1. آیتاللّه سیدمحمد بهبهانی فرزند سید عبداللّه در سال 1250ش در تهران به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح به خواندن فقه و اصول پرداخت و مدت شش سال نیز فلسفه و معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت.
وی هفت سال هم در محضر علامه آشتیانی به تحصیل خارج فقه و اصول همت گمارد. در نجف اشرف از محضر مرحوم آخوند خراسانی و فقهای معاصر بهرهمند گردید و به درجه اجتهاد رسید.
پس از بازگشت به ایران، ضمن تدریس در حوزه علمیه تهران، برای حکومت قانون و تشکیل مجلس تلاشهای زیادی نمود.
او که از آزادیخواهان تندرو به حساب میآمد، در دوره دوم وکیل مجلس شد. وی نزد عموم سیاستمداران کشور از احترام خاصی برخوردار بود و برخی پیامهای خصوصی حضرت آیتاللّه بروجردی توسط ایشان به مقامات بالای دولتی ابلاغ میشد.
بعضی از علمای مرکز، در کارها و رویدارها، بدون مشورت با او کار نمیکردند.
وی یکی از روحانیون مشهور و از سران مشروطه بود و در کمیسیونی که از طرف مشروطهخواهان تشکیل شد، به همراه 27 نفر دیگر برای اداره امور کشور تعیین شد. این کمیسیون محمدعلیشاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به نیابت وی انتخاب کرد.
از دیگر کارهای سیاسی او، بسیج عدهای از مردم جنوب تهران به نفع شاه و حضور در برابر کاخ شاه و منع وی از مسافرت به خارج در واقعه 9 اسفند 1331 بود.
شهرت علمی و جایگاه معنوی او سبب شد که تدریجا در تهران ملجأ و مرجع مؤمنان و نیازمندان شود. وی حدود چهل سال در تهران به تدریس خارج فقه و اصول و ترویج دین پرداخت.
آیتاللّه بهبهانی در جریان نهضت امام خمینی در آخرین ماههای عمر خود به حمایت از امام برخاست و از همین رو مورد غضب رژیم واقع شد و در تنگنا قرار گرفت.
وی در 20 آبانماه سال 1342 در 92 سالگی دارفانی را وداع گفت و پس از تشییع باشکوهی در تهران، جنازهاش به نجف اشرف منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.
2. سیدهاشم ملکمدنی متولد 1271ش، فرزند حاج محسن آقا ملایری است. در کودکی و نوجوانی تحصیلاتی در حدود خواندن و نوشتن بهدست آورد و به شغل آزاد پرداخت و تدریجا یکی از بازرگانان سرشناس ملایر گردید.
در دوره ششم مجلس شورای ملی از ملایر وکیل شد و مجموعا دوازده دوره تا پایان دوره هفدهم در مجلس عضویت داشت و در چند دوره نیز نیابت ریاست مجلس با او بود. در دوره پانزدهم، کاندیدای ریاست مجلس شد و در مقابل سردار فاخر حکمت با دو رأی شکست خورد.
از سال 1332 به بعد کاری به او ارجاع نشد. ظاهرا ریاست شورای عالی کشاورزی ایران با او بود که به هیچ وجه کار اجرایی تلقی نمیشد.
او هنگامی که در ملایر به کار تجارت اشتغال داشت، با امیرلشکر احمد آقاخان آن روز و سپهبد امیراحمدی بعد، که فرمانده لشکر لرستان بود، آشنا شد. این آشنایی به دوستی زیاد تبدیل شد.
ملکمدنی گاهی به قشون آنجا قرض میداد و همکاری مینمود؛ به همین دلیل و نزدیک بودن با امیراحمدی، به رضاشاه معرفی گردید و در اوایل سلطنت به وکالت رسید. ملکمدنی از وابستگان فراماسونری جهانی و عضو لژ وفا بود.
3. سرلشکر ابراهیم ضرابی در 1268 در کاشان تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتی به مدارس نظامی وارد شد و دوره آنجا را پایان داد و درجه افسری گرفت.
وی بر اثر مشارکت در چندین منازعه داخلی، سریعا ترقی نمود و درجه سرهنگی گرفت و داخل ژاندارمری شد. در چند استان، ریاست ژاندارمری با او بود. بعد از شهریور 1320 به ریاست ژاندارمری خوزستان منصوب شد و پس از بیست سال توقف، در درجه سرهنگی، به درجه سرتیپی رسید و فرماندهی قوای خوزستان به او محول گردید. از آنجا به فرماندهی لشکر لرستان و بعد به فرماندهی لشکر سوار تهران منصوب شد. چندی هم ریاست دادگاه تجدیدنظر نظامی با او بود.
در سال 1324 به ریاست شهربانی کل کشور رسید. یک سال در آن سمت بود تا اینکه در وقایع آذربایجان فرمانده یکی از ستونهای حمله به تبریز شد که تیمور بختیار نیز در ستون تحت امر او شرکت داشت.
پس از فرار پیشهوری و سقوط فرقه دموکرات، ضرابی فرمانده لشکر تبریز گردید و با قدرت در آنجا فرمانروایی کرد. در سال 1326 با احراز درجه سرلشکری، مجددا رئیس کل شهربانی شد.
نزدیک به یک سال در آن سمت بود تا کنار رفت و بازنشسته شد و در سال 1352 در 84 سالگی در تهران درگذشت.
4. علیاصغر حکمت در سال 1272ش، در شیراز چشم به دنیا گشود. پدرش احمدعلیخان حشمتالممالک شیرازی و مادرش نیز دختر میرزا حسن فسایی صاحب فارسنامه ناصری بود.
وی مقدمات ادب را در مدرسه قدیم منصوریه شیراز فرا گرفت و در 1294ش، به تهران آمد و در مدرسه آمریکایی به تحصیل پرداخت و سپس راهی فرانسه شد و در رشته ادبیات در دانشگاه سوربن لیسانس شد.
سالها بعد از سوی دانشگاههای لاهور، دهلی و علیگر به وی دکترای افتخاری اعطا شد. وی در طول زندگی خویش صاحب مشاغل مختلفی بود که اهم آن عبارتاند از: رئیس بازرسی وزارت فرهنگ 1299ش، رئیس اداره کل معارف 1307ش، وزیر دادگستری 1300ش، وزیر مشاور 1326 و 1332ش، وزیر امور خارجه 1327 ـ 1328ش، رئیس کمیسیون ملی یونسکو در ایران از 1325ش، سفیر کبیر ایران در هند 1332ـ1336ش، وزیر مختار ایران در تایلند 1335ش، وزیر امور خارجه (1337 ـ 1338).
وی استاد ممتاز دانشگاه تهران بود و از 1329ش، استادی کرسی تاریخ مذاهب و ادبیات در دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
حکمت در 3 شهریور 1359ش، در تهران وفات یافت و در باغ طوطی آستانه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در مقبره خانوادگی دفن شد.
علیاصغر حکمت که از عوامل اردشیر جی در به حکومت رساندن رضاخان بود و فردی متحجر و انگلوفیل معرفی گردیده، ضمن ارتباط تنگاتنگ با محمدرضا پهلوی مدتی سفیر کبیری او را نیز در آمریکا به عهده داشت و در زمانی که شریفامامی جمعیت طرفدار حکومت جهانی را تشکیل داد به عنوان مشاور به او پیوست.
5. هادی اشتری فرزند مهدی و در سال 1277ش در تهران متولد شده و دارای تحصیلات قدیمه (معادل دیپلم) و کارمند وزارت کشور، استاندار استانهای تهران، مازندران و گیلان، وزیر مشاور و معاون وزارت کشاورزی و مورد حمایت شاه و دربار منحله بوده است.
6. سیدمحمدحسن علوی فرزند سیدمحمدمهدی، در 28 رمضان 1349ق، در سبزوار متولد شد. نسب جدش به امامزاده گرامی جناب حسین اصغر، فرزند معظم حضرت زینالعابدین علیهالسلام میرسد. او از محضر اساتیدی چون میرزاعلی مشکینی اردبیلی، میرزا محمد مجاهدی تبریزی، سیدمحمدباقر سلطانی بروجردی، محقق داماد، حاج شیخ مرتضی حائری و آقا میرزا هاشم آملی کسب فیض نمود. در سال 1368 در 72سالگی درگذشت و در امامزاده یحیی به خاک سپرده شد.
7. سیدجواد غروی در سال 1285ش در علونآباد نائین متولد شد. در یازدهسالگی راهی حوزه علمیه اصفهان شد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت.
وی پس از طی دوره ادبیات و فقه و اصول، در درس کسی حاضر نشد. وی به خاطر وحدت نظر با مرحوم آیتالله حاج آقا رحیم ارباب بر سر وجوب عینی نماز جمعه، با ایشان ارتباط نزدیکی پیدا کرد و از این مراوده جهت مطرح کردن افکارش سوءاستفاده کرد.
در سال 1356 به ساواک دعوت شد که وی خود را فردی شاهدوست و میهنپرست معرفی و ساواک نیز نامبرده را از روحانیون مثبت و علاقهمند به رژیم شاهنشاهی اعلام نمود. نامبرده دارای افکار انحرافی در باب معراج پیامبر اسلام، فرشتگان الهی، شفاعت، طهارت حضرت زهرا(س) و... بود.
به دنبال اعتراض علمای اصفهان، به سخنرانیها و نوشتجات انحرافی وی در جلسهای که علمای اصفهان نزد مرحوم آیتالله ارباب برگزار نمودند، ایشان اظهار نمودند: از ترس اینکه مبادا مورد ضرب و شتم مردم قرار گیرد وی را طرد نمیکنم. پس از اوجگیری انحرافات نامبرده، استفتائاتی از طرف علما از امام خمینی(ره) و آیتالله العظمی خویی(ره) صورت گرفت که امام خمینی(ره) در مورد وی نوشتند: با صحت مطالب فوق چنین شخصی منحرف از مذهب اهل بیت است و لازم است مؤمنین از او احتراز کنند و حضور در جماعت و منبر این شخص حرام و در معرض گمراهی است. خداوند مسلمین را از شرّ این عناصر فاسده حفظ فرماید.
آیتالله العظمی خویی(ره) نیز مرقوم نمودند: شخص مزبور از مصادیق واضحه ضال و مضل است و ترویج چنین شخصی به حضور منبرش یا غیر آن فضلا از اقتدا به او جائز نیست و بر مؤمنین لازم است که از ترویج عقاید فاسده او جلوگیری کنند.
8. آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال 1282ق در «دریا پشته» رامسر متولد شد.
ادبیات عرب را در رامسر فرا گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به قزوین روانه شد و همراه برادرش آقا شیخ محمدحسین تنکابنی در مدرسه التفاتیه حجره گرفت و به تحصیل فقه و اصول پرداخت. پس از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد.
حاج محمدرضا تنکابنی در نجف در محضر علمای وارستهای چون حاج میرزا حبیباللّه رشتی، حاج آقا رضا همدانی، شیخ عبداللّه مازندرانی و میرزا حسین حاج میرزا خلیل تلمذ کرده و سپس از محضر پرفیض آخوند خراسانی(ره) بهره برد و از او گواهی اجتهاد گرفت. در سال 1319ش به تهران عزیمت کرده و در مدرسه محمدیه اول بازار تهران، به تدریس مشغول شد و چون جزء اولین شاگردان آخوند خراسانی بود که به تهران وارد شده بود و حرفهای تازهای برای گفتن داشت، حوزه درس پررونقی را به راه انداخت.
او بهزودی مرجع فصل خصومات ارجاعی از سوی عدلیه گردید. در حوزه درس وی بزرگانی چون آخوند ملاعلی معصومی همدانی، شیخ محمدعلی لنکرانی، سید ابوالقاسم ادیب و میرزا هاشم آملی رشد یافتند.
در سال 1319 ازدواج کرده و ثمره ازدواج وی شش پسر و یک دختر بود.
آقای تنکابنی با بزرگانی چون شهید سیدحسن مدرس و آیتالله کاشانی مرتبط بود و هیچ گونه ارتباطی با مقامات دولتی وقت نداشت و زندگی را در کمال سادگی میگذراند.
وی در غائله «انجمنهای ایالتی و ولایتی» وارد مبارزه با دولت شد. به گفته آقای فلسفی وی نسبت به امام خمینی(ره) نظر بلندی داشت و ماجرای غمانگیز 15 خرداد او را بسیار متأثر نمود.
آیتالله تنکابنی در روز عید غدیر خم در سال 1385ق (21 فروردینماه 1354) در 103 سالگی رحلت کرد. پیکر او پس از تشییع باشکوه به نجف اشرف منتقل و در وادیالسلام نجف به خاک سپرده شد.
رک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم، ص 12.
9. آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی در سال 1298ش در شهر نجف اشرف متولد شد. نامبرده مقدمات علوم دینی را نزد پدر روحانی خود فرا گرفت. ایشان پس از عزیمت به شهر مشهد بار دیگر در سال 1310ش، به نجف بازگشت و مراتب عالی علوم حوزوی خود را نزد استادانی چون آیتالله نائینی سپری کرد.
آیتالله قمی در سال 1327ش، بار دیگر به مشهد مراجعت نمود. وی ضمن امامت مسجد گوهرشاد در سال 1372ش، به دلیل مخالفت با رژیم پهلوی دستگیر و به شهرستان کرج تبعید گردید.
رژیم پهلوی همچنین دستور تبعید ایشان را به علت اعتراض به قانون حمایت خانواده به خاش اعزام کرد. امام خمینی که از موضوع آگاه شده بودند، با مخابره تلگرافی برای آیتالله میلانی جویای احوال آیتالله قمی شدند. متن تلگراف امام از نجف به این شرح است: «مشهد ـ حضرت آیتالله میلانی دامت برکاته ــ حادثه آیتالله قمی موجب تأسف است. از سلامت ایشان مستحضرم فرمایید. سلام و سعادت جنابعالی را خواستار است. خمینی». آیتالله قمی پس از پیروزی انقلاب مجددا به شهر مشهد بازگشت و در آنجا ساکن شد.
10. محمدجواد مناقبی در سال 1350ق در تهران متولد شد. تحصیلات دوره جدید آموزشی و نیز مقدمات علوم دینی را در تهران آموخت، سپس به قم رفت و برای ادامه تحصیل در مدرسه فیضیه ساکن شد و از مدرسانی چون آقایان محقق داماد، محمدعلی عراقی و علامه طباطبائی بهرهمند گشت. درس خارج فقه را نزد آیتالله بروجردی آموخت.
در بازگشت به تهران وارد دانشگاه شد و تا درجه دکترا ادامه تحصیل داد و در دانشگاه الهیات دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. وی از جمله افرادی بود که با رژیم پهلوی ارتباط داشت و در اوان پیروزی انقلاب مورد مشورت مأموران سیاسی سفارت آمریکا قرار گرفت.
در اسناد سفارتخانه آمریکا وی یکی از محارم آیتالله شریعتمداری به حساب آمده که با رهبران مذهبی میانهرو همعقیده است، ولی روابط خوبی با گروه [امام] خمینی برقرار نموده است.
پس از پیروزی انقلاب محمدجواد مناقبی به همراه سیدمهدی مهدوی، سیدعبدالرضا حجازی و احمد عباسی به جهت مشارکت با صادق قطبزاده که علیه انقلاب و برای براندازی آن تلاش میکرد دستگیر و محاکمه شد و به خلع لباس محکوم گردید.
11. دکتر احمد ناظرزاده کرمانی فرزند آقا محمد ناظر در 1296ش به دنیا آمد و از دانشکده ادبیات تهران لیسانس گرفت. مدتی در وزارت کشور شاغل بود و آخرین سمتش در آن وزارتخانه معاونت فرمانداری تهران بود. از اهم مشاغل او شهرداری کرمان میباشد.
در انتخابات دوره شانزدهم که در 1328ش انجام یافت، ناظرزاده از طرف سیرجان وکیل شد و در دوره هفدهم نیز این سمت را احراز کرد و به جبهه ملی نزدیک شد و جزء فراکسیون جبهه ملی در مجلس بود.
وی قلما و قدما حکومت مصدقالسلطنه را تأیید میکرد. بعد از مرداد 1332ش از وکالت عزل و تحت تعقیب فرمانداری نظامی وقت قرار گرفت و به قلعه فلکالافلاک تبعید شد. یکی از دلایل این تبعید مولود اختلافی بود که بین او و فرماندار نظامی تهران که در آن تاریخ سرتیپ فرهاد دادستان بود، وجود داشت و گویا مورد هتک حرمت هم شده و در حضور جمع او را مضروب ساخته بودند.
سرتیپ مزبور با تلاش فراوان، فرماندهی لشکر کرمان را برای خود دست و پا کرده بود، ولی چون وجهه زیادی نداشت و قوم و خویش نزدیک شاه بود، ناظرزاده از این انتصاب جلوگیری و ابلاغ فرماندهی لشکر او را لغو ساخت. همین موضوع بعدا دردسر شدیدی پیش آورد.
دکتر ناظرزاده در 1331ش، درجه دکترای زبان و ادبیات از دانشگاه تهران گرفت و در دانشکده ادبیات و دانشکده معقول و منقول تدریس مینمود.
وی نویسنده و شاعر بود و غیر از روزنامه شهرآشوب که مدتی در تهران انتشار میداد، در روزنامههای مختلف مقاله مینوشت.
ابتدا بیشتر مقالاتش جنبه سیاسی داشت بعد سلسله مقالاتی در ادبیات و عرفان و مسائل تحقیقی ـ تاریخی به رشته تحریر درآورد.
سبک و انشای روان و ذوق ادبی و تاریخی به نوشتههای او شیرینی خاصی میداد و گاهی با طنز و مطایبه همراه بود و خواننده را به تحسین وا میداشت.
ناظرزاده کرمانی در آخر عمر از نعمت بینایی محروم شد و بیمارهای مختلف گریبان او را گرفت و در حدود شصتسالگی وفات یافت.
12. سپهبد مهدیقلی علوی مقدم به روایت اسناد ساواک، ص 230.
13. مطبوعات عصر پهلوی، مجله امید ایران، ص 274.
14. اطلاعات، 12 آبان 1343، صص 1، 3، 4 و 13.
15. کیهان، 12 آبان 1343، ص 12.