ــ آسان می‌شد. البته در ابتدا خانواده‌هایی که به بخشداری دعوت شده بودند، در این اندیشه فرو رفتند که این مسئله برایشان لکه ننگی محسوب می‌شود. بنابراین بعضی از آنها به جای همسر خود، زنانی از روستا را با خود می‌بردند و در ازای آن، پولی نیز پرداخت می‌کردند و در شرایطی که اتومبیل بسیار کم بود، اتومبیلی تهیه می‌کردند که آنها را از در منزل تا بخشداری ببرند و زن روستایی ناشناس، همراه با آنها به بخشداری می‌رفت و با اتومبیل باز می‌گشت. این مرحله‌ اول کشف حجاب بود. پس از آن اعلام کردند که هیچ زنی حق ندارد با چادر در کوچه و بازار و خیابان ظاهر شود. بعد از صدور این دستور، بیرون رفتن زنان با چادر به صورت مخفیانه صورت می‌گرفت و زنانی که برای انجام کارهای ضروری مانند حمام رفتن از خانه بیرون می‌رفتند (آن زمان در خانه‌ها حمام وجود نداشت و حمام‌های عمومی رایج بود) مورد تعرض مأمورین دولتی قرار می‌گرفتند. در نجف‌آباد مأموریت این کار به رفتگرها سپرده شده بود؛ زیرا هنوز نظمیه و شهربانی در نجف‌آباد وجود نداشت. رفتگرها در معابر عمومی مخفی می‌شدند و به محض مشاهده زنان محجبه، به‌یکباره حمله می‌کردند و چادر را از سر آنان می‌کشیدند! این خانم‌ها با سر برهنه یا با روسری، خود را به خانه یا یک جای دیگر می‌رساندند، تا از دست مأمورین نجات یابند...».
 
مؤسس حوزه علمیه قم: تا آنجا که‌ می‌توانید مقاومت‌ کنید!
موضع مرجع نامور وقت زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری در برابر کشف حجاب رضاخانی، از مدخل‌های مهم در تحقیق پیرامون این موضوع به‌شمار می‌رود. حسین شاه‌حسینی، فرزند شیخ زین‌العابدین شاه‌حسینی از بازاریان وقت، از جمله کسانی است که در این باب، نکاتی را از مؤسس حوزه علمیه قم نَقل می‌کند:
«در کشف‌ حجاب‌ رضاخانی، پدر من‌ جزء رؤسای‌ اصناف‌ بود. پدر ما جزء مخالفین [سیاست کشف حجاب]‌ بود، خیلی‌ شدید مخالفت‌ می‌کرد و از تهران‌ یکبار بلند شد و رفت‌ خدمت‌ آیت‌الله آقای‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری،‌ که‌ مرحوم‌ آقای‌ زنجانی‌ و یک‌ عده‌ای‌ هم‌ پیشکارانشان‌ بودند. ایشان‌ رفته‌ بود آنجا که‌: ما چه‌ کنیم‌؟ آقای حائری حکم داده بود: هیچ‌ تبعیت‌ نمی‌شود کرد، به‌‌هیچ‌وجه‌ من‌الوجوه‌ نپذیرید و تا آنجا که‌ می‌توانید مقاومت‌ کنید ... پدرم‌ آن‌ موقع‌ می‌رفت‌ درس‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم [حائری یزدی]‌..‌. ولی‌ در عین‌ حال‌ بعضی‌ از روزها چند نفری‌ بودند که‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ می‌فرستاد اینها را تهران‌. حالا چه‌ می‌کردند، دیگر ماها نمی‌دانیم‌. پدرم‌ تعریف‌ می‌کرد روزی عده‌ای نزد حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ رفتند و به‌ ایشان‌ گفتند:‌ آقا! این [رضاخان]‌ دارد تغییر لباس‌ مردها را می‌دهد. مثل‌ اینکه‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ ریش‌ زردی‌ داشته‌، دست‌ می‌اندازد و ریش‌هایش‌ را می‌کند و می‌گوید: این‌ مقدمه‌ است‌ برای‌ اینکه‌ یواش‌ یواش‌ چادر را از سر زن‌های‌ ما بردارند، من‌ نمی‌گویم‌ که‌ لباستان‌ را عوض‌ نکنید، ولی‌ در عین‌ حال‌ مواظب‌ باشید که‌ مقدمه‌ چادر برداشتن‌ از سر خانم‌هاست‌، حواستان‌ جمع‌ باشد، این‌ مردک‌ [رضاخان] اگر بر خر مراد سوار بشود، احتمال‌ دارد که‌ بعد عمامه‌ را هم‌ از سر ماها بردارد، خیلی‌ دقت‌ کنید...»
 
رضاخان در گفت‌وگو با یکی از زنان عشایر، پس از ماجرای کشف حجابرضاخان در گفت‌وگو با یکی از زنان عشایر، پس از ماجرای کشف حجاب
شماره آرشیو: 131587-۲۷۵م

تشییع پیکر شیخِ مؤسس، بسترساز حضور زنان باحجاب در خیابان‌های شهر قم
با تمام آنچه بدان اشارت رفت، وقایعی چند موجب گشت که زنان در دوران حکومت رضاخان، به حضوری گسترده در خیابان‌ها دست زنند. یکی از این رویدادها، تشییع پیکر آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم است، که آیت‌الله سیدحسن بدلاء در خاطرات خود از آن سخن می‌گوید:
«زنان تا پیش از فوت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، براى فرار از برخورد مأمورین نظمیه در خصوص حجاب، به خانه‌ها پناه برده بودند و این مصیبت کمتر از مصیبت بى‌حجابى نبود. در آن زمان با آنکه حمام سر خانه مرسوم نبود، بسیارى از خانواده‌ها براى اینکه نیاز زنانشان را به حمام در خود خانه برطرف کنند، تدابیر خاصى اندیشیده بودند؛ از جمله برنامه غسل و تن‌شویى را در ایام تابستان در حوض خانه انجام مى‌دادند و براى زمستان‌ها هم که هوا سرد بود، پستوى خانه را براى این منظور گرم مى‌کردند و آن‌گاه با یک آفتابه و درحالى‌که درون مجمعه‌اى مى‌رفتند، غسل مى‌کردند. بعد از ارتحال حاج شیخ عبدالکریم، زنان به بهانه شرکت در مراسم تشییع آن مرحوم، به خیابان‌ها ریختند و براى اولین‌بار در خیابان‌ها و مجامع عمومى، زنان با حجاب کامل و چادر و در قالب یک اجتماع بزرگ، دیده شدند و از آن به بعد هم سد شکسته شد...».
https://iichs.ir/vdciy5ar.t1a5r2bcct.html
iichs.ir/vdciy5ar.t1a5r2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما