رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران گفت: شواهدی وجود ندارد که سید‌حسن تقی‌زاده در ترور آیت‌الله بهبهانی دست داشته باشد اما روشنفکران غربگرا برای ایجاد دولت مدرن از ترور و کشتار خودداری نکردند و متوسل به زمامداری دیکتاتور شدند.
روشنفکران غربگرا برای ایجاد دولت مدرن دست به ترور زدند/ تقی‌زاده واقع‌بین نبود
 سید حسن تقی‌زاده چه نقشی در مشروطه داشت؟
سید حسن تقی‌زاده در دوران مشروطه خیلی جوان بود به همین دلیل او چهره اصلی مشروطه‌خواهی نیست، اما در تحولات بعد از مشروطه نقش بارزتر می‌گیرد.
سید حسن تقی‌زاده شخصیت پر‌آوازه‌ و مبهمی دارد و خود تقی‌زاده نیز در ایجاد فضای ابهام‌آلود در مورد شخصیتش تلاش کرده بود و سعی کرد ردپای خودش را پاک کند. روش تقی‌زاده این است که از کنار مسائل مهم عبور می‌کند و توضیح زیادی نمی‌دهد. خیلی در مورد نقشش در برخی اتفاقات مشروطه و عضویتش در سازمان فراماسونری صحبت نمی‌کند.
 

 
 برخی مورخان که زندگی سید‌حسن تقی‌زاده را به سه دوره متفاوت تقسیم می‌کنند مدعی هستند تقی‌زاده سوم با تقی‌زاده اول فرق دارد و دیگر از تقی‌زاده دوره اول که انقلابی بوده است صحبتی نیست.
بله؛ چنین است. تقی‌زاده در بدو ورود به سیاست و نمایندگی مجلس آدمی افراطی است. به همین دلیل سهم بسیاری در تندرویهای تاریخ مشروطه ایران و انحراف آن دارد و همچنین با افراط‌گرایی خود نقش مهمی در به بن‌بست رسیدن تاریخ مشروطه دارد.
دوره دوم، زندگی تقی‌زاده معاصر با عصر رضاشاه است. او با اینکه در این دوره آن شر و شور دوره جوانی را ندارد، اما جز افرادی است که دور رضا شاه جمع شده‌اند و تجدد‌خواهی عصر رضاشاه را مدیریت می‌کنند.
 
دیدگاه تقی زاده در آخر عمر تغییر کرد
تقی‌زاده در دوره سوم زندگی، که دوره پایانی زندگی او نیز است، در خصوص گذشته و رفتارهایش اعترافاتی دارد؛ او اعتراف می‌کند تندرویهایی در دوران گذشته داشته است. در این دوره، به نوعی دیدگاه‌های تقی‌زاده تعدیل می‌شود. یکی از مواردی که تقی‌زاده نسبت به آن عدول می‌کند سخنی است که درباره چگونگی پیشرفت و توسعه ایران مطرح کرده است مبنی بر اینکه ایرانی باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شود.
 
مخالفت با تغییر خط از دیگر اقدامات مثبت تقی‌زاده بود
از جمله اقدامات مثبت دیگر تقی‌زاده مخالفت با تغییر خط و الفبا بود؛ چون تغییر خط الفبا را موجب گسست فرهنگی در ایران می‌دانست.
در حوزه سیاست نیز اعتراف تقی‌زاده مبنی بر نقشش در تنظیم قرارداد دارسی که فقط در حد «آلت فعل» بود موجب شد دکتر محمد مصدق با استناد قرار دادن این سخن تقی‌زاده در مجلس، مستنداتش را به دادگاه لاهه بقبولاند با این ادله که کسی که امضای‌اش پای قرارداد است اعتراف می‌کند که من «آلت فعل» بودم.
به این ترتیب حرف تقی‌زاده به کرسی می‌نشیند. چنین رویکردهایی از تقی‌زاده این نتیجه را حاصل کرد که او از رویکرد افراطی خود در اوایل جوانی عدول کرده و به اعتدال رسیده است.
 
 علت اینکه یک روشنفکر ایرانی چنین تحلیل کند که برای پیشرفت باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد چیست؟ آیا علت، قطع رابطه امثال تقی‌زاده با ذخایر معنوی اسلام است؟
یکی قطع شدن رابطه روشنفکران با ذخایر معنوی اسلام و دوم مرعوب شدن آنان در برابر تجدد و مدرنیته است. وقتی فردی در سنت ریشه نداشته باشد خود به خود به دیگری پناه می‌برد؛ به همین دلیل روشنفکران غربی به غرب پناه بردند که بسیار شتابان و با کروفر به سمت شرق در حال حرکت بود.
 
تقی‌زاده ابتدا یک طلبه شیخی‌مسلک بود
تقی‌زاده ابتدا یک طلبه شیخی‌مسلک بود و همین شیخی بودن بین او و روحانیت اصولی و مرجعیت شیعه فاصله ایجاد کرد. تقی‌زاده از کودکی تحت تأثیر استادش میرزاملکم‌خان غربگرا قرار می‌گیرد و به همین دلیل از کسوت روحانی شیخی نیز خارج می‌شود و به سمت عقاید میرزا ملکم‌خان تمایل پیدا می‌کند.
 
میرزا ملکم‌خان پدر معنوی سید حسن تقی‌زاده بود
خود تقی‌زاده میرزا ملکم‌خان را پدر معنوی خودش عنوان می‌کند. دلیل دیگرش که این روشنفکران به سمت غربگرایی سوق پیدا می‌کنند این است که دست روشنفکران خالی است. اما به مرور زمان تجربیات این روشنفکران زیادتر می‌شود و مقاومت ایرانیان را در مقابل افراطی‌گری و غربزدگی می‌بینند و هم تأثیرات منفی افراطی‌گری را می‌بینند از همین رو به سمت اعتدال و میانه‌روی سوق پیدا می‌کنند.
 
روشنفکران افراطی نسبت به مبانی اولیه خود تجدید نظر کردند
البته این اعتدال به هیچ وجه مثبت نیست؛ منظورم این است که این روشنفکران نسبت به عقاید خود دچار تجدید‌نظر ‌شدند و البته مبانی همان مبانی است، اما دیگر موافق تخریب همه داشته‌های فرهنگی آن هم با شدت و حدت نیستند و نسبت به آن تردید دارند.
 
منذر: تقی‌زاده عاقبت به خیر شد
□ حجت‌الاسلام منذر یکی از مورخان انقلابی که دوست شما نیز بود معتقد بود تقی‌زاده عاقبت به خیر شد آیا شما قبول دارید؟
مرحوم منذر با توجه به دوران پایانی عمر تقی‌زاده اعتقاد داشتند که تقی‌زاده عاقبت به خیر شدند. دلایل آن هم همان چیزهایی بود که در قسمت فوق گفتم. عکسی از تقی‌زاده موجود است که در آخر عمر به مکه مشرف شده است. همچنین او وصیت کرد بعد از مردن در کربلا دفن شود، اما با این توصیف نمی‌شود تاثیر افراد را در فروریختن هویتی و سیاسی یک کشور نادیده گرفت. از نظر شخصی تقی‌زاده تا پایان عمر به رژیم مشروطه سلطنتی باور داشت. اما انتقاد جدی من به تقی‌زاده این است که چه چیزی از رژیم مشروطه سلطنتی در دوران محمدرضا و رضاخان باقی مانده بود که وی همچنان نسبت به رژیم مشروطه سلطنتی وفاداری داشت.
 
شیخ فضل‌الله نوری به تقی‌زاده بدبین بود
□ آیا تقی‌زاده در قتل آیت‌الله بهبهانی دست داشت؟ رابطه جریان دینی با سید‌حسن تقی‌زاده چگونه است؟
در خصوص رابطه جریان دینی با سید‌حسن تقی‌زاده دو دیدگاه وجود دارد: یک دیدگاه به نظر شیخ فضل‌الله نوری نزدیک است. شیخ به رفتارهای تقی‌زاده بدبین بود و با این جریان مرز‌بندی دقیق داشت.
اما جریان دینی دیگر مانند آیت‌الله بهبهانی به تقی‌زاده بدبین نبودند، بلکه خوشبین هم بودند حتی مراجع نجف نیز به واسطه گزارشهایی که توسط اشخاصی مانند آیت‌الله بهبهانی به آنان می‌رسید نسبت به افرادی مانند تقی‌زاده خوشبین بودند.
البته جریان تحول‌خواه غربگرا در بیت آخوند خراسانی به وسیله شخص مرموزی مانند اسد‌الله خراقانی نفوذ داشتند. البته این خوشبینی، نشاندهنده خوشبینی جریان دینی به جریانی است که تحول‌خواهی را ملاک خود قرار داده است.
تقی‌زاده وابسته به جریانی است که از یک طرف بر این اعتقاد است که کشورهای اسلامی باید غربی شوند و معتقد بود برای غربی شدن باید درگیری دامنه‌داری با فرهنگ اصیل ایرانی ـ اسلامی داشته باشند.
سید‌عبدالله بهبهانی با تقی‌زاده مراودات داشت و اینگونه نبود که در دو جبهه متفاوت باشند؛ البته نسبت به برخی رفتارهای تقی‌زاده انتقاد داشت اما در نهایت سعی می‌کرد تقی‌زاده را حفظ کند.
حتی حکم تفسیر سیاسی مراجع نجف مانند آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی را که به تکفیر تقی‌زاده تبدیل شد مدتی نزد خود نگه داشت و افشاء نمی‌کرد و هنوز باور داشت که شکاف عمیق نشده است
 
آیت‌آلله بهبهانی سعی داشت تقی‌زاده را مدیریت کند
و می‌تواند تقی‌زاده را مدیریت کند تقی‌زاده مدیون سید‌عبدالله بهبهانی است و خودش در اظهاراتی بعدها بر این امر اذعان دارد. سید‌حسن تقی‌زاده شخصا در ترور آیت‌الله بهبهانی دست نداشته است.
 
 اطلاع هم نداشته است؟
بعید می‌دانم اطلاع نداشته باشد برای اینکه تقی‌زاده آدم سیاسی بود و حزب تقی‌زاده در به شهادت رساندن آیت‌‌الله بهبهانی نقش داشته است این مسئله کوچکی نیست.
معمولا درباره سید‌عبدالله بهبهانی برخی منابع می‌گویند بهبهانی قدرت‌طلب بوده است و مشروطه‌خواهان رفتار او را نمی‌پسندیدند و او را به شهادت رساندند. اما بحث فراتر از این دلیلهاست مرجعیت شیعه در نجف نسبت به جریان مشروطه‌خواهی دچار تردید شدند و این تردید به اوج خود رسید.
 
علمای نجف تقی‌زاده را بیماری لاعلاج می‌دانستند
در تفسیر نامه سیاسی که مراجع نجف علیه تقی‌زاده نوشته بودند یک شعر عربی به این مضمون نوشته شده بود که ما چه امیدها به تقی‌زاده داشتیم اما چی شد؟! در آن نامه از تقی‌زاده به عنوان یک بیماری لاعلاج یاد می‌کنند که جز با قطع عضو درست نمی‌شود. تکفیر سید‌حسن تقی‌زاده یک سال بعد از شهادت شیخ فضل‌الله نوری و تندروی‌های افرادی مانند تقی‌زاده صورت گرفت و علمای نجف نسبت به این افراد کاملا رویگردان شدند.
 
روشنفکران آن دوره اسلام را شریعت کهنه محمدی یاد کردند
تندروها پروا و ملاحظاتی که تا قبل از فتح تهران داشتند کنار گذاشتند و خواسته‌های قلبی خود را علنی‌تر کردند. آنها از اسلام به عنوان شریعت کهنه محمدی یاد می‌کردند و علما را تحریک می‌کردند. از طرف دیگر آیت‌الله بهبهانی ماموریت مهمی داشت مبنی بر اینکه اصل دوم قانون اساسی را که همان نظارت علما بر قوانین مجلس است اجرایی کند.
به همین دلیل خیلی حساب‌شده به سراغ آیت‌الله بهبهانی رفتند. شواهدی وجود ندارد که سید‌حسن تقی‌زاده در ترور دست داشته باشد، اما وی با حذف جریان دینی کاملا موافق بود و در رأس جریانی قرار داشت که نمی‌خواست مردم‌سالاری دینی به تعبیر امروزی در کشور اجرا شود. تعریف تقی‌زاده از مشروطه کاملا غربی بود و او نمی‌خواست جریان مقابلش رشد کند.
 
 وابستگی تقی‌زاده به جریان فراماسونری چگونه بوده است؟
سید حسن تقی‌زاده شیفته آرای میرزا ملکم‌خان بود وقتی «لژ بیداری ایرانیان» تاسیس می‌شود که از انشعاب «مجمع آدمیت» به‌وجود می‌آید.
جناح افراطی مجمع آدمیت به دنبال حذف محمد‌علی‌شاه بودند، اما جناح میانه‌رو «مجمع آدمیت» به این سمت رفت تا اتابک و محمد‌علی‌شاه را به عضویت بگیرد و بر این اعتقاد بودند می‌شود به این طریق خواسته‌های خودشان را اجرا کنند، اما جناح تندرو نمی‌پذیرفت که می‌شود از این طریق جامعه را اصلاح کرد و با کمک معلمان و مدیر مدارس «آلیانس» فرانسه در ایران لژ بیداری را تاسیس کردند.
 
تقی‌زاده از چهره‌های مطرح لژ بیداری در ایران است
تقی‌زاده از چهره‌های مطرح لژ بیداری در ایران است، اما در دوره رضاشاه به علت اینکه روش رضاخان دیکتاتوری بود و به حزب و تحزب روی خوش نشان نمی‌داد و هم بعد از ماجرای کشف حجاب و کشتار در مسجد گوهرشاد محمد‌علی فروغی و افرادی مانند تقی‌زاده از سیاست کنار رفتند.
از طرف دیگر فرزند کیخسرو شاهرخ دبیر لژ بیداری در رادیو برلین علیه رضاشاه و منافع انگلستان در ایران تبلیغ می‌کرد و رضاشاه برای انتقام پدرش «کیخسرو شاهرخ» دبیر لژ بیداری را به قتل می‌رساند. در دوره رضاشاه فعالیت این افراد کمرنگ شد اما انسجام آنان افزایش یافت.
بلافاصله بعد از کنار گذاشته شدن رضاخان از قدرت، اعضای فراماسون با حضور فروغی جلسه‌ای برگزار کردند. محمد خلیل جواهری که جاسوس انگلستان است به ایران می‌آید تا لژ  پهلوی را تأسیس کند. نخستین کسانی که او برای این کار دعوت می‌کند افراد لژ بیداری هستند.
 
تقی‌زاده با ترفند روشنفکران را جذب لژ‌های فراماسونی می‌کرد 
فراماسونری چتری بود که افراد غربگرا را ذیل خودش جمع می‌کرد تقی‌زاده و لژش به سمت لژ آلمانی گرایش پیدا می‌کنند و سعی می‌کنند لژ بزرگ مستقل ملی ایران را راه‌اندازی کنند. تاسیس لژ بزرگ مستقل ملی ایران ترفندی است توسط سید حسن تقی‌زاده برای اینکه افرادی را که نسبت به وابستگی به انگلستان حساسیت دارند جذب کنند. او افرادی مانند عباس زریاب خویی و ابوالحسن زرین کوب را اینگونه جذب کرد.
سید حسن تقی‌زاده به این افراد گفت که ما لژ مستقل ایرانیان تشکیل دادیم که هیچ ارتباطی با انگلستان ندارد؛ البته این لژ توسط تشکلهای ماسونی انگلیسی و فرانسوی بایکوت می‌شود و افرادی مانند حسین علاء و ابراهیم حکیمی به لژ اصلی انگلیس و فرانسوی نامه می‌نویسند و از تشکیلات ماسونی درخواست می‌کنند که لژ آنان را بپذیرید. بعد از سقوط رضاشاه لژها خود را در قالب لژ آلمانی احیا کردند. لژ‌های فرانسوی و آلمانی متحد لژ بزرگ انگلستان بودند که تقی‌زاده هم به آن وفادار بود.
 
تقی‌زاده یک استعدادشناس بود
تقی‌زاده یک استعدادشناس بود و افراد مستعدی را شناسایی کرد. روش جذبش هم اینگونه بود که بعد از شناسایی افراد بااستعداد، آنان را به سفر خارجی علمی می‌برد؛ برای مثال بعد از شناسایی عباس زریاب خویی و عبدالحسین زرین‌کوب، این دو را را برای سفر علمی به کشور شوروی سابق برد.
بعد از فراهم کردن امکان بازدید و دیدار با مستشرقین در هنگام بازگشت در هواپیما مدام صندلی خود را عوض می‌کرد برای مدتی نزد عباس زریاب خویی می‌نشست و مدتی را نزد عبد‌الحسین زرین‌کوب می‌نشست و از آنان می‌پرسید که مسافرت علمی آنان چگونه بود. زمانی که اظهار رضایت آنان را شنید به آنها گفت: «اگر دوست دارید چنین سفرهایی ادامه داشته باشد باید ماسون شوید» و اینچنین زمینه را برای رشد عباس زریاب خویی فراهم آورد تا از متصدی میز امانت کتابخانه به تحصیلات عالیه برسد.
 
 جریان روشنفکری تحلیل می‌کنند امثال فروغی و سید حسن تقی‌زاده در پی نهادسازی و دولت مدرن بودند. کارنامه تقی‌زاده در ماجرای تغییر خط الفبا و فرقه دموکرات هم مثبت است. من سؤالم این است آیا می‌توان برای ایجاد دولت مدرن در جامعه مذهبی جریان دینی را در آن کشور حذف کرد؟ 
روشنفکران برای رسیدن به دولت مدرن دست به اسلحه بردند
روشنفکران غربگرا برای ایجاد دولت مدرن از ترور و کشتار خودداری نکردند و متوسل به زمامداری دیکتاتور منور و مشت آهنین شدند. آنها برای ایجاد دولت مدرن که یکی از مؤلفه‌های آن سکولاریسم است از تمام ابزار سرکوب استفاده کردند و در برابر اعتقادات یک ملت ایستادند و اینگونه دولت‌سازی مدرن برای من رنگ می‌بازد.
اما اگر منظور از دولت مدرن ساختار جدیدی است که بتوان نیازهای جامعه را پاسخ دهد، امنیت ایجاد کند، اشتغال به وجود بیاورد، فضای کسب و کار ایجاد کند، مرحوم مدرس و آخوند خراسانی موافق چنین ساختار مدرنی بودند. به نظر من بزرگانی مانند آخوند خراسانی دارای ملاحظاتی بودند که این ملاحظات بهتر می‌توانست به نیازهای جامعه ایرانی پاسخ دهد. طرفداران افراطی غرب بروکراسی عریض و طویل مبتنی بر رانت‌خوری ایجاد کردند. آخوند خراسانی در یکی از اعلامیه‌هایش، در اعتراض به مشروطه‌‌خواهان می‌نویسد چرا اینقدر دولت را گسترش می‌دهید و اعضای حزب خود را به استخدام دولت درمی‌آورید و حقوق گزاف برای او تعیین می‌کنید. جریان دینی به دنبال ایجاد ساختار جدید در کشور بودند و لزوما تنها راه آن، وابستگی به غرب نبود. مدرس درصدد بود از طریق مجلس چنین تغییراتی در کشور به وجود بیاورد، اما رضاخان مجلس را طویله می‌دانست و در انتخابات مجلس دست می‌برد و نمایندگانی را که از دوستان خود بود به مجلس می‌فرستاد.
به نظرم سعی افرادی مانند فروغی و تقی‌زاده برای ایجاد دولت‌سازی مدرن واقع‌بینانه نیست. ما در بیابان و برهوت زندگی نمی‌کردیم که هیچ نهاد مدرنی نداشته باشیم. از زمان امیرکبیر در پی ایجاد نهادهای مدرن بودیم، هر چند به دلیل ساختار استبدادی نهادسازی مدرن با کندی صورت ‌گرفت. اما نهادسازی در حال انجام بود.
 
نهاد‌سازی‌ای در ایران موفق می‌شود که مناسب با فرهنگ ایران باشد 
اگر نهادسازی در چارچوب مبانی اعتقادی جامعه ایرانی شکل می‌گرفت قطعا جواب می‌داد. اگر نهادسازی‌ای در ایران شکل می‌گرفت که با جامعه ایرانی هماهنگ بود می‌توانست فضا و بیگانگی در مورد ادارات و سیستم‌ دولتی را که در جامعه ایرانی وجود داشت از بین ببرد.
منبع: خبرگزاری فارس
https://iichs.ir/vdce.p8nbjh8nf9bij.html
iichs.ir/vdce.p8nbjh8nf9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما